عنوان: درس اخلاق معظّم‌له با موضوع معرفت نفس؛ معاد جسمانی - 14/5/1395
شرح:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

 

 شب جمعه متعلّق به قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود، یعنی حضرت ولی‌عصر«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف» است؛ اظهار ارادت کنید خدمت آقا با سه صلوات.

در نظام ما دهۀ اول ذیقعده ناميده شده به دهۀ کرامت. برای اينکه گفته شده است روز اول ماه ذیقعده ميلاد پربرکت حضرت معصومه«سلام‌الله‌عليها» است و اول دهۀ دوم، ميلاد پربرکت حضرت رضا«سلام‌الله‌عليه» است. برای اين دو مناسبت به اين دهه، دهۀ کرامت گفته‌اند. ما هم اميدواريم از طرف اين دو بزرگوار کرامت خاصی در مجلس ما بيايد و ان‌شاء‌‌‌الله با برآمدن حاجات شما و رفع گرفتاري‌های شما از جلسه بيرون رويم، لذا با اجازۀ همۀ شما، ثواب اين جلسه برای حضرت رضا«سلام‌الله‌عليه» و خواهرش حضرت معصومه«سلام‌الله‌عليها» باشد. بهترين هديه برای اين دو بزرگوار باشد و اميدوارم اين دو بزرگوار اين هديۀ ما را قبول کنند و ان‌شاء‌‌‌الله عنايت خاصی به جلسۀ ما بفرمايند. برای اينکه مورد عنايت حضرت معصومه و حضرت رضا«سلام‌الله‌عليهما» واقع شويم، اظهار ارادت کنيد خدمت هر دو با سه صلوات.

بحث اين دو سالۀ ما دربارۀ يک امر مهم عرفانی و اخلاقی است و آن معرفة‌النفس و انسان‌شناسی و خودشناسی است. بيست فصل از اين بحث را عنوان کردم و راجع به بيست فصل تا حال صحبت شده است. در فصل بيستم بوديم که راجع به انسان و رابطۀ او با معاد بود. شش مبحث در اين باره صحبت کردم. بحث هفتم يک بحث فوق‌العاده مهم کلامی است. البته عرفانی و اخلاقی هم هست و رابطۀ انسان با معاد است.

اول چيزی که همۀ ما بايد به آن توجه داشته باشيم و قبلاً‌ هم در فصل اول صحبت کرده‌ام، اينست که معاد، ‌معاد جسمانی است. يعنی انسان با همين هيکل و با همين روح و جسم و با همين صورت و ماده وارد صف محشر می‌شود و حساب و کتاب دارد و اين انسانی که مرکب از جسم و روح است، يا بهشتی می‌شود يا جهنمی می‌شود. لذا اين معاد جسمانی يک ضرورت در اسلام عزيز است و کسی منکر معاد جسمانی باشد، مسلمان واقعی نيست. هزار و چهارصد آيه در قرآن راجع به معاد است و بيش از دويست آيه راجع به معاد جسمانی است. از جمله آيه‌ای که قبلاً خواندم و آيه خيلی رسا و عاليست، اینکه عربی آمد و استخوان مرده‌ای در دستش بود و اين استخوان مرده را خاک کرد و گرد کرد و به هوا داد و آن در هوا پراکنده شد. به پيغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»  گفت: يا رسول الله! آيا اين استخوان پوسيده دوباره برمی‌گردد؟ اين استخوان يعنی معاد جسمانی يعنی اين جسم ما که پوسيده است، دوباره زنده می‌شود؟! آنگاه آيۀ شريفه آمد. مفهوم آيۀ شريفه در قرآن مکرّر تکرار شده است: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ ، قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ»[1]؛ برای ما مثال می‌زنند و می‌گويند آيا استخوان پوسيده زنده می‌شود يا نه! به آنها بگو چطور تک سلولی که از زن و مرد است يک آدم می‌شود، همينطور که خدا قدرت دارد يک تک سلول را آدم کند، قدرت دارد استخوان پوسيده را دوباره زنده کند. نظير اين آيه در قرآن زياد است.

آيه‌ای در قرآن هست که يکی از معجزات بزرگ قرآن است و دنيای روز اقرار دارد که اين معجزه است. دنيای انگشت‌نگاری می‌گويد دو انسان نمی‌توانيد پيدا کنيد که سرانگشت‌های اين دو انسان مثل هم باشد. لذا اين انگشت‌نگاری که شما شنيده‌ايد از نظر علمی مسلّم است. مثلاً ‌اگر الان هفت هشت ميليارد نفر در جهان باشند، در هفت هشت ميليارد انگشت،‌ خط‌‌‌های سر انگشت متفاوتند. حتی دو برادر که دو قلو هم باشند و خيلی به هم شباهت داشته باشند، اما خط‌‌های سر انگشت اينها با هم تفاوت فاحش دارد. آن انگشت‌نگاری خوب می‌فهمد که اين اثر انگشت از کداميک است. قرآن اين را متذکّر می‌شود و می‌فرمايد: «لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ ، وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ، أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ ، بَلى‏ قادِرينَ عَلى‏ أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ»[2]؛ قسم به روز قيامت، قسم به اين نفس لوامه‌ای که اگر در کسی باشد، رستگار می‌شود. بعضی گمان می‌کنند استخوان‌های انسان زنده نمی‌شود. يا رسول الله! به اينها بگو نه تنها استخوان‌ها زنده می‌شود و نه تنها هيکل به تمام معنا برمی‌گردد، بلکه خط‌های سر انگشت نيز دوباره برمی‌گردد.

