بسمالله الرّحمن الرّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»
ضمن تبريک فرارسيدن ميلاد پربرکت امام هشتم، علي بن موسي الرضا «سلاماللهعليه»، در اين جلسه لازم است اظهار ارادتي به محضر مبارک آن امام يزرگوار داشته باشيم.
قبل از آن باید بدانیم که در زمان هارون الرّشيد، ممالک اسلامي شامل حدود دو سوّم جهان بود و اسلام، ترقّي و گسترش عجيبي يافته بود. سرزمين اسلامي به قدري گسترده بود که هارون وقتي به ابري نگاه ميکرد، ميگفت: اي ابر برو و هرکجا ميخواهي، ببار، زيرا هرجا بباري، در مملکت من باريدهاي!
بعد از مرگ هارون، شورشهاي بسياري در همۀ ممالک اسلامي برپا شد و با افروخته شدن اختلافات شديد ميان فرزندان هارون، يعني امين و مأمون، اين درگيريها به شدّت بالا گرفت.
مأمون و امين، هر دو پسران هارون الرّشيد بودند و هرکدام براي به دست گرفتن اين حکومت بزرگ، تلاش ميکردند. امين از نظر نسَب، بالاتر از مأمون بود، زيرا مادري باهوش داشت. ولي مادر مأمون، يک کنيز بود. در مقابل، امين، فردي عيّاش، بي عُرضه و خوشگذران بود، ولي مأمون، زيرک و باهوش بود و در امور حکومتي رفتاري همراه با کياست و زرنگي از خود نشان ميداد.
پس از درگيريهاي بسيار ميان لشکريان مأمون و امين، بالأخره امين کشته شد و مأمون بر تخت خلافت نشست. با کشته شدن امين، شورشها و درگيريها در ممالک اسلامي زيادتر شد و حکومت عبّاسيان و مأمون را به لرزه انداخت. مأمون براي خاموش کردن آتش شورشها، به فکر چارهجويي افتاد. او تعداد بسياري از عقلاء، علماء و سياستمداران ممالک اسلامي را در خراسان جمع کرد، و براي اصلاح امور، از آنها مشورت خواست و نظرخواهي کرد. همۀ آنها به اتّفاق گفتند: اگر رياست علي بن موسي الرضا«سلاماللهعليه» در حکومت عبّاسيان نمايان شود، ميتوانيم بر اوضاع نابسامان ممالک اسلامي فائق آييم. لذا مأمون براي حفظ حکومت خود، چارهاى نداشت جز اينكه حضرت رضا«سلاماللهعليه» را كه در آن عصر، محبوبترينِ افراد بودند، به خراسان فرا بخواند و ايشان را به عنوان خليفه يا وليعهد برگزيند تا شايد بدين وسيله اوضاع و احوال آرام شده و بتواند مخالفين را سر جاى خود بنشاند.
وقتي با زور، ولي همرا با ظاهري آراسته، امام رضا«سلاماللهعليه» را به خراسان آوردند، مأمون گفت: من حاضرم کنار روم و رئيس ارتش باشم و حضرت علي بن موسي الرّضا«سلاماللهعليه» خليفه باشند. امام رضا«سلاماللهعليه» از دغل بازي، دروغ و نفاق مأمون خبر داشتند و ميدانستند که او نميخواهد حق را به حقدار بدهد، بلکه با اين سياسي کاري خود، فقط قصد دارد از آن امام براي سرکوب و خاموش کردن آتش شورشها سوء استفاده کند. بنابراين هرچه مأمون اصرار کرد، پيشنهاد او را نپذيرفتند.
پس از رد شدن پيشنهاد خلافت توسّط امام«سلاماللهعليه»، مأمون پيشنهاد ولايتعهدي و قائم مقامي را مطرح ساخت که آن نيز با مخالفت حضرت روبرو شد. مأمون سخنان تهديدآميزي بيان کرد و گفت: اكنون تو هم چاره ندارى و بايد آنچه را از تو مىخواهم بپذيرى! بالاخره با اجبار و اصرار فراوان مأمون، و نظر مشورتي مستشاران حکومتي، ولايتعهدي را بر عهدۀ امام رضا«سلاماللهعليه» گذاشتند.
