عنوان: درس اخلاق؛ فضیلت‌های فراموش شده، فضیلت دوّم؛ صداقت و یکرنگی(2)
شرح:

بِسْمِ‏ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری‏ وَ یسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یفْقَهُوا قَوْلی‏»

 

بحث جلسۀ گذشتۀ اخلاق در مورد فضیلت فراموش شدۀ صفا، صمیمیت و صداقت بود. فضیلتی که پیغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و ائمۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» روی آن خیلی پافشاری دارند. صداقت طبق حدیثی از امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» علامت اهل دین است.[1]

صداقت را به چند قسم، منقسم کردم:

قسم اوّل، صداقت با خداوند تعالی است؛ به این معنا که اگر می‌گوییم: «إِیاكَ نَعْبُدُ وَ إِیاكَ نَسْتَعینُ»[2]، راست بگوییم.

قسم دوم، صداقت با چهارده معصوم«سلام‌الله‌علیهم» بود. اگر ادعا می‌کنیم که پیغمبر را دوست داریم، اگر ادعا می‌کنیم که شیعه هستیم و اظهار ارادت به ائمۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» داریم، از نظر عمل هم باید چنین باشد. عمل ما با گفتار و با عقیدۀ ‌ما همخوانی داشته باشد.

قسم سوم، صداقت در خانه است. گفتم که زن و شوهر لازم است با هم صداقت داشته باشند و باصفا و باصمیمیت باشند. علاوه بر اینکه زن و شوهر هستند، با هم رفیق باشند. به طور فشرده در مورد این سه قسم صحبت کردم. از امام عسکری«سلام‌الله‌علیه» روایت شده است که کلید تمام خبائث و پلیدی‌ها در خانه، دروغ است: «جُعِلَتِ الْخَبَائِثُ كُلُّهَا فِي بَيْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهَا الْكَذِبَ».[3]

بحث این جلسۀ اخلاق راجع به قسم چهارم است و اینکه ما باید با مردم صداقت داشته باشیم. با مردم باصفا باشیم و با مردم یکرو باشیم. عبارت «صِدْقُ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَة»[4] که در روایات زیادی بر آن تأکید شده است، راجع به همین مطلب است که ما باید با مردم باصفا و باصداقت باشیم. اگر با هم آشنا هستیم، با همدیگر رفیق هم باشیم؛ لذا باید دروغ در گفتار و در کردار ما نباشد.

بنابر تصریح قرآن کریم، خداوند تعالی می‌فرماید: صداقت، صفا و راستگویی در قیامت برای انسان سودمند است و او را به بهشت جاودان می‌رساند. افراد راستگو در باغ‌هاي خاصّ بهشت تا ابد ماندگارند، خدا از آنان راضی است و آنان نيز از خدای سبحان رضایت دارند و به رستگاری بزرگ دست خواهند یافت: «قالَ‏ اللَّهُ‏ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ »[5].

کذب و دروغ در برخی آیات قرآن کریم به شدّت مذمّت شده است. طبق آن آیات، آدم دروغگو، مؤمن نیست، مسلمان واقعی نیست: «انّما یفْتَرِی الكَذِبْ اَلذّینَ لا یوُمِنوُنَ»[6]؛ همچنین قرآن می‌فرماید: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّور»[7]؛ دو کار را نکن: یکی بت‌پرستی و دیگر، دروغ‌گویی. گناه دروغ گفتن به اندازه‌ای بزرگ است که قرآن آن را در کنار بت‌پرستی قرار داده و نهی از هر دو کرده است؛ یعنی همین‌طور که بت‌پرست مسلمان نیست، آدم دروغگو هم مسلمان واقعی نیست.

پیغمبر اکرم«‌صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمایند: وقتی کسی دروغ بگوید، ملائکه او را لعن می‌کنند و بوی بدی از قلب او منتشر می‌شود که عرش خدا را فرامی‌گیرد و باعث آزار و ناراحتی فرشتگان می‌شود و حملۀ عرش برایش لعن و نفرین می‌فرستند.[8]

اگر برای گناه دروغ، چیزی نداشتیم جز همین روایت، بس بود که همه مواظب زبان خود باشند. هرکس باید در کار و در کاسبی مراقب باشد تا گفتار و رفتارش از صداقت فاصله نگیرد. مثلاً غشّ در معامله گناهی بزرگ و رفتاری غیر صادقانه است. پیامبر گرامی«‌صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» کسی که در معامله غش می‌کند را از مسلمانی خارج می‌دانند: «مَنْ غَشَّنَا فَلَیسَ مِنَّا»[9]. ایشان به میوه‌فروشی که میوههایش جلوۀ خاصی داشت و زیر و روی آن یکی نبود، فرمودند: کار تو جمع بین خیانت و غشّ در معامله است.[10] اجحاف، گران‌فروشی و گناهانی از این دست نیز خلاف صداقت با مردم است و باید از جامعه زدوده شود.

