عنوان: درس اخلاق؛ حقّ‌النّاس، جلسۀ دوازدهم: غصب(2)
شرح:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

 

درس اخلاق؛ حقّ‌النّاس، جلسۀ دوازدهم: غصب(2)بحث ما دربارۀ یک مسئلۀ مهم در اسلام بود، و باید بگوییم مسأله‌ای مهم‌تر از آن در اسلام نداریم و آن حقّ‌النّاس است. بحث جلسۀ قبل راجع به غصب بود؛ اینکه کسی مال و حقّ کسی را غصب کرده باشد. گناهش به اندازه‌ای بزرگ است که در روز قیامت رسوایی دارد و آن حق، طوقی آتشین شده، به گردنش می‌اندازند و با این رسوایی او را به صف محشر می‌آورند.[1] پنجاه هزار سال باید در این شکنجه بماند.[2] بعد هم همۀ اعمالش را به کسی بدهند که مال و حقّش را غصب کرده است.[3]  اگر بشود تمام شود و مورد شفاعت واقع شود، آنگاه در زیر لوای حق به بهشت رود و اگر نه کم بیاورد، گناهان کسی که مال یا حقش غصب شده به او می‌دهند[4] و باری روی بار و وزری روی وزر می‌آید و او را به جهنّم می‌برند. هم برای گناهان خودش من جمله غصب و هم برای گناهان کسی که مال و حقّش را غصب کرده است. اگر ما برای غصب حق و مال مردم چیزی جز همین نداشتیم، باید مواظب باشیم در عمرمان و در کارمان غصب نباشد، بدهکار به مردم نباشیم و مال و حقّ کسی را غصب نکنيم. اما توجه به این مطلب داشته باشید که قرآن می‌فرماید: غاضب و ظالم، یک زندگی ناخوش و گره‌دار با چه کنم چه کنم، در این دنیا دارد و ظلم او به خودش بر مي‌گردد.[5]

همچنين باید توجه داشته باشيد که مال غصبي برکت ندارد. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمایند: مالی که حق دیگران در آن باشد، برکت ندارد: «مَنْ‏ حَبَسَ‏ عَنْ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ شَيْئاً مِنْ حَقِّهِ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ بَرَكَةَ الرِّزْقِ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ»[6]؛ مال حرام برکت ندارد و براي غاصب و همچنين ورثۀ او موجب دردسر خواهد شد، مگر اینکه توبه کند و حق دیگران را ادا نماید. این بی‌برکتی، مثل بی‌برکتی در رباست که قرآن کریم می‌فرماید: «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ»[7].

در جلسۀ قبل، راجع به خانۀ غصبی صحبت کردم و گفتم اگر کسی خانه‌ای را غصب کند، ولو اینکه بعضی از ورثه باشد و به ساير ورثه ندهد، ‌گناهش خیلی بزرگ است. علاوه بر گناه، صله رحم نکرده و ترک رحم کرده و قرآن در سه جا به کسی که قطع رحم کند و با نزديکان و خويشان خود نسازد یا قهر باشد و اموال آنها را خورده باشد، لعن کرده است. از جمله می‌فرماید: «اولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار».[8]

صورت دیگر اینکه گفتم زمین و خانه غصب نکرده، بلکه پولش حرام است و از پول خمس نداده و رباخورده و پول مال مردم خانه خریده است. معلوم است که نمی‌تواند در این خانه زندگی و عبادت کند و تصرّفاتش هم گناه است. یک ساعت در این خانه نشستن، یک ساعت گناه است. یک عمر که در این خانۀ غصبی بنشیند، وقتی وارد خانه می‌شود از نظر ملائکه مثل اینست که وارد جهنّم می‌شود. باغی را از پول حرام و خمس نداده خریده و وقتی وارد این باغ می‌شود، ملائکه می‌بینند که وارد جهنّم شده است و او در این جهنّم هست و در روز قیامت می‌فهمد؛ روزی که پرده‌ها عقب می‌رود و می‌بیند باغ و خانه، جهنّم است.

من بارها گفته‌ام و مخصوصاً اکنون به جوان‌ها می‌گویم که خداوند جهنّم ندارد. خدا بهشت و رحمت دارد. جهنّم را ما خودمان ایجاد می‌کنیم. وقتی جهنّمیان به جهنّم می‌روند، خدا می‌گوید: «ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ»[9]؛ خودتان جهنّم را ایجاد کرده‌اید و کاری به ما ندارد. لذا آدم غاصب وقتی وارد جهنّم می‌شود، می‌بیند خانۀ خودش است و خودش این جهنّم را ایجاد کرده و خودش مار و عقرب و حمیم را تهیه کرده است.