هنگامي که امام رضا«سلاماللهعليه» با اجبار و اکراه، مجبور به پذيرش ولايتعهدي شدند، فرمودند: به شرطي ميپذيرم که در سياستبازي شما دخالت نکنم. حکمي صادر نکنم و در عزل و نصب کسي دخيل نباشم.
پس از آن، امام رضا«سلاماللهعليه» روزها مجلس درس و بحث برقرار ميکردند و با يک حرکت فرهنگي، معارف بلند تشيّع ناب علوي را تبيين ميفرمودند. همچنين ايشان در ضمن درس خود، در جلسات مناظره و نظاير آن، به رفع شبهات ديني و تشريح مباحث کلامي ميپرداختند.
روشنگري ديني و علمي امام رضا«سلاماللهعليه» در دوران به اصطلاح ولايتعهدي و بيان معارف حقيقي اسلام و تشيّع توسّط ايشان، از منظر تاريخ بسيار حائز اهميّت است. توجه به اين نکتۀ اساسي لازم است که دشمنان دين و ديانت، هميشه درصدد انحراف مسلمانان از راه حق و دوري آنان از مسير اصيل و اصلي اسلام و تشيّع بوده و هستند. در زمان امام رضا«سلاماللهعليه» نیز با توجّه به گسترش فراوان ممالک اسلامي و برخورد مسلمانان با مذاهب گوناگون، آداب و رسوم مختلف و افکار متفاوت، شبهات بسياري را در ذهن مسلمانان و شيعيان ميپروراند که در برخي موارد، شبهات مطرح شده، ساخته و پرداختۀ مخالفان و معاندان براي نابودي و براندازي تشيّع و اسلام حقيقي بود. از اين رو، حضرت امام رضا«سلاماللهعليه» بهترين راه براي مبارزه با اين شبهات را تبيين هرچه بيشتر معارف والاي تشيّع و به بيان ديگر، حرکت نرم فرهنگي و مبارزۀ علمي ميدانستند. بنابراين با فعاليّت مستمر علمي خويش، موجبات تثبيت فرهنگ تشيّع را فراهم ساختند و به رفع شبهات پرداختند و توانستند يک شجرۀ طيّبۀ قرآني ايجاد کنند و درياي متلاطم اسلام را به دست مبارک خود، آرام سازند.
بر این اساس میتوان گفت: ريشهها، شاخهها و ميوههاي شجرۀ طيبۀ قرآن کریم، مرهون تلاش و مجاهدت علمي و عملي حضرت امام رضا«سلاماللهعليه» است.
يکي از روايات معتبر و جالب توجّه امام رضا«سلاماللهعليه»، روايت مشهور به «سلسلة الذّهب» است.
مأمون دستور داده بود در هنگام انتقال امام رضا«سلاماللهعليه» از مدينه به خراسان، حضرت را به صورت مخفيانه به خراسان بياورند و از داخل شهرها رد نشوند. در بين راه رسيدن به خراسان، مسيري جز گذر از شهر نيشابور نبود. در آن زمان، اهالي نيشابور همگي شيعه بودند، لذا حضرت امام رضا«سلاماللهعليه» نيز تمايل داشتند از داخل شهر عبور کنند. با ورود حضرت به شهر، استقبال بسيار باشکوهي از امام رضا«سلاماللهعليه» انجام شد و چندين هزار نفر به استقبال آمدند. امام«سلاماللهعليه» در هودجي قرار داشتند و صورت ايشان نمايان نبود. مردم مرتّب اصرار و التماس ميکردند که بتوانند صورت و جمال حضرت را ببينند و سخني از حضرت بشنوند. با فراهم شدن شرايط، امام رضا«سلاماللهعليه» پردۀ هودج را کنار زدند و روايت عجيب و مستندي را نيز بيان فرمودند. حضرت روايت را به خداوند متعال مستند کردند و فرمودند: من از پدرم و پدرم از پدرش تا رسيدند به علي بن ابيطالب و ايشان از پيغمبر اکرم و پيغمبر اکرم از جبرئيل و جبرئيل از خداوند نقل کردهاند که خداي تعالي فرموده است: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»؛ هرکه به راستي بگويد «لا اله الاّ الله» در قلعۀ محکم خداست و معلوم است که هرکه در قلعۀ محکم خدا باشد، از عذاب الهي محفوظ خواهد بود.
