بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
در این جلسه لازم است به مناسبت سالروز سه شهادت که در پیش داریم، قدری راجع به پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و امام حسن مجتبی«سلاماللهعلیه» و امام رضا «سلاماللهعلیه» صحبت کنیم.
از جمله روایاتی که شاید پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در بیستوسه سال دوران نبوت، بیش از هزار مرتبه نسبت به آن تذکر دادهاند، روایت «ثقلین» است. مرحوم علامۀ امینی«رحمتاللهعلیه» در «الغدیر» طرق فراوانی برای این حدیث نقل میکند که بسیاری از رجال آن از اهل سنّتاند. از آخرین مواردی که پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» این حدیث را فرمودند، در آخرین خطبۀ آن حضرت در مسجد مدینه بود که فرمودند:
«إنی قد ترکت فیکم أمرین لن تضلوا بعدی ما إن تمسکتم بهما کتاب الله و عترتی أهل بیتی فإن اللطیف الخبیر قد عهد إلی أنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض کهاتین ـ و جمع بین مسبحتیه ـ و لا أقول کهاتین ـ و جمع بین المسبحة و الوسطی ـ فتسبق إحداهما الأخری فتمسکوا بهما لا تزلّوا و لا تضلّوا و لا تقدموهم فتضلوا»
میفرمایند: «من همانا دو ثقل گرانبها در بین شما باقی میگذارم که پس از من هرگز گمراه نشوید، مادامى که به آن دو چنگ زنید: کتاب خدا، و عترتم که اهلبیت«سلاماللهعلیهم» و خاندان مناند؛ زیرا خداى لطیف و آگاه به من سفارش کرده که آن دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند، مانند این دو انگشت (که با هم برابرند) ـ و دو انگشت سبابۀ خود را به هم چسباند ـ و نمیگویم مانند این دو انگشت ـ و انگشت سبابه و وسطى را به هم چسباند ـ تا یکى بر دیگرى پیش باشد و جلو افتد. پس به هر دوى اینها چنگ زنید تا نلغزید و گمراه نشوید، و بر ایشان جلو نیفتید که گمراه میشوید».
در کتب معتبر شیعه و سنی آمده است که پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» پس از این خطبه که در آن خبر رحلت خود را نیز به مردم داده بودند، به منزل رفتند. برخی از نزدیکان و اصحاب، دور ایشان جمع شده بودند. پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» وقتی دیدند این افراد جمع شدهاند، فرمودند: «ایتونی بدواة و کتف أکتب لکم کتاباً لا تضلوا بعده أبداً»؛ برای من مرکب و استخوانی[3] بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید.
پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در طول عمرشان چیزی ننوشتند، حتی قرآن را امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» و دیگران مینوشتند.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد
بنا بود پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نه بخواند و نه بنویسد، و الّا اگر میخواست بنویسد، بدون شک میتوانست. اما در این مورد خاص به جهت اهمیت فوقالعادۀ آن، میفرماید: برای شما بنویسم.
به هر حال، وقتی پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» چنین درخواستی کردند، عدّهای از اطرافیان، مانع این کار شدند و گفتند: درد بر پیامبر غالب شده و قرآن برای شما کافی است یا گفتند: پیامبر ـ نعوذ بالله ـ هذیان میگوید که همین سخنان موجب بروز اختلاف میان اطرافیان شد و پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نیز به آنان دستور دادند از آن جا خارج شوند و همگی به جز اهلبیت«سلاماللهعلیهم» خارج شدند و پس از آن نیز پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» رحلت فرمودند.
از این قضایا معلوم میشود که این روایت از مهمترین روایات است و مطالب مهمی از آن فهمیده میشود.
مطلب اول این که خلافت بلافصل پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» متعلّق به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» است و هیچ کس حق ندارد خود را به جای ایشان خلیفۀ مسلمین بپندارند.
مطلب مهم دیگری که این حدیث بر آن دلالت دارد، این است که بعد از امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» و تا روز قیامت نیز باید از عترت پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، یک نفر به عنوان خلیفۀ مسلمین و در کنار قرآن باشد؛ چرا که تا روز قیامت این دو گوهر گرانبها باید در کنار هم باشند. و این موضوع منافاتی با خاتمالرّسل بودن نبیّ گرامی«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» ندارد، بلکه «امامت» به جهت ضرورت تداوم و تدوین آیین خاتم المرسلین یک امر ضروری است.