یکی دیگر از انواع غصب، غصب مغازه و محلّ کسب است. بعضي افراد مغازه‌اي را قبلاً اجاره کرده‌اند، ولي مبلغ اجاره را نمي‌دهند یا کم می‌دهند. قانون هم به‌گونه‌اي است که صاحب ملک نمی‌تواند از مستأجر اجارۀ لازم را بگیرد و مجبور است اجارۀ مختصری بگیرد. بعضی از مغازه‌ها را سراغ دارم که وقف حوزه‌ها و مدارس علميّه است، امّا مستأجر آن اجاره نمی‌دهد. گناه اینها خیلی بزرگ است. استفاده از این مغازه‌هاست که فرزندان گناهکار تحویل جامعه می‌دهد.

وقتی پدر در مغازۀ غصبی کار کند یا اجارۀ مغازه را ندهد یا در اداره، کم‌کاری و بدکاری و بیکاری داشته باشد، پول حرام به فرزندان خود می‌دهد و آنها رفیق‌باز می‌شوند و برای دختر و پسر دیگران مزاحمت ایجاد می‌کنند. این فرزندان شبانه‌روز در آتش جهنّم غوطه‌ورند.   

 وقتی اجارۀ مغازه تمام شد، مستأجر باید آن را به مالک تحویل دهد، ولی گاهی مستأجر یرای تخلیۀ مغازه مبالغ سنگینی مطالبه می‌کند. مسئله‌ای هست و اینکه همۀ ما باید رحم داشته باشیم. در این مسائل باید وجدان اخلاقی کار کند. در اینجا تلطّف و مهربانی و رحم باید کار کند؛ یعنی پیرمردها و بازاری‌ها و افراد معتمد بنشینند و این مسئله را با کدخدامنشی حل کنند، به این صورت که مقداری او بگیرد و مقداری هم دیگری کوتاه بیاید و بالأخره با تصالح و تراضی، توافق کنند.

در زمان امام صادق«سلام‌الله‌علیه» یک نزاع مالی بین دو شیعه رخ داده بود. مفضّل که از اصحاب امام بود، آن نزاع را با پرداخت مبالغی از خودش حل کرد. وقتی مسأله حل شد گفت: این پول‌ها از من نیست و از امام صادق«سلام‌الله‌علیه» است. آن حضرت به من پول داده‌اند و فرموده‌اند هر وقت نزاعی بین دو شیعه شد، نگذار این نزاع پا بگیرد و نزاع را با این پول تمام کن.[10]

 ما باید چنین باشیم و نه تنها مال دیگران را غصب نمی‌کنیم، بلکه با تلطف و مهربانی، مسائل را حل کنیم. کاسب باید مواظب باشد کسبش حلال باشد و مغازه‌ای که در آن کار می‌کند، غصبی نباشد و اجاره‌اش را کامل بدهد. من در این باره قبلاً صحبت کردم و گفتم که همه باید انصاف داشته باشیم. طبق روایات فراوانی، انصاف اینست که آنچه برای خود می‌خواهیم برای دیگران هم بخواهیم و آنچه برای خود نمی‌خواهیم برای دیگران هم نخواهیم.[11] در تعالیم دینی سفارش فراوانی روی انصاف شده است. ما باید با هم برادر و مهربان باشیم، باید اموال همدیگر را به ناحق نخوریم و بی‌انصاف هم نباشیم.

الان مرتب به من نامه می‌نویسند که مغازه سرقفلی نداشته و به شخصی اجاره داده‌ایم و برای تخلیه، مثلاً صد میلیون تومان پول می‌خواهد. آیا حق دارد صد میلیون را بگیرد یا نه؟ فقه اسلام می‌گوید: او حق ندارد مطالبه کند، ولی اخلاق اسلام به مالک می‌گوید: مبلغی به او بده و همدیگر را راضی کنید. باید توجه شود که اسلام، فقط فقه یا فقط اخلاق نیست، بلکه اسلام یعنی احکام، اخلاق و اعتقادات، و هر سه رکن باید باشد و اگر یکی از اینها نباشد، اسلام نیست.