اين از معجزات بزرگ قرآن است که در زمانی که سواد الفبا هم نداشتند، قضيۀ انگشت‌نگاری را برای مثال معاد در قرآن آورده است. و علی کل حالٍ نظير اين دو آيه بيش از صدها آيه است که معاد، معاد جسمانی است. الاّ‌ اينکه بايد توجه به اين مطلب داشت، وقتی بخواهد روز قيامت بشود،‌ قرآن می‌فرمايد: «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ، وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ»[3]

لاأقل اين منظومۀ شمسی ما به طور کلی نابود می‌شود. نابود شدنش نيز برای اينست که قوۀ دافعه از کرۀ زمين يا ستاره‌های ديگر گرفته می‌شود و قوۀ جاذبه از خورشيد گرفته می‌شود و همۀ آنها در فضا پرتاب می‌شود و آب می‌شود: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»[4]

لذا پروردگار عالم که زنده می‌کند، معنايش اينست که همين هويّت را، ‌همين روح و جسم را که معدوم شده بود و پرتاب در فضا و نابود شده بود، دوباره پروردگار عالم انسان‌ها را به صف محشر می‌آورد. وقتی نگاه به اين انسان کنند، می‌بينند که فلانی است. سرتاپا شناخته می‌شود و اگر العياذبالله تجسم عملی برايش پيدا شود، اما در اينکه خود او شناخته می‌شود شکی نيست. لذا اين هويتی که پروردگار عالم ساخته است، اين هويت دارای جسم و روح است و تمام خصوصيات جسم و روح را دارد و دارای لذت بردن روحی و جسمی است. يا می‌شود بهشتی و آن لذت‌های در بهشت يا می‌شود جهنمی و آن عذاب‌های در جهنم. لذا اين انسان با هويت است.

قرآن شريف در اين باره تصريح می‌کند. الان شما زن و مردی که اينجا نشسته‌ايد، امشب شب کرامت است و همۀ شما به مشهد رفته‌ايد و همين الان که پای منبر من نشستيد و من می‌گويم حضرت رضا«سلام‌الله‌عليه»، شما می‌توانيد حرم حضرت رضا«سلام‌الله‌عليه» و تمام خصوصيات حرم را در ذهنتان ايجاد کنيد. ضريح مطهر و ديوارها را و بالاخره رواق‌ها و غيره را در ذهن ايجاد کنيد. لذا شما هم مثل خدا خالق هستيد. خلقت خدا خلقت تکوينی و خلقت شما خلقت تشريعی و ذهنی است. تا به اين توجه داريد، اين هست و تا از آن غفلت کنيد، نابود می‌شود. يعنی به طور کلی حرم حضرت رضا«سلام‌الله‌عليه» که در ذهن شما بود، نابود شد. حال دوباره می‌خواهيد حرم حضرت رضا«سلام‌الله‌عليه» را ايجاد کنيد، آنگاه تا توجه کنيد، فوراً ايجاد می‌کنيد. به قول قرآن «كُنْ فَيَكُون» است. عين آن است، اما اولی غير دومی و دومی غير اولی است. به اين مثلی می‌گويند. هيچ تفاوتی با هم ندارد. آنچه شما خلق کرده‌ايد، اولی و دومی و سومی هيچ تفاوتی با هم ندارد، اما آنچه اول بود نابود شد و دوم موجود شد و دوباره نابود شد و سوم موجود شد تا آخر.

قرآن در سورۀ يس، اين را گوشزد می‌کند و می‌فرمايد: «أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى‏ وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ ، إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[5]

به کسانی که استخوان پوسيده به تو نشان می‌دهند و مي‌گويند معاد نيست، به آنها بگو آيا خدا نمی‌تواند همان که نابود شده، دوباره موجود کند؟ نظير ما که جوانيم و پير و مسن می‌شويم و جوانی و مسنّی و پيری ما مثل هم است و لذا مثلاً اگر کسی در جوانی عباداتی کرده باشد و در پيری بميرد، خيلی پاداش دارد. اگر کسی در جوانی گناه کرده باشد و توبه نکرده باشد و برود، در پيری مرده است، اما عذاب دارد. اين آيۀ شريفه به ما می‌گويد: «أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى‏ وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ».

چيزی که همۀ زن و مرد بايد به آن توجه داشته باشند، اينست که عالم آخرت، عالم حيات است. در سورۀ عنکبوت می‌فرمايد: «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»[6].

عالم حَيَوان است، يعنی دست ما حرف می‌زند و پای ما حرف می‌زند و چشم و گوش ما حرف می‌زند و استخوان و پوست و گوشت ما حرف می‌زند، چنان‌که روح ما حرف می‌زند. قرآن در اين باره می‌فرمايد: «حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ ، وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»[7].