بعد از پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، دیگر پیامبری نخواهد آمد و سلسلۀ انبیاء با رسالت پیامبر گرامی اسلام به پایان رسید. بدیهی است مدت اندک 23 سال پیامبری آن بزرگوار که حدود 13 سال آن با تهدید و آزار و اذیت مشرکین همراه بود، فرصتی کافی برای تبیین وظایف آیین اسلام نبود. از اینرو پس از رحلت خاتم انبیاء«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» حضور و تبیین این آیین توسط 12 وصی، از ضروریات دین اسلام به شمار میآمد و یکی از همّ و غمهای پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در سالهای آخر عمر شریف و مبارکش تداوم این مسیر توسط حضرت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بود.
بنابراین طریق هدایت توسط ائمۀ معصومین«سلاماللهعلیهم» تا روز قیامت برای بشریّت گشوده است و جهان هستی تا روز محشر کبری از حجت خدا خالی نخواهد ماند. این طریق با وجود نازنین امیرالمومنین«سلاماللهعلیه» و فرزندانش تا حضرت بقیة الله«عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف» که محور عالم وجود و قطب دایرۀ امکان و واسطۀ غیب و شهود میباشند، ادامه خواهد یافت. این اعتقاد شیعه را اهل سنّت نیز با تفاوتها و اختلاف نظرهایی پذیرفته و بدان معتقد است. امّا نکتهای را که شیعه بدان اعتقاد دارد و اهل سنّت خود را قائل به این موضوع نمیداند، مسألۀ «رجعت» است که آنان پس از ظهور آن حضرت و حکومت جهانی حضرت مهدی«ارواحنافداه» کار را تمام شده و آخر هستی میدانند؛ در حالی که شیعه معتقد است پس از شهادت آن حضرت ائمۀ معصومین«سلاماللهعلیهم» رجعت میفرمایند و طعم شیرین زندگی معنوی و عدالت آن بزرگان را به فرزندان آدم میچشانند و ادعاهای دیرینۀ خود را متجلّی میسازند.
=========================
امام مجتبی«سلاماللهعلیه» یک زندگی سراسر مظلومیّت و همراه با اذیت را سپری کردهاند. ائمۀ اطهار«سلاماللهعلیهم» مأمور به انجام وظیفه بودهاند. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند: «الحسنِ و الحسینِ امامانِ، قاما أو قَعَدا»؛ حسن و حسین دو امامند، یکی وظیفه دارد صلح کند و در خانه بنشیند و دیگری وظیفه دارد قیام کند و آن حماسه کربلا را به وجود بیاورد.
باید گفت صلح امام حسن«سلاماللهعلیه» در حقیقت زمینهای برای قیام امام حسین«سلاماللهعلیه» بود و قیام امام حسین«سلاماللهعلیه» موجب ریشهکنکردن ظلم و تحکیم شجرۀ طیّبۀ اسلام شد.
اگر نگوییم صلح ده سالۀ امام مجتبی«سلاماللهعلیه» زجر بیشتری برای ایشان داشت تا قیام امام حسین«سلاماللهعلیه»، (که واقعاً هم زجر آور بود)، باید بدانیم کمتر از آن هم نبود. به تعبیر دیگر، مقدمه و لازمۀ قیام حسینی«سلاماللهعلیه»، صلح حسنی«سلاماللهعلیه» بود. بدون این صلح، امکان بروز و ظهور آن قیام هرگز فراهم نمیشد.
خود امام حسن«سلاماللهعلیه» میفرمایند: جریان صلح من و ده سال خانهنشینی من، ارزشش از دنیا و آنچه در دنیاست بیشتر است. در روایتی وارد شده که پیغمبراکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودهاند: حسنم خانهنشین میشود و صلح میکند و زجر میکشد؛ اما پاداش آن صلح و آن خانه نشینی، از آنچه آفتاب بر میتابد بیشتر است. یعنی ثواب و نتیجهاش از دنیا و آنچه در دنیاست، بیشتر است.
