عنوان: درس اخلاق؛ عوامل سقوط انسان، عامل نهم: تجمّل‌گرایی - جلسۀ دوم
شرح:

بِسْمِ‏ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏

«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري‏ وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي‏»

 

بحث جلسات قبلی راجع به عوامل سقوط انسان بود. در این خصوص دربارۀ عواملی که انسان را به سقوط می‌کشاند و مانع دستیابی او به حسن عاقبت می‌شود، مطالبی بیان شد. بحث جلسۀ قبل رسید به اینکه یکی از عوامل سقوط انسان، تجمّل‌گرایی است.

در این باره قرآن کریم می­فرماید:

«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً»[1]

 تجمل‌گرایی موجب بدبختی است و آدم تجمل‌گرا، خانوادۀ تجمل­گرا و ملت تجمل‌گرا، نابود است. نابودی فقط این نیست که مثلاً زلزله بیاید و این ملت را نابود کند، بلکه خود زندگی تجملی موجب نابودی‌ ملت می‌شود. زندگی تجملی که در آن سرتاپا گناه باشد، موجب می­شود فساد اخلاقی جامعه را بگیرد و جامعه­ای که در آن فساد اخلاقی باشد، نابود می‌شود. اگر بخواهیم سعادتمند گردیم، باید در زندگی فردی، در زندگی خانوادگی و در زندگی اجتماعی ساده‌زیست باشیم. نه اسراف در زندگی باشد و نه تبذیر. قرآن کریم در مورد ساده‌زیستی می‌فرماید:

«وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً»[2]

یعنی باید زندگی، در حدّ متوسط و ساده باشد. زندگی ساده است که ملت را زنده می­کند، به خانواده درخشندگی عجیبی می­دهد، به خود فرد هم یک زندگی منهای غم و غصه، منهای اضطراب خاطر و منهای نگرانی می­دهد. اما زندگی تجمّلی، سبب نابودی فرد، خانواده و ملت است. برای نابودی یک ملت همین بس است که افراد آن زندگی توأم با غم و غصه، توأم با اضطراب خاطر و پر از چه کنم، چه کنم داشته باشند.

قرآن کریم روی این نکته بسیار اصرار دارد که اگر زندگی تجملی شد، گناه می­آورد و به دنبال آن فساد اخلاقی می­آورد و وقتی چنین شد، دیگر زندگی تاریک است تاریک؛ زندگی پر از غم و غصه، دلهره، اضطراب خاطر و نگرانی است.

قرآن کریم از انسان سؤال می­کند چه کسی امنیت دارد؟ «فَأَيُّ الْفَريقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[3]؛ کیست که هم امنیت اجتماعی، هم امنیت خانوادگی و هم امنیت فردی و هم امنیت دل داشته باشد؟ بعد خود قرآن این‌گونه جواب می­دهد: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ»[4]؛ یعنی ملتی که از گناه اجتناب کند. خانواده­ای که در آن فساد اخلاقی نباشد. بعد قرآن دوباره تکرار می­کند و می­فرماید: «أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ»[5]؛ چنین ملتی امنیّت دارد، دوباره تکرار می­کند و می­فرماید: «وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»[6]؛ یعنی دست عنایت خدا روی سر این ملت است.

همه باید توجه داشته باشند که با زندگی مصرفی، با اسراف و با تبذیر، کسی روی خوش نخواهد دید، مگر اینکه سبک زندگی‌ها عوض شود و یک زندگی سادۀ فردی، خانوادگی و اجتماعی پیدا شود. البته کار مشکلی است اما اگر دولت و ملت بخواهند، می­توانند روش زندگی در جامعه را عوض کنند و یک زندگی خداپسندانه با پیروی از سیرۀ پیغمبر«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و ائمۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» پدید‌آورند. نگویید نمی­شود، نگویید مشکل است، برای اینکه مشکل را خودمان برای خودمان ایجاد کرده‌ایم. مشکل است، اما حتماً حل شدنی است. اگر ما عوض شویم، می­توانیم مشکل را رفع کنیم. هرچه گرۀ کور و مشکل روی مشکل در مقابل انسان باشد، اما نمی­دانم، نمی­توانم و نمی‌شود در قاموس انسان راه ندارد، مخصوصاً در قاموس یک مسلمان. مسلمان باید این مطلب را هضم کند و باید یقین داشته باشد و به خود تلقین کند که نمی‌توانم و نمی­شود معنا ندارد.

