عنوان: نزاع دو نفر بر سر يك چيز
شرح:

  اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم رب اشرح لي صدري و يسر لي امري واحلل عقده من لساني يفقهوا قولي.

بحثي كه ناقص ماند ديروز راجع به اين بود كه اگر يك خانه دو طبقهاي به بالا با هم نزاع داشتند روي صحن خانه آيا اين صحن خانه مال كيست؟آيا هر دو روي آن يد دارند يا نه؟اگر پله هاي آن طبقه دوم به باتا مربوط به صحن خانه نباشد عرف اين صحن خانه را مربوط به طبقه اول مي داند و طبقه دوم مي شود مدعي و آن طبقه همكف مي شود منكر براي اينكه عرفاً آن آقا يد دارد به خلاف آن طبقه دوم كه يد ندارد و اما اگر طبقه دوم هم راهش از صحن خانه باشد ايا در اينجا مي شود بگوييم هر دو يد دارند يا نه؟مشهور در ميان اصحاب من جمله مرحوم محقق در شرايع مشكلشان است كه بگويند اين صحن مال هر دو و هر دو يد دارند لذا مي فرمايند كه به اندازه رفت و آمدش يد روي اين صحن دارد و اما آنجا كه مربوط به رفت و آمدش نيست بايد بگويم كه يد مال آن طبقه همكف است نه مال آن طبقه ي بالا و اگر اينجور باشد مثل اينكه بهتر اين است كه بگوييم باز قاعده ي يد مال آن همكف است و آن يك حق راهرو دارد و حق راهرو غير از قاعده ي يد چيزي است.

يك دفعه مي گو ييم اين آقا يد دارد يد مالكيت و هر دو به قول مرحوم محقق سيّان هستند و هر دو يد دارند روي اين صحن خانه براي اينكه هر دو رفت و آ مد از صحن خانه دارند اما يك دفعه بگوييم عرفا اين است كه صحن خانه مال آن طبقة همكف است الا اين كه آقاي طبقه دوم حق رفت و آمد دارد،و حق رفت و آمد غير از قاعدةيد است بحث ما اين است كه آن مي گويد صحن خانه مال من است،آن مي گويد صحن خانه مال من.عرف در آنجاهايي ككه راه پله ها جدا باشد صحن را ملك مي داند از براي آن طبقة همكف در آنجا هم كه رفت و آمد باشد رفت و آمد را براي او حق مي داند اما حق روي مالك يعني معمولا مي گويد كه اين صحن مال همكف، اين هم مي تواند از اين صحن رفت و آمد بكند ظاهراً اينجور بايد بگوييم،آن وقت اگر اين عرض من درست باشد ديگر خواه ناخواه بايد بگوييم كه علي كل حال اين طبقه همكف، صاحبش قاعدةيد دارد وقتي قاعدة يد داشت مي شود منكر،آن آقا مي شود مدعي و آن است كه بايد بينه بياورد براي اين صحن هم اشتـراك دارد و از اين صـحن هم ملكيّت دارد و اگر نتواند بيـنه بيـاورد آن قسم مي خورد،صحن همه مي شود مال آن همكف الا اين كه در حالي كه همه مال آن است اما اين آقا هم رفت و شدش به حال خود باقي مي ماند لذا معمولا حكومت اسلامي اينجوري حكم مي كند مي گويد كه اين همكف صحن مال او، اين آقا رفت و آمد بكند براي خاطر طبقه ي دوم مثل راه پله ها.اين خلاصه حرف است كه از ديروز باقي مانده است.

اما گفتم مرحوم محقق در شرايع و مشهور مي خواهند بگويند كه اين صحن تا در خانه،اگر خانه مثلا وسط اين صحن خانه واقع شده تا اينها اشتراك به نحو قاعده ي يد ملكيت دارند،از آن طرف به بعدش مال آن صاحب همكف و آن قاعده يد دارد، و آنها قاعده ي يد ندارند.ديروز اشكالي كه داشتيم مي گفتيم اگر كه شما تا اينجاها آمديد ديگر مثل كوچه مشترك مي شود و در كوچه مشترك گفتيم كه آن فضله هم ديگر بين اين دو مشترك است و همه ي كوچه بين آن خانه هايي است كه در،در اين خانه دارند پس بايد بگوييد كه هر دو يددارند روي همه مثل آن كوچه مشترك يا بايد بگوييد كه هر دو يد دارند روي همه مثل آن كوچه مشترك يا بايد بگوييد كه يد براي آن صاحب همكف است،آن است كه بايد قسم بخورد آن منكر است و اما اين منافات ندارد اين كه آن طبقه دوم هم حق رفت و آمد از اين خانه داشته باشد.