امام حسن«سلاماللهعلیه» در دوران ده ساله صلح و خانهنشینی خیلی تنها بودند. از یک طرف دشمن، آن هم دشمن سرسخت و قوی و جسور و بی دین، مثل معاویه، مسلط بر مسلمین شده بود و از طرف دیگر دوستان بی تفاوت و پرتوقع بودند. دوستانی که تقصیر و کوتاهی خودشان را به امام حسن«سلاماللهعلیه» نسبت میدادند. و امام حسن«سلاماللهعلیه» هم چارهای جز مدارا با آنان نداشتند.
حتی کار را به آنجا رسانیدند که همین پرتوقعها و بیدینها، وقتی ظلم و موفقیت ظاهری معاویه را میدیدند، خطاب به امام مجتبی«سلاماللهعلیه» میگفتند یا مذل المؤمنین! و این مصیبت برای امام حسن«سلاماللهعلیه» خیلی مشکل بود.
دوران امامت امام حسن«سلاماللهعلیه» دوران ویژهای است. اگرچه ایشان قصد قیام داشتند، اما مردم وفا نکردند و حتی کار را رساندند به آنجا که همین کسانی که شیعه بودند و اطراف امام بودند، نه تنها فرار کردند، بلکه در وسط نماز با شمشیر به ران امام حسن«سلاماللهعلیه» ضربه زدند. بعد هم خیمه را غارت کردند و می خواستند امام حسن«سلاماللهعلیه» را شهید کنند که خدا نخواست.
امام حسن«سلاماللهعلیه» به شهادت رسیدند و مثل پدرشان که فرمودند: فُزتُ وَ رَبِّ الکعبه، ایشان هم واقعاً فَازَ بِرَبِّ الکعبه شد. زیرا غم و غصۀ ایشان برای مردم و بیتفاوتی و زخم زبانهای آنها، امام«سلاماللهعلیه» را بسیار آزار میداد. توجه به این مطلب لازم است که نقش امام حسن«سلاماللهعلیه» برای بقای اسلام و تشیع یک نقش منحصر به فرد است. و در این راستا مصائب فراوانی به ایشان تحمیل شده است. و تشیع فعلی ما به همان اندازه که مرهون قیام حضرت سیدالشهداء«سلاماللهعلیه» در کربلا میباشد، مرهون زحمات امام حسن«سلاماللهعلیه» بوده و همه مخصوصاً جوانها باید توجه داشته باشند که اگر امام حسین«سلاماللهعلیه» توانستند قیام کنند، زمینهساز آن قیام ارزنده، تدابیر و زحمات امام حسن«سلاماللهعلیه» بوده است.
و به طور کلی باید گفت: تدابیر و افعالی که از هر کدام از حضرات معصومین«سلاماللهعلیهم» سر میزده است، صددرصد مصلحت تامه ملزمه و تقدیر الهی بوده است.
حضرات معصومین«سلاماللهعلیهم» از نظر شجاعت، قدرت، علم و سایر صفات و فضائل همه مثل هم بودهاند، و تفاوت در رفتار ایشان، به دلیل این است که زمانه و دوران هر کدام از آن بزرگواران اقتضائات خاصی داشته که بنابر آن اقتضائات، نقش امامت و رهبری خود را برای هدایت مردم و حراست از دین خدا ایفاء میکردهاند.
اگر هر کدام از آن انوار مقدس به جای دیگری بودند همان عملی را انجام میدادند که که آن معصوم بزرگوار انجام داده است. و لذا اصلاً و ابداً بین آنها تفاوتی در فضیلت نیست. زیرا گفتهاند: «کلنا واحد من نور واحد» - همه ما یکی هستیم و نور ما هم یکی است. و نیز حضرت رسول«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودند: «خلقنی الله تبارک و تعالی و اهل بیتی من نور واحد» ـ خداوند تبارک و تعالی من و اهلبیتم را از یک نور واحد خلق کرده است.