استاد بزرگوار ما علامۀ طباطبائی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌گفتند یک روز در بازار نجف به استادم مرحوم آقای قاضی برخورد کردم و چیز عجیبی از ایشان دیدم. من پشت سر بودم و ایشان مرا نمی‌دید. رفت کاهو بخرد و آنگاه کاهوهای بد را جدا می‌کرد و کاهوهای خوب را برای صاحب مغازه می‌گذاشت. بالاخره کاهوهای بد را کشید و در ظرفی گذاشت. وقتی رفت من جلو رفتم و سلام کردم. به ایشان گفتم همه کاهوهای خوب را جدا می‌کنند و شما برعکس کردید. فرمود راستش این آدم فقیری است و اگر این کاهوهای بد بماند، کسی از او نمی‌خرد. ما روی کاهوها را می‌گیریم و زیر کاهو خوب می‌شود، لذا دلم نیامد ضرر کند و کاهوهایش از بین برود. برای همین کاهوهای بد را جدا کردم.

در قم عالم بزرگواری بود و خیلی حق به حوزه داشت. کسی گفت: رد می‌شدم و دیدم آقا می‌خواهد گوشت بخرد. قصّاب، مرید آقا بود و کارد را در ران گوشت زد و می‌خواست گوشت خوب به او بدهد. ایشان گفتند: این حقّ من نیست. تو حق نداری، تو مقسّم هستی و باید خوب و بد را به همه بدهی، من هم نمی‌توانم گوشتی که صددرصد خوب است را بگیرم. اینکه چربی‌ها و چیزهای دیگر را به دیگران بدهی و گوشت لخم را به من بدهی، حرام و غصب است. بالاخره واداشت که قصّاب گوشت متعارف به او بدهد.

ما باید چنین باشیم. باید مواظب باشیم، اینها حقوق واجب است و اگر ما مسلمان هستیم، باید این حقوق را مراعات کنیم. اسلام فقط فقه نیست، اگر کسی صرفاً از دیدگاه فقه به این مسأله بنگرد، می‌گوید آن گوشت‌ها متعلّق به قصّاب است و می‌تواند به دلخواه خود بفروشد، به یک نفر گوشت خوب و به یک نفر گوشت بد بدهد و خریدار هم می‌تواند از او نخرد و اگر خرید، معامله صحیح است. امّا باید بدانیم که اسلام عزیز، اخلاق هم دارد و اخلاق اسلام می‌گوید: آن قصّاب مقسّم است و باید به طور متعارف تقسیم کند و اگر بخواهد گوشت خوب را به تو بدهد، نمی‌شود. ما حتماً باید مراعات این چیزها را بکنیم.

این ترافیکی که الان در خیابان‌هاست، ما تقصیر داریم، اما عمده پارک کردن در کوچه‌هاست. این حرام و غصب است. کوچه باید به صورت عام در اختیار همۀ مردم باشد. اگر کسی با پارک ماشین، یک ساعت کوچه را غصب کند، یک ساعت آتش برای خودش فراهم کرده است. حال اگر کسی متوجّه نباشد و اهمیّت ندهد، حرف دیگری است؛ ولی مائیم و اخلاق اسلام، مائیم و اینکه رد شدن از چراغ قرمز، حتی در کشور کفر حرام است. مراعات قوانین مملکت را نکنیم، ولو در فرانسه و انگلستان، حرام است. ما باید مراعات قوانین را بکنیم. اما مراعات قوانین نمی‌شود و نیروی انتظامی تسامح می‌کند و شما هم تسامح می‌کنید. مشهور شده که ایرانی‌ها بد رانندگی می‌کنند. اینها حقوق مردم است، مربوط به شما نیست، بلکه مربوط به حق دیگران است و باید مراعات شود.

یکی از چیزهایی که غصب است و حسابی کتک دارد، میراث فرهنگی است. می‌بینیم ناگهان یک خانه یا حمام خرابه را نگه داشته‌اند و محله خراب شده، برای اینکه میراث فرهنگی است. اولاً حق ندارید و باید پول بدهید و آن ملک را بخرید. ثانیاً مگر میراث فرهنگی چند تا حمام قدیمی می‌خواهد؟ ده حمام در یک استان کافی است، به شرط اینکه پولش را بدهند و تعمیر کنند و مواظبت کامل کنند. از این بدتر اینکه بعضی اوقات اجازه نمی‌دهند مالک، خانه‌اش را بفروشد. این غصب است. چه فرق می‌کند مال مردم غصب شود یا به عنوان میراث فرهنگی خانۀ مردم را غصب کنند؟ گاهی به من نامه می‌نویسند و حق هم دارند و می‌گویند این خانه به ما ارث رسیده و هفت هشت نفر هستیم که خانه نداریم، اما میراث فرهنگی خانه را غصب کرده است. این کار با کدام فقه اسلام و با فتوای کدام مرجع تقلید و بالأخره با کدام اخلاق جور درمی‌آید؟