اگر اقتصاد توأم با اسراف و تبذیر باشد، اقتصاد به تمام معنا مریض است. اقتصاد اسلام منهای اسراف و تبذیر است، چنانکه قرآن می‌فرماید: «وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً»[7].

اقتصاد اسلام توأم با ساده­زیستی است. طبق تعالیم اسلام انسان باید به اندازۀ احتیاج خرج و مابقی آن را صرف دیگران بکند. این مسئلۀ تعاون یک مسئلۀ واجب و لازمی در اسلام است. در مورد مسئلۀ تعاون آیات و روایات فراوانی، با تأکید وجود دارد. معنایش اینست که انسان‌ها به اندازه‌ای که وسعشان می‌رسد باید تعاون داشته باشند. قرآن کریم می‌فرماید: «لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ»[8]؛ هرکسی به اندازۀ وسعش باید به فکر دیگران باشد.

پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در روایتی دربارۀ اهمیت مسئلۀ تعاون می‌فرمایند: «مَنْ‏ أَصْبَحَ‏ لَا يَهْتَمُ‏ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»[9]

پیامبر گرامی«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» بارها و بارها فرمودند: ما نباید خودخور و خودگرا و خودخواه باشیم، بلکه باید یک زندگی ساده داشته باشیم و اگر درآمد بیشتر هست، خرج دیگران بشود. به این قانون تعاون می­گویند. قانون تعاون به جای اسراف و تبذیر است و به جای خودخوری و خودمحوری و فقط به فکر خود و خانواده بودن است. به عبارت دیگر پایۀ اقتصاد اسلام تعاون است و تا این تعاون نباشد، نمی­شود اقتصاد اسلامی را پیاده کرد. از همین جهت هم هر ملتی که مصرف گرا، خودخواه و خودگرا شد، اقتصاد آن ملت مریض می‌شود.

ملت‌ها باید یک زندگی ساده­­ برای خودشان و برای جامعه‌شان داشته باشند. یک زندگی که در آن تبذیر نباشد. قرآن کریم در مورد مذمت اسراف وتبذیر می­فرماید: «إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ»[10].

یعنی افراد مبذّر و مصرفی برادران شیطان هستند. قرآن کریم می‌فرماید: آن کسانی که مالشان را به هدر می‌دهند و آن کسانی که پرخور یا پر مصرف هستند، خداوند آنان را دوست ندارد: «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ»[11].

وقتی به سیرۀ اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» توجه کنیم، خصوصاً پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» که پایه ریز برای اقتصاد اسلام و پایه ریز برای خود اسلام عزیز بودند، می­بینیم که یک زندگی فوق العاده ساده داشته‌اند. البته ایشان به آن اندازه از پیروان خود نخواسته‌اند و نمی­خواهند و پیروان هم نمی­توانند، اما همۀ شیعیان باید پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» را الگوی زندگی خود قرار بدهند.

جهیزیۀ حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» شانزده قلم بوده است و بیش از آن هم عروس و داماد احتیاج ندارند. خیال نکنید اگر به جای شانزده قلم ششصد قلم باشد، در رفاه و آسایش هستند. نه، این جهیزیه­ها معمولاً تبذیر است، یعنی به هدر می­رود. برخی اقلام جهیزیه مورد احتیاج نیست، و مابقی را احتکار می­کنند و یکی از گناهان بزرگ احتکار است. احتکار فقط این نیست که مثلاً گندم را جمع کند و به دیگران نفروشد و گرانی پیدا شود، بلکه احتکار راجع به همه چیز هست.