بنابر فرمایش پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و دیگر فرمایشات گهربار ایشان مثل جملۀ: «اوَّلُنا محمّد، أَوسَطُنَا محمّد، آخِرُنَا محمّد و کُلُّنا محمّد» میتوان نتیجه گرفت که ائمه، یک نور واحد هستند که به دوازده نور منشعب شدهاند و از نظر فضیلت هیچ تفاوتی با هم ندارند.
ذکر روایت کوتاهی از امام مجتبی«سلاماللهعلیه» میتواند راهگشای بسیاری از مشکلات و مسائل امروز جامعه بهخصوص جوانان باشد. حضرت به جناده فرمودند:
«وَ إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِیرَةٍ وَ هَیبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
فرمودند: اگر کسی عزت بدون طایفه بخواهد، و هیبت و ابهت اجتماعی بدون پست و مقام بخواهد، باید از ذلت و سایۀ معصیت خدا خارج شود و لباس عزت اطاعت خدا را بپوشد.
اگر کسی لباس رذالت و گناه را از تن به در آورد و در پناه اطاعت خدا و فرمانبرداری از او قرار قرار گیرد، عزت و ابهت اجتماعی، شخصیت اجتماعی و محبوبیت اجتماعی پیدا خواهد کرد. این مسأله به تجربه ثابت شده است.
=========================
در ایام شهادت امام رضا«سلاماللهعلیه» مناسب است به روایتی از آن حضرت تمسّک جوییم. طبق نقل مورخان در سفری که حضرت امام رضا«سلاماللهعلیه» ناگزیر از مدینه به مرو نقل مکان فرمودند، هنگامی که به نیشابور رسیدند با استقبال فوقالعاده بینظیری از مردم نیشابور و شهرهای اطراف آن مواجه شدند. امام رضا«سلاماللهعلیه» بر هودجی سوار بودند و چهرۀ مبارک ایشان دیده نمیشد و بر اشتیاق مردم برای دیدار آن حضرت لحظهبهلحظه افزوده میگردید. مأموران مأمون مهار مرکب را در دست داشتند و به شدّت از نزدیک شدن مردم به حلقۀ حفاظتی ممانعت میکردند. امّا خیل جمعیت آنان را شگفتزده و مستأصل کرده بود. مردم اصرار داشتند سیمای حضرت را مشاهده کنند و کلامی از ایشان بشنوند. امّا امام تامّل فرمودند تا جمعیت مشتاقان کاملاً در گرداگرد ایشان قرار گرفتند. سپس سر مبارک خود را از هودج بیرون آوردند و جمعیت برای دیدن ایشان سر از پا نمیشناخت. مردم با تماشای چهرۀ نورانی و ملکوتی امام، شیفتۀ سیمای معنوی ایشان شدند. امام«سلاماللهعلیه» با اشارۀ دست، کمکم مردم را ساکت نمودند. آن خیل جمعیت که برای تماشای بهتر حضرت بر سر انگشتان پا قد میکشیدند همه ساکت شدند و سکوت عجیبی شهر را فراگرفت. طنین خوش آوای حضرت سکوت را شکست و فرمودند: این روایت را من از پدرم موسیبنجعفر«سلاماللهعلیه» و او از پدرش جعفربنمحمد«سلاماللهعلیه» و جعفربنمحمد«سلاماللهعلیه» از پدرش محمدبنعلی«سلاماللهعلیه» و او نیز از پدر بزرگوارش... تا از جدّم رسول الله«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و جدّم رسول الله از جبرئیل امین و جبرئیل امین از خداوند تبارک و تعالی نقل فرمودند که:
«کلمة لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی»
از واژۀ «قال الله» میتوان دریافت که این حدیث از احادیث قدسی است. ویژگی حدیث قدسی در این است که از جانب پروردگار نقل شده است ولی کتاب مُنزل هم نیست. قرآن وحی است و دستورات خاصی برای نزول آن بود. ولی این کلام خداست. و سلسلۀ ارتباط این حدیث با خداوند به همین شکل است که بیان شد. خداوند کلام خود را به جبرئیل امین و جبرئیل به پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و آن حضرت به امیرالمومنین«سلاماللهعلیه» و آن حضرت به فرزندشان