ما باید با مردم باصداقت باشیم و با مردم رفیق باشیم. همینطور که نمی‌خواهیم دیگران ما را فریب بدهند، دیگران را فریب ندهیم. همین‌طور که نمی‌خواهیم کسی به ما دروغ بگوید، ما هم دروغ نگوییم. تظاهر نداشته باشیم و زیر و رو نداشته باشیم. در تعارف‌ها اگر می‌گویید که ارادتمند شما هستم، واقعاً ارادتمند او باشید. وگرنه سخن شما تظاهر است و گناهش بزرگ است.   

حتی در تعارف‌های رایج بین مردم رعایت صداقت لازم است، مثلاً کسی که آمادگی پذیرایی از مهمان را ندارد، تعارف او برای ورود دیگران به خانه اش صحیح نیست و باید راست بگوید.

متأسفانه صداقت، فضیلتی فراموش شده است. دروغ، در کاسبی، در تعارف بین مردم و در بیشتر مناسبت‌های اجتماعی زیاد است. همه باید در معاشرت با همدیگر، صادق و یکرو باشند و از دورویی حذر کنند. دورو بودن، یعنی نفاق و نفاق از بالاترینِ گناهان است.

اگر کسی روزه باشد و دروغ بگوید، حقیقت روزۀ او از بین می‌رود و نمی‌تواند بگوید که روزۀ واقعی هستم. وقتی می‌تواند بگوید مسلمان واقعی هستم و روزه گرفته‌ام که دروغ نگوید و در گفتار و رفتارش تظاهر و دورویی نباشد.

تظاهر، رفتار زشتی است که خواه‌ناخواه انسان را از چشم‌ها می‌‌اندازد. چنانکه صداقت و راستی، عامل جلب محبّت و سبب ازدیاد دوستی مردم است. افراد متظاهر، حقه‌باز و دروغگو، به شخصیّت خود ضربه می‌‌زنند؛ چراکه شخصیت اجتماعی در پرتو تقوا به‌دست می‌آید و دروغ و تظاهر، از مصادیق بی‌تقوایی است.

امام حسن مجتبی«سلام‌الله‌علیه» به جناده فرمودند: «وَ إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِیرَةٍ وَ هَیبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ»[11]؛ یعنی اگر خواهان عزّت هستی، بدون آنکه عشیره و اطرافیانی داشته باشی و اگر ابهّت و شخصیّت اجتماعی را دوست داری، در حالی که سلطنت و قدرت نداری، تقوا داشته باش، از ذلّت معصیت به‌سوی عزّت طاعت خدا، خارج شو.    

پس تظاهر، ریا، دروغ و فریب، انسان را از چشم مردم می‌اندازد. این اعمال ناپسند، با اسلام عزیز سازگار نیست. اسلام عزیز چه رفتاری می‌طلبد؟ رفتار و گفتار صادقانه و منصفانه. همان فضیلتی که روایات فراوانی دربارۀ آن داریم. می‌فرمایند: «تُحِبَّ لَهُ مَاتُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَاتَكْرَهُ لِنَفْسِك»[12].

یعنی هرچه برای دیگران می‌خواهید برای خود هم همان را بخواهید. هرچه برای دیگران نمی‌پسندید برای خود هم نپسندید. شما دوست ندارید که فریبتان بدهند، پس باید فریب در کار شما و در گفتار و کردار شما نباشد. آیا شما دوست دارید که اجحاف و گرانفروشی برای شما باشد؟ نه. پس باید در کسبتان اجحاف و گرانفروشی و دروغ نباشد. آیا شما می‌خواهید که در اداره‌ها کسی شما را فریب دهد؟ نه. پس باید اگر اداری هستید، فریب در کارتان نباشد. همه با صفا و همه با صداقت و همه با رفاقت و بالاخره، «تُحِبَّ لَهُ مَاتُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَاتَكْرَهُ لِنَفْسِك».

نکته‌ای که در آخر کار باید متذکر شوم، راجع به ریاکاری است که عمل را باطل می­کند. علاوه بر اینکه عمل را باطل می­کند، گناهش در سرحدّ کفر است. ریاکار کسی است که در کارهایش بخواهد مردم را گول بزند و تظاهر به خوبی کند؛ مثلاً نماز جماعت، روزه، حج و بالاخره سایر عبادات را برای خودنمایی به‌جا آورد و بخواهد مردم تعریفش را بکنند. ریاکار کسی است که در اعمال او غیر از خدا پای کس دیگری نیز در میان باشد.