همچنین شهرداری خانۀ مردم را می‌گیرد و می‌گوید: در طرح است. اگر در طرح است، پولش را بدهید تا جای دیگری خانه بخرد. هفت هشت ده سال این خانه در طرح است،‌ چرا مُعوّض نمی‌دهید و مردم را معطّل کرده‌اید؟ مُعوّض دادن باید بیش از قیمت باشد، برای اینکه می‌خواهید با زور خانه‌اش را بخرید و باید او را راضی کنید. می‌خواهید خیابان بسازید، پس باید حقّ او را و بلکه بالاتر، بدهید. همۀ اینها غصب است و نظیرش زیاد است و اصلاً ما توجه به آن نداریم.

آقا در خانه باید به خوبی زن و بچه را تأمین کند، اگر سیگار یا مواد مخدرش موجب شود که نتواند زن و بچه را اداره کند، دزدی و غصب است و روز قیامت کارهایش طوقی از آتش به گردنش است. چنان‌که حقوق شوهر باید توسط زن رعایت شود، وگرنه از اوّل شب تا صبح ملائکه به این زن لعنت می‌کنند. اینکه چرا آرایش نکردی و مواظبت نکردی و تمیز نبودی؟ راجع به مرد نیز همین است. مرد از سر کار می‌آید و می‌خواهد با این لباس‌ها و دست و پاهای کثیف پیش زن و بچه غذا بخورد. حق نداری و باید تمیز باشی و باید دوش بگیری و اگر پایت بو می‌دهد، بشویی. بعضی اوقات به مسجد می‌آید و پایش بو می‌دهد یا سیر و پیاز خورده و دهانش بو می‌دهد. همۀ اینها غصب است و حق عمومی دیگران غصب شده و گناهش خیلی بزرگ است، اما ما اهمیّت نمی‌دهیم. باید به این چیزها خیلی اهمیّت داده شود. غصب مشکل است، خوردن اموال مردم مشکل است. ممکن است خدا از حقّ‌الله بگذرد، اما از حقّ‌النّاس نمی‌گذرد[12] و گناهش هم خیلی سنگین است. وقتی در اجتماع رویم، ‌می‌بینیم قضیۀ غصب فراوان است‌، هم در دولت و هم در ملت، هم در خانواده و هم در میان مردم. رقیب و عتید، اینها را می‌نویسند. قرآن می‌فرماید: «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ»[13]

اگر جزئی باشد، می‌نویسند. اگر دل کسی را خوش کنی، می‌نویسند. اگر بد باشد، می‌نویسند و آن کار بد و زخم زبان و بردن حق مردم و نق نق کردن در خانه، چه زن و چه مرد و آن تربیت نکردن اولاد چه راجع به مرد و چه راجع به زن، گناهش خیلی بزرگ است و همۀ اینها غصب است و در همۀ این چیزها بازخواست می‌شوید. حقّ‌النّاس را همه داریم و باید ردّمظالم بدهیم و باید مواظب باشیم. این ردّمظالم به خاطر همین است. یک بداخلاقی در گفتار یا نوشتار به کسی شده و گناهش خیلی بزرگ است و برای رفع این بداخلاقی، باید ردّمظالم بدهید. غیبت، ‌تهمت و شایعه بدتر از غصب است. سابقاً صحبت کردم، بالاخره گناه بردن آبروی مردم از هر نوع دزدی بالاتر است و ما لاأقل باید ردّمظالم دهیم و توبه کنیم. ردّمظالم توبه از حقّ‌النّاس است و قبول می‌شود، به شرط اینکه از آن به بعد، غیبت نکنیم و تهمت نزنیم و شایعه‌پراکنی نکنیم و توهین به مردم نکنیم. من از همۀ شما تقاضا دارم  قبل از اینکه گرفتار شوید، این قضیۀ غصب و ظلم و حقّ‌النّاس را درست کنید.

من فراموش نمی‌کنم حضرت امام«قدّس‌سرّه» به قم آمدند تا بمانند. وقتی از فرانسه برگشتند و مدتی در تهران بودند، به قم آمدند تا بمانند، اما نشد و نگذاشتند. خانه‌ای در خیابان نزدیک حرم برای ایشان تهیه شده بود. خانۀ قدیمی بود، اما خوب و جادار بود و اشکال هم نداشت. کسی به حضرت امام گفته بود: این خانه شبهۀ غصب دارد. حضرت امام بعد از نماز مغرب و عشا همۀ ما را جمع کرد و فرمود: من در این خانه نمی‌مانم. هرچه گفتند: این کسی که به شما گفته می‌خواسته به شما ظلم کند و همه چیز را به هم بریزد. این خانه سند دارد و با سند اجاره کرده‌ایم و حقوقش را می‌دهیم و حق‌الاجاره را می‌دهیم. ایشان می‌گفتند: من در این خانه نمی‌مانم و اگر خانه تهیه نکنید به حرم می‌روم. دیدیم خیلی جدی است و بالأخره روز بعد یکی از فضلا ایشان را به خانۀ خودش برد و آن خانه را تخلیه کردند.