در روایت آمده است که شخصی خدمت پیامبر گرامی«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» آمد و دوازده درهم به ایشان داد تا پیراهن بخرند. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» پول را به امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» دادند و ایشان یک پیراهن خریدند و خدمت پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» آوردند. پیغمبر فرمودند: اگر پیراهن دیگری بود بیشتر دوست داشتم. آیا می­شود این را پس دهید؟ مثل اینکه آن لباس یک نحو تجملی داشته است. امیرالمؤمنین به بازار رفتند و پیراهن را با رضایت فروشنده پس دادند. بالاخره خود پیامبر یک پیراهن به چهار درهم خریدند. در بین راه نیز مرد برهنه‌ای را دیدند که لباسی برای پوشیدن نداشت، پس چهار درهم برای تهیۀ لباس او دادند. همچنین کنیزی را دیدند که پولش را گم کرده بود، چهار درهم به او دادند و بعد هم در اثر رفتن پیغمبر بر در خانۀ مالک کنیز، آن کنیز آزاد شد. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» خیلی خوشحال شدند و گفتند: الحمدلله چه پول بابرکتی که دو برهنه را پوشاند و بنده‏اى را هم آزاد كرد.[12]

حال اگر این پیراهن را پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» پوشیده بودند، حرام نبود، مکروه هم نبود، اما ایشان می‌خواهند یاد بدهند که انسان می‌تواند ساده زیست باشد و متشخّص هم باشد. معمولاً زیاد هست در مراجع و بزرگان که اینها ساده زیست هستند و لباس آنها در عین ساده زیستی، از نظر تمیزی خیلی تمیز است، اما از نظر قیمت خیلی کم قیمت است.

زندگی همراه با ساده زیستی رفاه و آسایش می‌آورد و غم و غصه و اضطراب خاطر و نگرانی، در آن زندگی راه ندارد. زندگی اسرافی، تجملی و تبذیری هم غم و غصه و دلهره و اضطراب خاطر و نگرانی می‌آورد. زندگی چشم و هم چشمی، انسان را بیچاره می‌کند؛ مثلاً برای اینکه رفیقش خانۀ خود را خراب کرده و ساخته، او هم هرطور که شده باید همان کار را انجام بدهد.

آیت‌الله العظمی حائری، مؤسّس حوزۀ علمیۀ قم انصافاً فوق العاده ساده زیست بودند و به طلبه­ها یاد می‌دادند که چگونه زندگی کنند. شخصی برای ایشان یک عبا آورده بود. ایشان دیده بودند که عبا تشریفاتی است و از طرف دیگر هم هدیه است. به آن کسی که هدیه را آورده، فرموده بودند: من عبا را قبول کردم و این مال من است، اما می­شود این عبا را بفروشید و تعدادی عبای معمولی برایم بیاورید؟ آن شخص گفته بود: بله، می‌شود. می‌گویند: همان موقع به بازار قم رفت و شش عدد عبا آورد و در مقابل آیت‌الله حائری گذاشت. ایشان یکی از عباها را خودشان پوشیدند و پنج عبای دیگر را به پنج نفر که آنجا بودند، هدیه دادند و در واقع شش نفر عبادار شدند. رو کردند به آن آقا و گفتند: حالا بهتر نشد؟! اگر من این کار را نمی‌کردم یک نفر پوشیده می­شد، اما الان شش نفر عبادار شدند. این زندگی بسیار خوش است، یعنی زندگی منهای ذلت است.

نکته ای که باید به آن توجه شود آن است که ساده زیستی فقط در خوردن و آشامیدن نیست، بلکه انسان باید در اعمال و رفتار خود هم ساده زیست باشد، اگر تجمل‌گرایی حتی در نوع راه رفتن یک خانم ظهور کند و به طور تجملی راه برود، رفتار زشتی است. در روایت آمده است که پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» از جایی رد می­شدند و دیدند که زن‌ها اطراف یک خانم را گرفته‌اند. فرمودند: چه خبر است؟ گفتند: این زن دیوانه است. پیغمبر یک جمله دارند که این جمله برای ما یک ارزش است. فرمودند: او دیوانه نیست، بلکه مریض است. یعنی یکی از رگ‌های مغزش نمی­تواند کار کند و نمی­تواند فرمان به عقلش بدهد و این دیوانه شده است. بعد پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرمودند: می­خواهید دیوانه نشانتان بدهم؟ آن خانمی که در راه رفتن نظر دیگران را جلب می­کند، مجنون است. جلب نظر دیگران در راه رفتن حرام است و نوعی دیوانگی است، برای اینکه شخصیّت و عزّت خودش را زیر پا می­گذارد.[13]