در روز قيامت چشم انسان و گوش انسان و پوست بدن انسان شهادت می‌دهد عليه انسان. قرآن می‌فرمايد: اين ناراحت می‌شود و با پوست بدنش حرف می‌زند و به پوست بدن می‌گويد: «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا»؛ چرا عليه من شهادت می‌دهی و او می‌گويد: «قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ».

خدا می‌گويد بگو و من می‌گويم. لذا در بهشتش عالم حَيَوان است و ميوۀ آن شعور دارد. همين مقدار که شما اراده کنيد و دلتان ميوه بخواهد، درخت در مقابل شما می‌آيد. هرچه بخواهيد هست: «فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فيها خالِدُونَ»[8].

آتش جهنّم نيز با انسان حرف می‌زند. وقتی داد و فرياد انسان بلند است، ‌آتش جهنّم به او می‌گويد: چرا چنين کردی که الان در آتش جهنم بسوزي؟! بهشتش گوياست و جهنّمش گوياست و خود انسان گوياست. دست و پا و چشم و سایر اعضا نیز همینطور. در همين سورۀ يس می‌فرمايد: «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»[9].

در روزی که انسان از ترس گنگ می‌شود، آنگاه دست و پای او عليه او شهادت می‌دهند، به آنچه گناه کرده است. آن کسی که دنبال معصيت رفته، ‌پای او شهادت می‌دهد. کسی که با دستش ظلم کرده،‌ شهادت می‌دهد. آن زبانی که غيبت کرده، زبان عليه او شهادت می‌دهد. چشمی که به نامحرم نگاه کرده، شهادت می‌دهد.

معاد جسمانی است، اما فرقش با اينجا اينست که اين انسان اگر بميرد و يک روز يا دو روز بماند، می‌گندد. اما آن انسان در قيامت زنده است و حيات دارد و وقتی حيات داشته باشد، هم روح او حيات دارد و هم جسم او حيات دارد و به قول قران عالم حيَوان است و اين عالم حَيَوان، ‌له ما يا عليه ما شهادت می‌دهد. به اين معاد جسمانی مثلی می‌گويند. يعنی در قيامت همين انسان وارد صف محشر می‌شود. اما وضع اين انسان اينگونه است که دست و پا و چشم او شعور دارد. لذت جسمی و روحی دارد و آن لذّت‌ها دارای شعور است.



[1]. یس، 78 و 79: «و براى ما مَثَلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد؛ گفت: چه كسى اين استخوان‌ها را كه چنين پوسيده است زندگى مى‏بخشد؟ بگو: همان كسى كه نخستين‏بار آن را پديد آورد و اوست كه به هر [گونه‏] آفرينشى داناست.»

[2]. القیامه، 1تا4: «نه! سوگند به روز رستاخيز، و [باز] نه! سوگند به  وجدان سرزنشگر! آيا انسان مى‏پندارد كه هرگز ريزه استخوان‏هايش  را گرد نخواهيم آورد؟! آرى [بلكه‏] تواناييم كه [خطوط]سر انگشتانش  را [يكايك‏]درست [و بازسازى‏]كنيم.»

[3]. التکویر، 1و2: «آنگاه كه خورشيد به هم درپيچد، و آنگه كه ستارگان همى تيره شوند.»

[4]. ابراهیم، 48: «روزى كه زمين به غير اين زمين، و آسمان‌ها [به غير اين آسمان‌ها] مبدل گردد، و [مردم‏] در برابر خداى يگانه قهار ظاهر شوند.»

[5]. یس، 81و82: «آيا كسى كه آسمان‌ها و زمين را آفريده توانا نيست كه [باز] مانند آنها را بيافريند؟ آرى، اوست آفريننده دانا. چون به چيزى اراده فرمايد، كارش اين بس كه مى‏گويد: «باش»؛ پس [بى‏درنگ‏] موجود مى‏شود.»

[6]. العنکبوت، 64: «اين زندگى دنيا جز سرگرمى و بازيچه نيست، و زندگى حقيقى همانا [در] سراى آخرت است؛ اى كاش مى‏دانستند.»

[7]. فصلت، 20و21: «تا چون بدان رسند، گوششان و ديدگانشان و پوستشان به آنچه مى‏كرده‏اند، بر ضدّشان گواهى دهند. و به پوست [بدنِ‏] خود مى‏گويند: چرا بر ضدّ ما شهادت داديد؟ مى‏گويند: همان خدايى كه هر چيزى را به زبان درآورده ما را گويا گردانيده است، و او نخستين بار شما را آفريد و به سوى او برگردانيده مى‏شويد.»

[8]. الزخرف، 71: «و در آنجا آنچه دل‌ها آن را بخواهند و ديدگان را خوش آيد [هست‏] و شما در آن جاودانيد.»

[9]. یس، 65: «امروز بر دهان‌هاى آنان مُهر مى‏نهيم، و دستهايشان با ما سخن مى‏گويند، و پاهايشان بدانچه فراهم مى‏ساختند گواهى مى‏دهند.»