طبقه دوم حق دارد،اگر نزاع كرد چون آن قاعده ي يد دارد با قسم ملك مي شود،همه صحن خانه مي شود مال طبقه همكف آن آقا هم رفت و آمد دارد روي ملك اين آقا اما ملكش باشد و صحن خانه،ديگر صحن خانه ملكش نيست اما ديروز گفتم مثل اين كه الآن در اين آپارتمانها اينجوري است كه پاركينگ دارد مال همه،يك پشت بام دارد مـال همه يك صحن دارد مال همه و اين زمين كه مثلا 1000متر است كه آپارتمان كرده اند الآن اين طور كه اين 1000متر زمين را در همه،طبقه اول و دوم تا هفتم ظاهرا اينجوري است كه همه مال همه است الا اينكه طبقه اول اختصاصي دارد طبقه دوم هم همين طور تا آخر.

آنها كه مربوط به ساختمان مثلاً طبقه اول يا طبقه دوم نيست مشترك بين همه است لذا صحن خانه پشت بام ،همه مي توانند بروند پشت روي پشت بام مثلاً رخت پهن كنند همه هم  مي توانند از اين صحن خانه استفاده بكنند ظاهرا الآن اينجوري است اما قطع نظر از اين شهرتي كه حالا هست اگر ما بخواهيم حساب بكنيم عرفاً صحن خانه مال طبقه همكف است پشت بام آن بالا هم مال آن طبقه اي است كه ديگر طبقه اي روي آن نيست علي ظاهر اينجوري است سابقاً اگر يادتان باشد اگر نزاع مي كردند راجع به سقف ديگر گفتيم اين سقف مال آن كسي است كه روي آن نشسته است و اما آن آقا بخواهد بگويد من هم مالك سقف هستم علي ظاهر عرفيّت ندارد .

مسئله آخر كه مسئله مبتلا به است مثالش را مرحوم محقق به اين مي زنند كه يك كسي سوار يك اسبي يا شتري است اما دهنه اين ،افسار اين دست يك كس ديگر است با هم نزاع كردند آن مي گويد شتر مال من است ، آن هم مي گويد شتر مال من است كه اگر حالا مثال بخواهيم بزنيم كه مثالش هم فراوان است راننده ميگويد ماشين مال من است آن كه توي ماشين نشسته مي گويد خير ماشين مال من است ، در اينجا چه بايد گفت ؟ يا اينكه مثالي كه باز مرحوم محقق مي زند مثل اين كه باري بار شتر است اما افسار شتر دست ساربان است با هم نزاع مي كنند آن مـي گويـد شتر مـال من است آن ديـگري هـم مي گويد شتر مال من است ،كه اگر بخواهيم مثالش را در زمان خودمان پياده كنيم يك ماشيني بار در آن است معلوم است مال كيست كليد ماشين هم دست يك كسي است به عنوان راننده مي گويد ماشين مال من است آنكه بار در ماشين دارد هم مي گويد ماشين مال من است ،در اينجا چه بايدگفت ؟