روایتی داریم که این روایت خیلی بالاست، رسول خدا«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمایند: «حَلَالٌ بَيِّنٌ وَ حَرَامٌ بَيِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَمَنْ تَرَكَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَكَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَكَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَم»[14]

این برای ما طلبه‌ها و راجع به برائت و احتیاط است. حضرت امام«قدّس‌سرّه» در درس اصول، این روایت را معنا می‌کردند و در آخر کار جمله‌ای می‌گفتند که جملۀ شیرینی است. می‌فرمودند: حلال آشکار و بیّنی داریم که تصرّف در آن عالیست. حرام آشکار و بیّنی هم داریم که باید در آن تصرّف نکرد. امّا در این میان شبهاتی داریم که نمی‌دانیم وضعش چیست و احتمال می‌دهیم حلال یا حرام باشد. اگر از این شبهات پرهیز کنیم، روح ما قوی می‌شود و می‌توانیم از حرام اجتناب کنیم. اما اگر از باب «کلّ شیء لک حلال، حتی تعلم...» و «کلّ‌شیء لک طاهر، حتی تعلم...» جلو بیاییم، از نظر ظاهر حلال است، اما باید به این توجه کنیم که روح ما جسور می‌شود، نفس امّاره جسور می‌شود و دل سیاه می‌شود. وقتی دل سیاه شد و نفس امّاره جسور شد، می‌تواند ما را به محرّمات واقعی بکشاند.

از همۀ شما تقاضا دارم که به این حقّ‌النّاس اهمیت دهید. حقّ‌النّاس مشکل است، ولو حقّ زن راجع به شوهر یا حقّ شوهر راجع به زن، ولو حقّ بچه‌ها راجع به پدر و مادر باشد.

حتی در قیامت در خصوص حقّی مثل انتخاب نام نیکو برای فرزند، از انسان سؤال می‌شود. خانم يا آقايی که به تازگی طور دیگری شده‌اید و جور دیگر فکر می‌کنید، بدانید که ما باید برای بچّه‌ها اسماء خوب و نیکو بگذاریم، این یکی از حقوق آنهاست. بهترین نام برای فرزند، اسم پیغمبر و فرزندان ایشان است. نام‌هایی مثل محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین چه اشکالی دارد که ناگهان از اینها صرفنظر می‌کنید و یک اسم غربی و بدون معنا برای فرزند خود می‌گذارید؟ روز قیامت این بچه، دختر یا پسر، از دست پدر و مادر شکایت می‌کند و می‌گوید: خدایا ما می‌خواستیم ما را علی یا احمد یا مهدی یا زهرا و فاطمه صدا کنند، اما پدر و مادر ما به ما ظلم کردند، خدایا بازخواست ما را از این پدر و مادر بکن. ببینید برای اسم‌گذاری که اینست، در مورد مابقی حقوق چه خبرهاست؟‌



[1] . وسائل الشيعة، ج‏25، ص386

[2] . اشاره به آیۀ شریفۀ: «تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ في‏ يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ‏ أَلْفَ سَنَة»(المعارج،4)

[3] . الکافي، ج‏ 8، ص 106

[4]. المحجّة البيضاء، ج 8، ص 343

[5] . يونس‏، 23

[6] . وسائل الشيعة،ج‏ 27، ص 324

[7]. البقره، 276: «خدا از [بركتِ‏] ربا مى‏كاهد، و بر صدقات مى‏افزايد.»

[8] . الرعد،  25: «براى آنان لعنت و بدى سراى آخرت مى‏باشد.»

[9]. آل‌عمران، 182: «اين [عقوبت‏] به خاطر كار و كردار پيشين شماست‏.»

[10] . الكافي، ج‏2، ص 209

[11] . الكافي، ج‏2، ص170

[12]. الکافی، ج 2، ص 443

[13]. ق، 18: «[آدمى‏] هيچ سخنى را به لفظ درنمى‏آورد مگر اينكه مراقبى آماده نزد او [آن را ضبط مى‏كند].»

[14]. الكافي، ج 1، ص 67