تجمل‌گرایی مصیبت است، گناه است، امّا متاسفانه جامعه به عواقب آن توجه لازم را ندارد، حتی صداوسیما و رسانه‌ها هم به آن دامن می­زنند. دسته‌ای از مردم هم بدون توجه، این اسراف و تبذیر را دارند. البته اسراف و تبذیر، فقط این نیست که پول هدر ­­رود، بلکه دزدی و حیف و میل از همین جا پیدا می­شود. دچار شدن به وام‌های بهره دار و قرض گرفتن از این و آن، در اثر شیوع تجمل‌گرایی است. این وام‌ها غم و غصه و اضطراب خاطر و بی‌خوابی می‌شود. ورشکستگی و رشوه خواری در اداره، زیر سر همین اسراف و تبذیر است. نمی­تواند آن تشریفات را با حقوقش درست کند، پس مجبور است که رشوه بخورد، مجبور است کلاه‌برداری و گران فروشی کند. قرآن می­فرماید:

«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً»

وقتی که تجمل در ملتی زیاد شد، استحقاق عقوبت دارد و استحقاق عقوبت این است که نابود می‌شود.

کلمۀ «أَمَرْنا» در آیۀ شریفۀ: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا» به معنای ازدیاد است، یعنی یک ملت که تشریفاتی شد، یک ملتی که اهل اسراف و تبذیر شد، گناه در آن ملت زیاد می­شود و آن ملت مستوجب عذاب می‌گردد. این راجع به اجتماع است. راجع به دولت و حکومت هم همین‌گونه است. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» ده سال حکومت کردند و امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» پنج سال حکومت کردند، سیرۀ آن بزرگواران باید سرمشق حکومت باشد.

امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» در امر بیت‌المال ‌بسیار دقیق بودند، به‌گونه‌ای که در روزهای ابتدایی حکومت خود راجع به اموال و املاک بیت‌المال ‌که پیش از آن، بی‌جهت به برخی اشخاص خاص واگذار شده بود، فرمودند: به خدا قسم اگر بیت‌المال تاراج شده را بیابم، بازمى‏گردانم، گرچه با آن ازدواج کرده باشند یا کنیزانی خریده باشند، زیرا گشایش امور با عدالت است. سپس فرمودند: کسى که عدالت برای او ناگوار است، ظلم و ستم برایش سنگین‌تر خواهد بود.[14]

روزی طلحه و زبیر خدمت ایشان رسیدند و حرف‌های خصوصی داشتند. امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» وقتی حساب بیت‌المال ‌تمام شد، رو کردند به آنها و گفتند: چه کار دارید؟ آن دو بنا کردند حرف‌های خصوصی و حرف‌های دنیوی بزنند و از امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» گله بکنند که چرا به آنها ریاست نمی­دهد؟ امام«سلام‌الله‌علیه» چراغ را خاموش کردند. طلحه و زبیر گفتند: چرا چراغ را خاموش کردید؟ فرمودند: این چراغ مال بیت‌المال ‌بود. من هم از آن موقع تا حالا حساب بیت‌المال ‌می‌کردم و حق بود که بسوزد، اما الان شما حرف خصوصی دارید و چراغ لازم نداریم. من گوش دارم و شما هم زبان دارید که بگویید.[15] این سیره و روش امیرالمؤمنین علی«سلام‌الله‌علیه» است. ایشان در نامه‌ای به استاندارهای حکومت می‌نویسند: «أَدِقُّوا أَقْلَامَكُمْ وَ قَارِبُوا بَيْنَ سُطُورِكُمْ وَ احْذِفُوا عَنِّي فُضُولَكُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِي وَ إِيَّاكُمْ وَ الْإِكْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِينَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ»[16]؛ یعنی وقتی نامه می‌نویسید، قلمتان را ریز کنید، تیز بتراشید و بین سطرها فاصله نیندازید و جان کلام را بنویسید، قلمفرسایی نکنید؛ برای اینکه بیتالمال مسلمانها تحمل اینگونه ضررها را ندارد.  