مشهور در ميان اصحاب و من جمله در شرايع و من جمله صاحب جواهر در هر دو صورت مي فرمايد منكر آن كسي است كه سوار ماسين است يا بار روي آن شتر دارد چرا؟مرحوم صاحب جواهر مي فرمايد براي اينكه عرفاًقاعده يد براي آن كسي است كه سوار شتر است يا مي فرمايد عرفاًقاعده يد مال آن كسي است كه سوار شتر است و قسم مي خورد ديگر خواه ناخواه مي شود مال آن و مشهور فرموده اند و محقق هم در شرايع فرموده اند و محقق هم در شرايع فرموده ، صاحب جواهر هم قبول مي كنند  استدلال هم چنين مي كنند و مي گويد وقتي برويم توي عرف قاعدة يد براي آن كسي است كه بار دارد . اما ظاهراً موارد فرق مي كند مثلاً اين مثالهايي كه من زدم ظاهراً اگر مثلاً بار روي ماشين است، كليدوراننده هم يك كسي حالا با هم نزاع مي كنند آن مي گويد ماشين مال من است ،آن مي گويد ماشين مال من است ،ظاهراً يد را مي دهند به راننده ، يك كاسه حرف محقق را نمي شوند گفت. شايد مثالهاي مرحوم محقق حق با مرحوم محقق باشد يعني اگر كسي سوار شتر است يا بار روي شتر دارد نـزاع مي شود با آن كسـي كـه افسـار شتر دست آن است شايد حق با مرحوم محقق قاعدة يد عرفاً مال آن است كه سواراست مال آن كسي كه بار روي شتر دارد و اما مثال را عوض بكنم ظاهراً فرق مي كند . لذا مثالها با هم تفاوت مي كند آن مرحوم كه محقق و ديگران فرموده اند و مرحوم صاحب جواهر هم دليل مي آورند حق با صاحب جواهر است و يك كسي دهنه آن رادارد و حالا با هم جنگ دارند خب قاعده يد مي گويد آن كه سوار شتر است و آن كه بار روي شتر دارد و اما مثال را عوض بكن بيا در ما نحن فيه ماشين كليدش مال يك كسي است راننده يك كسي است،يك كس ديگري بار دارد يك كس ديگر توي ماشين نشسته اينجا مسلم عرف مي گويد ماشين مال راننده است.ديگر نمي گويد مال آن كسي است كه توي آن نشسته يا مال آن كسي است كه توي آن نشسته يا مال آن كسي است كه بار روي ماشين دارد مي گويد كليد دست هر كس است قاعده يد مال آن است بنا بر اين حرف مرحوم محقق((رضوان الله تعالي عليه))را مي پزيريم در زمان خودسان كه الغ بوده ،شتر بوده،اسب بوده ،نمي پذيريم در زمان خودمان كه ماشين است و ظاهراًبايد برويم توي عرف هر كجا مي گويند يد، ماهم مي گوييم يد، هر كجا مي گوييم نه ، نه.

آنوقت مرحوم محقق مثال ديگري مي زند و مي فرمايد مثلا ًلباسهاي يك كسي را يك غلامي پوشيده است حال با هم نزاع مي كنند ، آن مي گويد غلام مال من است،آن هم مي گويد غلام مال من است باز مرحوم محقق مي فرمايند غلام مال آن كسي است كه غلام لباسهاي او را پوشيده است آنوقت همين جا مرحوم محقق در حالي كه اين مثال را زديم و گفتيم غلام مال آن كسي است كه لباسـهاي او را پوشيده اسـت امـا اگريك لبـاس همه اش دست يك كسي است اما يقه لباس را يك كسي گرفته در اينجا چه؟خب مرحوم محقق مي فرمايند اين كم و زياد اينجا ديگر نمي تواند كار بكند بلكه بايد بگوييم هر دو قاعدةيد دارند روي اين لباس ولو اينكه همه لباس دست يك كسي و يك جاي كمي دست يك كسي ويك جاي كمي دست يك كسي اما همين كه يد دارند هر دو روي اين دو لباس هر دو مي شوند منكر ،هر دو مي شوند مناكران ،هر دو يد دارند روي اين لباس قاعده اينكه يد مشترك باشد در اينجا مي آيد خب اين دو تا مثال ايشان هم درباره لباس و امثال اينها بخواهيم پياده بكنيم و يك مقدار مبتلا بهتر اينكه يك خانه 1000 مترويك كسي متصرف اين خانه است و يك اتاقش را يك كس ديگر متصرف است،حالا با هم مي جنگند اين مي گويد همه خانه مال من است ،آن مي گويد خير،همه خانه مال من است دراينجا چه؟

