خواجه عبدالله انصاری در مقام مناجات با
خداوند، عقل را چه زیبا توصیف میکند
که: خداوندا، آن را که عقل دادی، چه ندادی، و آن را که
عقل ندادی، چه دادی!؟ یعنی اگر ما در کارهایمان تفکر و
تعقّل و عاقبتاندیشي داشته باشیم. خواهیم توانست، خوب و بد را از همدیگر
تمیز دهیم و با انتخاب خوبیها و عمل به آن، به موفقیّت در دنیا و آخرت دست
بیابیم. این حالت عقلانی از دنیا و تمامي آنچه در آن است پر ارزشتر است.
ولی در مقابل، اگر تعقّلی برای ما و
جوانان ما نباشد، در همان حال که دنيا و تمامي اجزايش را هم
داشته باشیم، گويي که هیچ نداریم. اگر از نظر تمکّن مالی و آبروي ظاهری هم در سطوح
بالاي جامعه باشیم، باز بدون عقل و تفکّر، این جلال و جمال، هیچ ارزش انسانی ندارد؛ زیرا پستترین صفات
رذیله، در پیش اهل دل «حُمق»
است، یعنی حماقت، بیفکری، بیگدار به آب زدن و
بدونِ عاقبتاندیشی کارکردن و حرفزدن.در روایات ما، نداشتن و به کار نبستن
عقل، از بالاترین مصیبتها شمرده شده، و کسی که از عقل محروم مانده را شقی و بدبخت
میخوانند؛ لذا نیروی عقل برای تأمین آتیۀ جوان، برای دستیابی به علم، برای حقیقتیابی و حقیقتجویی، برای عاقبت به خیری و
برای رسیدن به سعادت فردی و اجتماعی، بسیار مؤثّر، بلکه یک
ضرورت شمرده ميشود.