امام حسن مجتبی«سلاماللهعلیه» و امام حسن«سلاماللهعلیه» به برادرشان حضرت امام حسین«سلاماللهعلیه» فرموده و به همین ترتیب نقل شده تا به حضرت امام رضا«سلاماللهعلیه» رسیده است. بنابراین از نظر سند استناد محکمی دارد که می فرماید:خداوند تبارک و تعالی فرمود کلمۀ «لاالهالاالله» دژ محکم من است و هرکه در آن وارد شود، دچار عذاب نمیشود، نه در دنیا و نه در آخرت. یعنی کسی که قائل و عامل به «لاالهالاالله» باشد، یک زندگی سالم و حیات طیّبه در دنیا و یک زندگی سالم و حیات طیبهای در آخرت خواهد داشت. حضرت این کلام را بیان کردند و پردۀ هودج را انداختند تا با بیانی دیگر مردم را متوجّه نکتۀ مهم تفسیری روایت نمایند و این حرکت و عمل حضرت از نظر فصاحت و بلاغت و تنبیه مخاطب بسیار قابل تامّل است و اهل فضیلت و ادب میدانند این پرده انداختن و بار دیگر با صلوات و درود مردم مهیاشدن برای شنیدن ادامۀ سخن حضرت چه مفهومی دارد. آن حضرت مقداری حرکت کردند و بار دیگر پرده را کنار زدند و باز مردم سیمای ایشان را مشاهده کردند و ساکت شدند و پس از آن امام رضا«سلاماللهعلیه» فرمودند: «بشرطها و شروطها و انا من شروطها»
یعنی ای مردم این که فقط «لاالهالاالله» بگویید موجب در امانبودن از عذاب الهی نمیشود. این سخن خداوند شرایط و مقدّماتی دارد تا این وعدۀ الهی محقّق شود و شرط اساسی آن من هستم. یعنی ولایت یکی از شروط تحقّق این وعدۀ الهی است. چنانکه مرحوم صدوق«رحمتاللهعلیه» در عیون الاخبارالرضا روایت مستقلی از پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» دارد که آن نیز حدیث قدسی است که می فرماید: «قال الله تبارک و تعالی ولایة علی ابن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی»
یعنی خداوند می فرماید ولایت علی ابنابیطالب«سلاماللهعلیه» قلعه و دژ محکم من است. هر کس در این دژ مستحکم وارد شود، از عذاب الهی در امان است و بنابراین هر دو حدیث یعنی هم حدیث منقول از پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و هم بیان «به شرطها و شروطها» نظر به ولایت دارد. حیات طیبه و زندگی سالم و خالی از عذاب دنیا و آخرت در زیر چتر ولایت این بزرگواران محقّق میشود. بدیهی است کسی که در دژ محکم ایمان به خداوند قرار گیرد، زندگی او به استناد آیۀ شریفۀ: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»
طیّب می گردد. زیرا انسان مومن اگر مطابق ایمانش عمل کند در دنیا یک حیات طیّب دارد و درآخرت یک طیّب تر.
در خصوص معنی کلمه «لاالهالاالله» سه معنی بیان کرده اند و هر سه معنی هم مراد است. این سه تعبیر و تفسیر «لاالهالاالله» تحت عناوین توحید ذاتی (یعنی خدایی نیست جز الله) و توحید عبادی (یعنی لا نعبدالا الله) و توحید افعالی (لامؤثر فی الوجود الّا الله) ذکر شده است.
ما به هر سه معنی ذکر شده اعتقاد داریم و از نظر اعتقاد هیچ اشکالی به این معانی نمیگیریم. امّا اشکال کار ما در این است که آنچه میدانیم به آن عمل نمیکنیم. مصیبت ما هم در این مسئله است که ما در عمل به این علم در ماندهایم.
در واقع اشکال اساسی ما در همین مطلب است که خداوند در سورۀ یوسف بدان اشارۀ صریح نموده است که: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»
یعنی آنها ایمان دارند، امّا ایمانشان توأم با شرک است و آن شرک شرک عملی است. کسی که از شیطان پیروی میکند مشرک است و این تعبیر کلام قرآن است.