مثال آن لباس كه دست آن است در آن لباسي كه مرحوم محقق و صاحب جواهر و اينها مثال مي زنند خوب است يعني قاعده يدروي هر دو است اما روي اين مثال من گير ميكنيم كه يك كسي مثلاًروي تالار اين خانه نشسته،اتاق را بچه هايش گرفته اند حالا يك كسي دم در يك اتاق دارد توي اينه اتاق نشسته حسابي هم توي اين خانه رفت و آمد مي كند حالا با هم نزاع كردند آن مي گويد خانه مال من است بگوييم هر دو يد دارند روي اين خانه مشكل مي شود بايد بگوييم قاعده يد مال آن كسي است كه متصرف در اين خانه است و آن كسي كه بعضي از خانه را دارد ظاهراًقاعده يد ندارد،مي شود مدعي بايد بينه بياورد.ما بخواهيم اينجا عرف را بياوريم و لگوييم كه هر دوي اينها يد دارند نمي شود علي ظاهربا اين مثالي كه من زدم.

مرحوم ميزاي قومي((رضوان الله تعالي عليه))در جامع الشتات اين فروعاتي را كه فقها اضافه مي كنند تقريباً60 فرع اضافه كرده اند بر اين فروعات شماها حوصله نداريد و الان هم مرتب نق مي زنيد كه چرا شما چرا نمي رويد حج؟چرا نمي رويم قضا و شهادت بخوانيم؟چرا نمي رويم ديات بخوانيم؟ قصاص بخوانيم؟در حالي كه انصافاًاين مسائل مبتلا به است و از نظر فقهي هم بسيار مسائل خوبي است و هيج جا هم گفته نمي شود يعني معمولاً شما در مدت عمرتان اين همه خارج خوانده ابد تا حالا ازاين نشنيده ايد ديگر.و اين مسائل خوبي است ديگر،علي كل حال اين مسئله آخر كه مرحوم محقق در اينجا فرموده اند خيلي ديگـر از ايـن مسائل هـم هـست كه ايشـان معترض نشده انـد مثلاً من جمله از مسائل مانحن فيه ست كه اگريك كسي مدرك دارد يك كسي هم در خانه نشسته، سند مي گويد خانه مال او، هر دو يد دارند يد كه حتماً معنايش اين نيست كه در خانه نشسته باشد،اگر مدرك هم داشته باشد اين قاعده يد است حالا آيا سند مقدم است يا نشستن در خانه؟ لذا در اينجا آدم گير مي كند ما بخواهيم بگوييم سند مقدم است آن نشستن را فقهاءخيلي خوب حجساب مي كنند يا كليد دست يك كسي است،اما نشستن مال يك كس ديگر،لذا ما بخواهيم يك قاعده كلي دست بدهيم صاحب جواهر دست داده اند و آن اين است كه عرف را كشيده اند جلو و مي فرمايند عرف ببين چه مي گويد؟اگر عرف مي گويد هر دو يد دارند متناكرن مي شوند اگر عرف بگويد احدهما يد دارند آن مدعي مي شود،آن منكر،آن وقت مثال مي زند همان مثال مرحوم محقق راكه يك كسي سوار شتر است.و يك كسي مهار شتر را دارد خب اينها قاعدة يد دارند هر دو اما يد آن اقوي از يد آن است و عرفاً قاعده يد را به آن كسي كه سوار شتر است آن وقت مثال را يك مقدار كم و زيادش را ببر جاي ديگر مي بيني مسئله عوض شده مثل همان لباس كه بسياري از آن دست ديگري است.به قول صاحب جواهر مي فرمايد هر دو يد دارند سیّان،ديگر نمي شود اينجا اقوائيّت درست كرد حرف خوبي است انصافاً. بنابراين يك قاعده كلي مي توانيم در اين مسائل از صاحب جواهر((رضوان الله تعالي عليه))بگيريم و اين جور بگوييم كه اين قاعده يد يك امر عرفي است گاهي عرف مي گويد هر دو يد دارند به آن عمل بكن گاهي مي گويند احدهما روي آن عمل بكن،روي اقليّت و اكثريت هم نمي شود جلو آمد براي اينكه در مثل همان لباس اقل و اكثر است اما اكثر را نمي گيرند و مي گويند هر دو يد دارند و اما در مثال من اين كه هر دو در خانه نشسته اند يكي يك اتق در خانه دارد،يكي هم خانه مال آن است اقل و اكثر است اما بخواهند بگويند هر دو يد دارند يا نه؟

