بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلّی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَ المُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
شب جمعه متعلّق به قطب عالم امکان ومحور عالم وجود وواسطۀ بین غیب و شهود، یعنی حضرت ولیعصر«عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف» است؛ اظهار ارادت کنید خدمت آقا با سه صلوات.
بحث اين چند هفتۀ ما دربارۀ ارتباط با قرآن بود. ارتباط از نظر خواندن و حفظ کردن و بالاخره تا میتوان قرآن خواندن. در اين باره فیالجمله صحبت کردم. بحث دوّم راجع به تدبّر در قرآن بود. اينکه سروکار با قرآن و تفسير داشته باشد و با يک دوره قرآن آشنايی داشته باشد و بالاخره هميشه به اندازهای که میتواند تدبّر در قرآن کند. در اين باره نيز فیالجمله صحبت کردم. بحث رسيد به عمل به قرآن، و راجع به عمل به قرآن يک بحث داشتم که ما بايد به احکام قرآن عمل کنيم؛ به طوری که يک آدم متّقی از نظر قرآن باشيم. اهميّت به همۀ واجبات و اهميّت به مستحبّات و اهميّت به اجتناب از گناه. گفتم این مسائل مربوط فروع دين است و مرجع تقليد از قرآن برای ما در رساله نوشته است.
بحث بعد راجع به اصول دين قرآن، يعنی اعتقادات است. بايد اعتقادات ما عالی و بالا باشد و در سرحد اجتهاد باشد و هفتۀ گذشته فهميديم که استدلالهای قرآن برای اصول دين، خيلی رسا و همه فهم، امّا پرمحتواست. از نظر اثبات وجود خدا، از نظر وحدانيت با مراتبش و از نظر صفات فضائل، از نظر نبوت، از نظر قرآن، از نظر امامت و از نظرمعاد، قرآن خيلی خوب و رسا بحث کرده است؛ و ما بايد از نظر عمل به اصول دين و اعتقاد به اصول دين، از قرآن برداشت داشته باشيم. اگر به ما بگويند به چه دليل معاد جسمانی هست؟ فوراً آيهای نشان دهيم. اگر به ما بگويند به چه دليل اميرالمؤمنين خليفۀ اوّل و برتر از همه است و اهلبيت«سلاماللهعليهم» امامان ما هستند؟ فوراً بايد از قرآن نشان دهيم و بالاخره بايد در اعتقادات مجتهد باشيم. از نظر قرآن و عمل به قرآن. اين واجبتر از صورت اوّل است. البته صورت اوّل واجب است و معلوم است کسی که متّقی نباشد، جهنّمی است. کسی که آشنا به رسالۀ مرجع تقليدش نباشد، نمیتواند سعادتمند شود، امّا پايه اصول دين است و اين قسم دوّم از قسم اول خيلی بالاتر است.
قسم اول تعبّدی بود، امّا قسم دوّم اجتهادی است و تعبّدی نيست. در اصول دين اجتهاد هست. اينکه بگويد پدرم گفته و جامعه میگويد ائمه دوازده نفرند و اينها اوصيای رسول الله هستند،اين فايده ندارد. بايد با استدلال بگويد نبوّت داريم، اين هم دليلش و ولايت داريم و اين هم دليلش است. قرآن در اين باره خيلی رسا صحبت کرده و ما بايد تابع قرآن باشيم و آشنايی و تدبر در قرآن راجع به اصول دين داشته باشيم.