آن حضرت در مدت بیست و پنج سال که خانه­نشین شدند، بیست و شش مزرعه احداث کردند. حتی در آن پنج سالۀ حکومت هم مقیّد بودند که در بیت‌المال ‌هیچ نماند و همه را به فقراء، ضعفاء و درماندگان بدهند. بعد هم محل جمع‌آوری بیت‌المال ‌را جارو می‌کردند و دو رکعت نماز می­خواندند و می‌فرمودند: خدایا علی را ببخش اگر کوتاهی کرده است، دیگر بیش از این نمی‌شود.

جوان‌ها! ملت ساده‌زیست و دولت ساده زیست به اینجا می­رسد که پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» هشتاد و چهار جنگ برایشان جلو آمد. در هر هشتاد و چهار جنگ پیروز بودند، بدون امکانات. دشمن صددرصد امکانات داشت و لشکر اسلام اصلاً امکانات نداشت. اما با همین ساده زیستی توانستند هشتاد و چهار جنگ را پشت سر بگذارند.

تجل­گرایی آدم را بدبخت و زمین‌گیر می­کند. ای کاش این بدبختی فقط در دنیا بود. قرآن کریم می‌فرماید: نه، این غل و زنجیرها در جهنّم هم هست. این گرفتاری‌ها، غم و غصه­ها، در جهنّم دود جهنّم و هُرم جهنّم است. می‌فرماید: «وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ، في‏ سَمُومٍ وَ حَميمٍ، وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ، لا بارِدٍ وَ لا كَريمٍ، إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ، وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظيمِ»[17]

جوان‌های عزیز قرآن بخوانید! قرآن می­فرماید: دست چپی‌ها چقدر شوم و بدبخت هستند، زیر هُرم و دود جهنّم گرفتارند. اینها چه کسانی هستند؟ افراد تجمّل‌گرا، که اهل اسراف و زندگی تجمل‌گرایی هستند. قرآن می­فرماید: همین زندگی، گناه روی گناه می‌آورد و تجمّلشان دود و هُرم جهنم در قیامت است. ببینید در جهنّم چه خبرهاست.



[1]. اسراء، 16: «و چون بخواهيم شهرى را هلاك كنيم، خوشگذرانانش را وا مى‏داريم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند، و در نتيجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد، پس آن را [يكسره‏] زير و زبر كنيم.»

[2]. فرقان، 67: «و كسانى‏اند كه چون انفاق كنند، نه ولخرجى مى‏كنند و نه تنگ مى‏گيرند، و ميان اين دو [روش‏] حد وسط را برمى‏گزينند.»

[3]. انعام، 81: «پس اگر مى‏دانيد، كدام يك از [ما] دو دسته به ايمنى سزاوارتر است؟»

[4]. انعام، 82: «كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالوده‏اند.»

[5]. انعام، 82: «آنان راست ايمنى»

[6]. انعام، 82: «ايشان راه‏يافتگانند.»

[7]. فرقان، 67: «و كسانى‏اند كه چون انفاق كنند، نه ولخرجى مى‏كنند و نه تنگ مى‏گيرند، و ميان اين دو [روش‏] حد وسط را برمى‏گزينند.»

[8]. طلاق، 7: «بر توانگر است كه از دارايى خود هزينه كند، و هر كه روزى او تنگ باشد بايد از آنچه خدا به او داده خرج كند.»

[9]. الکافی، ج 2، ص 163.

[10]. اسراء، 27: «چرا كه اسرافكاران برادران شيطانهايند.»

[11]. انعام، 141: «كه او اسرافكاران را دوست ندارد.»

[12]. الخصال، ج 2، ص 490.

[13]. الخصال، ج ‏1، ص 332.

[14]. نهج البلاغه، خطبۀ 126.

[15]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 110.

[16]. الخصال، ج‏ 1، ص 310.

[17]. واقعه، 41 تا 46: « و ياران چپ؛ كدامند ياران چپ؟ در [ميان‏] باد گرم و آب داغ. و سايه‏اى از دود تار. نه خنك و نه خوش. اينان بودند كه پيش از اين ناز پروردگان بودند. و بر گناه بزرگ پافشارى مى‏كردند.»