آن وقت مثال آخري كه مشكل هم شده بـراي آنـها ايـن است كه ايـن زيـاد هـم اتفـاق مي افتد و آن اين است كه مثلاًخانه يا مثلاًيك بالا خانه ساخته شده روي ملك كسي اما در اين باز است در ملك يك كس ديگري همين چند روز قبل يكي از شما فضلاءآمده بودند مي گفتند كه توي يك زمين خانه است و معلوم است مال كيست؟و يك اتاق بزرگي است معلوم است اين اتاق از همين زمين اما در اين باز مي شود توي ملك كس ديگر حالا در اينجا چه بايدگفت؟يعني وقتي كه زمين را حساب مي كنيم مي بينيم زمين يك مالك دارد امـا يك مقـداراز ايـن را گرفـته اند يـك اتـاق كرده انـد اتاق درش بـاز مي شود توي خانه همسايه خب از جهتي كه توي خانه همسايه است قاعدة يد دارد از جهت اينكه توي ملك اين آقاست قاعدة يد دارد آيا آن در مقدم است يا اين ساختمان مقدم است؟اين راجع به طبقه همكف مخصوصاًآن وقتها اينجوري بوده كه زمين كه ارزش نداشته بعضي اوقات اين آقا احتياج داشته از اين ملك آن مي گرفته در اتاق يا در ساختمان را توي منزل خودش باز مي كرده حالا با هم نزاع مي كنند از جهتي كه در خانه آن آقاست قاعده يد دارد از جهتي كه در ملك آن است او قاعده يد دارد مرحوم محقق مي فرمايدكه همان سيّان،از جهتي كه آن در دارد قاعده يد دارد از جهتي هم كه آن توي ملكش است قاعدة يد دارد فهما سياّن و ما بخواهيم بگوييم احدهما منكر ودیگری مدعي اين جور نيست آن وقت يك مثال بهتر از اين پيدا مي شود كه صاحب جواهر مي فرمايد و آن اين است كه اگر در اين اتاق يك كسي نشسته باشد،خود آن آقا نشسته باشد در آن خانه ديگر معلوم است اين دري كه باز شد خيلي قوي مي شود عرفاً از اين جهت كه اين قاعدة يد داشته باشد يك دفعه متصرف نيست ممكن است خدشه بشود اما يك دفعه انبار آن خانه اي است كه در دارد و مثلاً انباري است،اثاثيه اش را گذاشته توي اين اتاق و حالا با هم نزاع پيدا مي كنند آن مي گويد اين اتاق مال من است چون در ملك من است آن مي گويد خير اين اتاق مال من است چون انباري من است،در اينجا ؟ديگر در اينجا مرحوم صاحب جواهر مي فرمايند آن كه اين انباري آن است عرفاًيد دارد و آن كه انباري آن نيست نه.