اما مهمتر از اين دو اشارۀ هفتۀ گذشته است. ما بايد از نظر اخلاق در قرآن کار کرده باشيم. ما بايد راجع به اخلاق شبانهروز لاأقل يک ساعت يا دو ساعت جداً کار کنيم. قرآن میفرمايد اين مشکل است. قرآن میفرمايد:
«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ»[1]
فضل خدا و رحمت خدا را میخواهد و الاّ هيچکس نمیتواند مهذّب شود. درخت رذالت را از دل بکند و درخت فضيلت به جای آن بکارد و بارور کند و از ميوۀ آن هم خود استفاده کند و هم ديگران. قرآن میفرمايد: «ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» نمیشود مگر اينکه خدا کمک کند. لذا کار و دعا میخواهد و تضرّع و زاری میخواهد: «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ»
از خدا کمک بگيريد، خدا گفته است من پاکت میکنم، امّا کار از توست. تو بايد کار کنی و درخت رذالت را از دل بکني، تو بايد کار کنی و درخت فضيلت را به جای آن بکاري، تو بايد کار کنی و اين درخت فضيلت و اين شجرۀ طيبه قرآن را بارور کنی و از ميوهاش هم خود و هم ديگران استفاده کنيد. کار از تو و کمک از من است. اگر کار نکني، نمیشود. و وای به کسی که صفت رذيلهای بر دل او حکمفرما باشد. رستگار شدن او خيلی مشکل است و صفت رذيله نمیگذارد. قرآن میفرمايد اين شيطان خيلی بالا بوده و در زمرۀ ملائکه بوده است، اما لجوج و متکبر بوده است. اين تکبّر و لجاجتش رسيد به آنجا که در مقابل خدا عرض اندام کرد. چرا قرآن چندين جا اين داستان ابليس را نقل کرده است؟! برای اينکه به ما بفهماند که ما بايد خودسازی کنيم. بايد لجوج نباشيم. وای به خانمی که لجوج باشد که زندگی را به هم میريزد. وای به مردی که لجوج باشد که محبت خودش را در خانه از بين میبرد و بالاخره خود و خانوادهاش را از بين میبرد. اين شيطان که میتواند با خدا حرف بزند و پروردگار عالم امری به اينها کرده که میداند اين امر مصلحت دارد و میداند خدا العياذبالله بيخود حرف نمیزند و مصلحت تامۀ ملزمه دارد. لذا فرمود به اين آدم سجده کنيد: «فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ، إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِينَ»[3]؛ خدا به او گفت چرا سجده نکردي؟ گفت من بهتر از اين هستم و چون بهتر هستم، تو که گفتی سجده کن، بيخود گفتي! لجاجت و تکبّر به اينجا میرسد. بعد هم اگر توبه کرده بود خدا حتماً توبهاش را قبول میکرد؛ امّا به جای اينکه توبه کند، چندين مرتبه در مقابل خدا درشتی کرده و به خدا تشرّ زده است و قسم خورده است: «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ، إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ».
دسترسی به هرکه پيدا کنم، او را جهنّمی میکنم. بله به افراد مخلَص چون دسترسی ندارم، بنابراين نمیتوانم روی آنها کار کنم و الاّ بيشتر روی آنها کار میکنم. پس مخلص را کنار بگذار، چون نمیتوانم، امّا مابقی را بدبخت میکنم. بالاخره در مقابل خدا تشر به خدا میزند. اگر به راستی به خدا گفته بود غلط کردم، پروردگار عالم توبۀ او را قبول میکرد. از گناهی که سجده نکرده بود عذرخواهی میکرد، پروردگار عالم قبول میکرد، امّا لجاجت و تکبّر و خودخواهی او نگذاشت. اين آياتی که در قرآن هست، میخواهد به ما بگويد ابليس به واسطۀ صفت رذيله بدبخت شد، پس مواظب باش تو هم مثل ابليس با صفات رذيله بدبخت و بيچاره نشوي! بعضی اوقات اشکالهايی به خدا کرد. پروردگار عالم هم اعتنا به او نمیکند و روايتی داريم که چند اشکال به خدا کرد و خدا يک حرف به او زد و فرمود: مرا حکيم میدانی يا نه؟ گفت بله تو را حکيم میدانم. فرمود پس اگر مرا حکيم میداني: «لاَ يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُونَ»؛ هرکاری کردهام، صددرصد درست کردهام. شيطان در اين ماند و امّا استغفار نکرد، بلکه بدتر کرد و رفت به دنبال گمراه کردن بندههای خدا.
روايتی مرحوم آقای بهجت برای من نقل میکردند و میگفتند حضرت عيسی«علیهالسّلام» يک دفعه به خدا التماس کرد و گفت خدايا تو ارحم الراحمينی، بيا و اين شيطان را قبول کن و با او آشتی کن. خطاب شد توبه کند و وقتی توبه کرد من او را قبول میکنم. حضرت عيسی خيلی خوشحال شد و با شادی پيش شيطان آمد و فرمود چقدر عالی شد. من به پروردگار عالم گفتم تو را قبول کند و بنا شد تو را قبول کند. شيطان عصبانی شد و گفت بدکاری کردهاي. خدا بايد از من عذرخواهی کند که مرا راندۀ درگاه خودش کرده است!
اين روايتها و آيات میخواهند بگويند اگر صفت رذيلهای در ما باشد، رستگارشدن ما مشکل است.