آنگاه پردۀ هودج را انداختند و سکوت حاکم در آن اجتماع عظيم، به ولوله و سر و صدا تبديل شد، زيرا همه ميخواستند باز جمال مبارک حضرت را ببينند و امام«سلاماللهعليه» روايتي که ظاهرا ناقص بود، کامل کنند. وقتي مرکب حضرت به راه افتاد، باز حضرت پردۀ هودج را کنار زدند و فرمودند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»؛ حصن و حصين بودن کلمۀ «لا اله الاّ الله»، شرط و شروطي دارد که شرط اوّل آن، «ولايت» است. «لا اله الاّ الله» وقتي دژ محکم الهي است که از جانب شيعه و معتقدان به ولايت سر بزند، در دل رسوخ کرده باشد و علاوه بر شعار و اعتقاد قلبي، در عمل پياده شود. به عبارت ديگر کسي که با زبان به «لا اله الاّ الله» اقرار کند و در دل بدان معتقد باشد و در عمل خود را به آن ملتزم کند، بهشت براي او واجب ميشود و جهنّم بر او حرام است.
قلعه و دژ مستحکم الهي، سه رکن دارد که اگر هرکدام از اينها نباشد يا محکم نباشد، قلعۀ الهي مستحکمي براي انسان نخواهد بود، اوّل عقيدۀ قلبي، دوّم اظهار با زبان و شعار و سوّم عمل و متابعت.
طبق تعالیم قرآن و عترت، التزام به اين سه رکن بسيار اهميّت دارد. قرآن شريف در آيات بسياري، ايمان و عمل صالح را به صورت توأمان بيان ميفرمايد و اين پيوستگي به معناي ملازمت شعار، اعتقاد و عمل است.
شعار توحيد و ولايت در بین مردم و در بین شیعیان پابرحا و برقرار است، امّا مهمتر از اين، که لازم و ضروري است، اعتقاد قلبي و ظهور اين اعتقاد در عمل میباشد. اهميّت به نماز، اهتمام به قانون مواسات و ديگر گرايي، کمک به نیازمندان، انفاق و از همه مهمتر، اجتناب از گناهان، مصادیق بارز عمل به اعتقاد «لا اله الا الله» است.
امام رضا«سلاماللهعليه» شيعۀ آلوده به گناه را شيعۀ حقيقي نميدانند، نه تنها امام رضا، بلکه امام حسين و ساير معصومين«سلاماللهعليهم» نيز شيعۀ بدون عمل صالح و شيعۀ گناهکار را شيعه نميدانند، زيرا خداوند متعال در قرآن کريم به صراحت مختصّات شيعيان را بيان کرده و از جمله ميفرمايد: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ».
منظور از عبارت«خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»، بنابر تصريح روايات و نيز اقرار اهل سنّت با انصاف، شيعيان هستند. لذا قرآن کريم ميفرمايد: برترين افراد شيعيان هستند و شيعيان کساني هستند که علاوه بر ايمان و اعتقاد قلبي، عمل صالح داشته باشند.
مرحوم صدوق«ره»، روايت نادري را از امام رضا«سلاماللهعليه» نقل ميکند که حضرت در جلسۀ خصوصي مستشاران از قول پدر بزرگوار خود از قول پدران خود تا پيامبر و ايشان از قول جبرئيل و او از قول خداوند متعال نقل ميکند که فرمود: «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»؛ ولايت علىبنابىطالب«سلاماللهعليه» حصار من است، پس هر كس در حصار من داخل شود، از عذاب من ايمن خواهد بود.
آنچه حضرت در ميان عموم مردم نيشابور از قول خداوند متعال نقل فرمودند، آن بود که «لا اله الا الله» حصن و حصار محکم الهي است، ولي در جمع خواص و علماء مانند آنچه در مورد«لااله الاّ الله» بود را فرمودند. اين روايت نيز مانند روايت سلسلة الذهب، شرط ولايت را در خود نهفته دارد و کسي در قلعۀ محکم الهي وارد ميشود که به ظواهر شرع، مقيّد و در يک کلمه، صد در صد تابع «ولايت» باشد.