مشكل است بگوييم نـه اما علي كل حال بايد برويم تـوي عرف ببينيم در اينجاهـا چـه مي گويد؟و اين كه مرحوم صاحب جواهر مي فرمايند،آن در مناط است رفت و آمد بواسطه آن ولو اينكه در ملك غير هم هست اما چون در توي خانه همسايه باز است مخصوصاً اينكه انباري آن باشد نشسته باشد اين ديگر آن قاعده يد دارد عرفاً اما آن قاعدة يد ندارد و بايد بينه اقامه بكند ولي علي الظاهر اينجاها بايد يك قاعده كلي بگوييم حالا چه به بالا خانه اي كه محقق مثال مي زنند چه آن همكف كه من مثال مي زنم بايد بگوييم اينها هر دو يد دارند يد حسابي،آن يدِ ملكيّت دارد براي اينكه توي ملكش است مثلاً بالاخانه ساخته شده روي پشت بام اين آقا و وقتي روي پشت بامش باشد خب معلوم است ديگر يد دارد اما از آن طرف هم اين درِ بالاخانه درِاين ساختمان باز است توي ملك همسايه توي خانة همسايه خب آن هم تصرف است حالا درش بسته باشد يا اينكه انباري باشد يا اينكه نشسته باشد خب اين هم معلوم است كه يد دارد و ما بخواهيم احد اليدين را مقدم بر ديگري بيندازيم ظاهراً عرفيت ندارد و بايد بگوييم كه متناكران هستند هر دو قسم مي خورند مي شوند مشترك،اگر احدهما قسم بخورد مي شود مال او،اگر هيچ كدام قسم نخورند حاكم شرع قسمت مي كند نصفش را مي دهد به اين نصفش را مي دهد به آن.

اگر يك كسي مدرك دارد و يك كسي در خانه نشسته حالا آن مي گويد مال من است ديگری هم مي گويد مال من است خب معلوم است يعني آنكه سند دارد مقدم است بر همه،خانه را مي گيرند مي دهند به اين و او را بيرونش مي كنند حالا قطع نظر از اينها آيا سند اگر اين قدر مدركيت نداشته باشد كه حالا دارد آيا آن سند مقدم است يا آن نشستن در خانه؟نمي شود گفت سند يا نشستن در خانه.    

ديگر علي الظاهر اين معناي عرفي اينجوري است كه نه مي شود من تحمل بكنم،نه شما مي توانيد تحمل بر من بكنيد در زمان استاد بزرگوار ما مرحوم بروجردي((رضوان الله تعالي عليه))يك آقايي بود خدا رحمتش بكند اين پاي منبرها مي نشست تا آقاي بروجردي صحبت مي كردند مي گفت اطلاق ندارد حتي سر به سر او گذاشتند و مي گفتند آقاي بروجردي مي گويد بسم الله الرحمن الرحيم ،اين مي گويد اطلاق ندارد و خب آقاي بروجردي توي آن مي ماند كه بخواهند تحميل بكنند اطلاق دارد حالا اين معناي عرفي هم اينجوري است اطلاق دارد يا ندارد؟يا اين عرفيت دارد يا ندارد؟ديگر شما هستيد و فتوايتان و آن ذهن خالي از اصطلاحات كه اسمش را مي گذاريم عرف براي شما حجت مي شود ممكن است من بگويم كه يد مال من است،من بگويم من دليلم عرف است شماهاهم بگوييد دليلم عرف است.

مرحوم صاحب جواهر مي گويد هر دو درست مي گوييد براي خاطر اينكه مسئله ما هفت هشت ده قسمتش همه،همه مناط عرف است در قاعده يد درست كردن.

الحمدلله كتاب صلح تمام شد حالا از فردا باز هم در همين جواهر جلد26 كتاب اولش كتاب حجر است اين و كتاب دو تا مسئله خيلي مهم درآن هست يكي مسئله بلوغ،به چه محقق مي شود؟و يكي هم مسئله منجزات مريض،آيامريض در مرض مرگ مي تواند تصرف اموالش بكند يا نه اصلاًنمي تواند؟يا مي تواند به اندازه ثلث؟و آن مسئله دوم يك مسئله فوق العاده مشكلي است آن وقت ها كه مـي خواستند جواز اجـتهاد بـدهند همـین منجزات مريض را آقا به شاگردش مي گفت بررسي كن به من بده اگـر خـوب بررسـي مي كرد مي فهميد مجتهد است مسئله خوبي است منجزات مريض.

اين دو تا مسئله در كتاب حجر آمده و عمده كتاب حجر را هم اين دو تا اشغال كرده مثل همين كتاب صلح كه اين مسائل نزاع در املاك اشغال كرده بود آن هم همينطور است حالا فردا انشاءالله اول كتاب حجر تعريف حجر به شرط مطالعه خوب شما و استفاده كردن از شما ان شاءالله.

 

                                               و صلي الله علي محمد و آل محمد

                                       ((پايان كتاب الصلح))