مرحوم علامه مجلسی«رضواناللهتعالیعليه» روايتی نقل میکنند که وقتی حساب و کتابها تمام شد و جهنّميان به جهنّم رفتند و بهشتيان به بهشت رفتند و اگر مجبور شدند شيعه را به جهنّم ببرند تا پاک شود، او را به جهنّم میبرند تا اينکه پاک شود. لذا استاد بزرگوار ما حضرت امام میفرمودند: از الطاف خفيۀ خدا جهنّم است. پيغمبر اکرم گاهی سری به جهنّم میزنند. مثل مرغی که دانه برچيند، میبينند که میتوانند شيعۀ گناهکاری که لياقت شفاعت پيدا کرده شفاعتش کنند و او را در آب کوثر بيندازند و او را بهشتی کنند و به بهشت ببرند. وقتی پيغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» وارد جهنّم میشوند، نسيم خنک و دلنشينی در جهنّم پيدا میشود. معلوم است جهنّميان خوشحال میشوند. بعضی از لجوجها میگويند چه خبر است؟ میگويند پيغمبر آمده است. اين میرود در سلول خودش و در سلول را میبندد برای اينکه چشمش به پيغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» نيفتد! نظير اين در ميان ما هست. نظيرش در امم سابقه بوده است، پس مواظب باشيد. اين قصههای قرآن راجع به همين است. قرآن اين قصهها را میگويد برای اينکه فرعون را به ما بشناساند که خدا را قبول داشت و در بنبستها خدا خدا میکرد، امّا رياستطلبی کار را رساند به آنجا که نه تنها منکر خدا شد و در صدد کشتن حضرت موسی شد، بلکه ادعای خدايی کرد: «فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى»؛ يعنی مواظب باش متکبّر نباشي، مواظب باش خودخواه نباشي، مواظب باش استکبار جهانی الان فرعون زمان ماست. قرآن میفرمايد: وقتی آقا امام زمان«ارواحنافداه» بيايد، به دست اين شيعه و به رهبری امام زمان، هامان زمان و فرعون زمان نابود میشوند: «وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کَانُوا يَحْذَرُونَ».
يعنی الان هم، فرعون مثل آن زمان هست و هامان آن زمان هم هست. از صفت رذيله مثل هم هستند. اگر آن هامان و فرعون صفت رذيله را کنار گذاشته بودند و به حضرت موسی گرويده بودند، چقدر عالی درمیآمد. اگر هامان و فرعون زمان ما دست از استکبار بردارند، چقدر عالی در میآيد. همۀ اين جنگها و کُشت و کشتارها و همۀ اين تبعيضها از بين میرود، امّا به قول قرآن: «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ»، دانسته اين کار را میکنند و بالاخره هامان زمان و فرعون زمان داريم.
قرآن میفرمايد: وعده میدهم که روزی به دست شيعه و به رهبری امام زمان پرچم اسلام روی کرۀ زمين افراشته میشود و فرعون زمان و هامان زمان با خرق عادت نابود میشوند. همۀ اين روايات و همۀ اين آيات قرآن به ما میگويد صفت رذيله خيلی بد است. آدم حسود به کجا میرسد؟! برادران يوسف پسران پيغمبر هستند، امّا حسد آنها گل کرد که چرا حضرت يعقوب، يوسف را بيشتر دوست دارد؟ بالاخره همين برادرها يوسف را در بيابان بردند و در چاه انداختند که او را بکشند. بعد که خدا او را حفظ کرد، باز دست برنداشتند، بلکه او را فروختند، برای اينکه غلامی بشود و از دست حضرت يعقوب گرفته شود. برادر او بودند و پسر پيغمبر بودند، امّا وقتی حسادت گل کند، اين و آن ندارد، بلکه بايد حسادت را رفع کرد. بايد ريشۀ حسادت را سوزاند و اين هم مشکل است. اختلاف بين عروس و مادرشوهرها هست. ما خيال میکرديم در جمهوری اسلامی اختلاف بين زن و شوهر و عروس و مادرشوهر تمام شده است، اما میبينيم بدتر شده است. هنوز قضيۀ عروس و مادرشوهر هست. حسادت، تکبّر و خودخواهی هست و تا اينها رفع نشود، انسان سالم نمیماند.
انشاء الله هفتۀ آينده راجع به آيات «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها، وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» صحبت میکنيم که خدا يازده قسم میخورد و بعد از يازده قسم، با چهار پنج تأکيد میفرمايد: رستگاری فقط و فقط از کسی است که صفت رذيله نداشته باشد و الاّبدبخت است، و الاّشقاوتمند است کسی که صفت رذيلهای بر دلش حکمفرما باشد. اين عمل به قرآن از صورت اول و دوم خيلی مهمتر است و متأسفانه عموم مردم روی اخلاق کار نمیکنند. اين از اوجب واجبات است و همۀ مراجع تقليد میگويند از اوجب واجبات، تهذيب نفس و خودسازی است.
. ص، 82 و 83: «[شيطان] گفت: پس به عزّت تو سوگند كه همگى را جدّاً از راه به در مىبرم، مگر آن بندگان پاكدل تو را.»
[5]. الأنبياء، 23: «در آنچه [خدا] انجام مىدهد چون و چرا راه ندارد، و[لى] آنان [=انسانها] سؤال خواهند شد.»
[6]. انجیل برنابا، ص 103.
[7]. النازعات، 24: «و گفت: پروردگار بزرگتر شما مَنَم!»
[8]. القصص، 6: «و در زمين قدرتشان دهيم و [از طرفى] به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند، بنمايانيم.»