قرآن کریم به به پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرماید: یا رسول الله! آیا میخواهی افراد بتپرست را به تو نشان بدهم بتپرست کسی است که هوی و هوس خود را میپرستد و در دل از هوی و هوس خویش پیروی میکند: «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ»
به این تعبیر، بتپرست کسی است که دانسته مشرک است. قرآن کریم از این گروه مؤمنان که عالم بیعمل هستند به مشرکان عالَم تعبیر میکند. در سورۀ یاسین نیز میفرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ»
ای انسان! ای فرزند آدم! مگر ما در روز الست از تو عهد نگرفتیم که شیطان را نپرستی؟ پس چرا اکنون از شیطان پیروی میکنی؟! چرا تابع نفسامّاره خویش گردیدهای؟! پیروی از نفس امّاره خودپرستی است و خودپرستی همان بتپرستی است.
تکبّر، مَنیّت، حسد، مجالس غنا و موسیقیهای شهوتانگیز و فیلمهای شهوتانگیز همه نوعی بتپرستی و پیروی از شیطان و شیطانپرستی است.
تمام این منکرات در روز قیامت گریبانگیر آدمی میشود و در صف محشر به او خطاب میکنند: «یا عابد الوثن»: یعنی آی آدم بتپرست! مثلاً به شرابخواری که برگردنش بطری شرابش آویزان است، خطاب میشود: «یا عابد الوثن»، به رباخواری که از رباخواری شکمی چنان بزرگ پیدا کرده است که به تعبیر قرآن، شکم او بر زمین کشیده میشود خطاب میکنند: «یا عابد الوثن»، به پول پرستان و ریاست دوستان نیز همین خطاب میشود.
بنابراین شایسته است بر این مباحث توجّه ویژهای کنیم و در صدد اصلاح خود برآییم. آری ما از نظر اعتقاد و گفتار با مشکلی مواجه نیستیم و این جای شکر دارد و باید طلب رحمت و مغفرت برای گذشتگان خود کنیم که این اعتقاد را به ما منتقل ساختند.
الحمدلله ما نماز میخوانیم، «لاالهالاالله» میگوییم و به محضر حضرات ائمه«سلاماللهعلیهم» اظهار و ابراز ارادت و محبت میکنیم تا سر حدّ عشق به آقا علیبنموسیالرضا«سلاماللهعلیه» ارادت داریم. اسم مبارکشان را که می شنویم منقلب می شویم و اشکمان جاری میشود. اینها بسیار برکات و نعمات خوبی است که به ما عطا شده است. امّا متأسفانه در توحید افعالی و عمل به آن پایمان میلنگد.
ما باید در زندگی هیچ چیزی را جز خدا مؤثر ندانیم. امّا متأسفانه عقل و شعور و فهم خود را بر خدا مقدّم میداریم. در سخنان خود میگوییم عقل من، شعور من، من اینگونه میفهمم و کارمان به جایی میرسد که تقلّب و حقّه بازی میکنیم. تبلیغات غلط ما با توحید افعالی منافات دارد.
نشان پولپرستی و شرک همین گرانفروشی و کمفروشیهاست. باید در اعمال و کردارمان دقّت کنیم که فردای قیامت ما را با خطاب یا عابد الوثن به محاسبه نکشانند.
اگر اندکی بر این حدیث گرانقدر حضرت ثامنالحجج«سلاماللهعلیه» تأمل کنیم و قائل و عامل به «لاالهالاالله» باشیم و چنانکه «لاالهالاالله» میگوییم در دل و عمل بدان اعتقاد داشته باشیم. و شرط و شروط آن را عمل کنیم، زندگی ما رنگ عذاب را در دنیا و در آخرت نخواهد دید. انشاءالله.
. شيخ مفيد، الإرشاد إلی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 184؛ مسلم بن الحجاج النيشابوري، صحيح مسلم، ج 3، ص 1259؛ أحمد بن محمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 760؛ محمد بن سعد البصري، الطبقات الکبری، ج 2، ص 243.
. نحل، 97: «هر كس -از مرد يا زن- كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزهاى، حياتِ [حقيقى] بخشيم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مىدادند پاداش خواهيم داد.»
. یوسف، 106: «و بيشترشان به خدا ايمان نمىآورند جز اينكه [با او چيزى را] شريك مىگيرند.»