گناه ریا به اندازه­ای بزرگ است که قرآن کریم می‌فرماید: «لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ كَالَّذِی ینْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الیَوم الاخر»[13]؛ مواظب باشید اگر خدمت به کسی کردید، منّت سر او نگذارید، منّت گذاشتن عمل را باطل می‌کند و عمل را حبط می‌کند. ممکن است در نامۀ عمل شما خوب نوشته شده باشد و بهشت نوشته شده باشد، اما اگر منّت گذاشتید آن عمل حبط می‌شود. مواظب باشید ریا در کارتان نباشد که اگر ریا آمد عمل باطل می‌شود و علاوه بر اینکه عمل باطل است، گناه در سر حد کفر است. خیال هم نکنید که کسی بتواند به این زودی‌ها مخلص شود.

در روایتی دربارۀ مخلصین آمده است: «الْعُلَمَاءُ كُلُّهُمْ هَلْكَى إِلَّا الْعَامِلُونَ وَ الْعَامِلُونَ كُلُّهُمْ هَلْكَى إِلَّا الْمُخْلِصُونَ وَ الْمُخْلِصُونَ‏ عَلَى‏ خَطَر»[14]؛ یعنی همۀ علما در خطرند جز افراد عامل، همۀ عاملین در خطرند جز کسانی که مخلص باشند و آن مخلصین هم در خطرند.

 بعضی افراد راجع به انفاق و اعمال خیری که انجام داده‌اند یا برای زیارت مکه و کربلا، یا راجع به نماز شب خود، در بین مردم چه حرف‌ها می‌زنند و چه تعریف‌ها می‌کنند! هر تعریفی، یک پتک و یک ضربه به آن اعمال نیکوست. آنها خیال می‌کنند با تعریف از کارهای خیر خود نزد مردم شخصیت پیدا می‌کنند، در حالی که گفتن و تعریف کردن، به شخصیّت و ابهّت انسان ضربه‌ می‌زند، ارزش عمل را نیز از بین می‌برد و اگر ریا کند، گناهش در سرحد کفر است.

تحصیل فضیلت خلوص امر مشکلی است. باید بگوییم از فضائل فراموش شده است. مشهور است که بحرالعلوم«رحمت‌الله‌علیه» در آخر عمر ادعا می‌کرد که من مخلص هستم و توانسته‌ام رنگ ریا را از اعمالم بزدایم و رنگ خدا به اعمالم بدهم. خیال نکنید بحرالحلوم روی منبر برای طلبه‌ها می‌خواست تعریف خودش را بکند، بلکه می‌خواست بگوید که طلبه‌ها! خلوص مشکل است، مشکل، اما لازم است، لازم. مشکل است که انسان در کارهایش ریا و تظاهر نداشته باشد و این ریا یک چیز مشهوری بوده و الان یک چیز مشهوری در میان همه و همه و در میان مسئولین و در میان غیرمسئولین، می‌بینیم که این ریاکاری‌ها و این تعریف‌های از خود و این تخریب‌های دیگران، چقدر فراوان شده است. ما باید صفا، صمیمیت و صداقت داشته باشیم و باید به همۀ کارهایمان خلوص بدهیم. بالاخره باید زبانمان صداقت داشته باشد. باید دروغ در کارهایمان و در گفتارمان نباشد. امیدوارم در مجلس ما نباشد، اما بعید است کسی بتواند ادعا کند که من کسی هستم که دروغ نمی‌گویم، اگر بتواند بگوید معنایش اینست که من یک مسلمان واقعی هستم.

اگر یک بررسی واقعی صورت پذیرد، معلوم می‌شود که شماری از مردم با خدا دروغ می‌‌گویند، با پیغمبر اکرم«‌صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» دروغ می­گویند، در خانه‌ها دروغ فراوان است، با مردم، سر کسب و در اداره کذب و دروغ زیاد است، یعنی جامعه، اسلامی نیست. برای اینکه جامعۀ اسلامی آنست که صداقت، صفا و صمیمیت در آن حکمفرما باشد.

به‌دست آوردن صداقت مشکل است، اما لازم است. متأسفانه جامعۀ ما روی دروغ و روی تظاهر و روی تعریف‌های بیجا می‌چرخد. جامعۀ ما روی ریاکاری می‌گردد و بالاخره صداقت در جامعه کم شده است. وقتی صداقت، خلوص و راستی در جامعه کم شود و دروغ و ریا و فریب جای آن را بگیرد، جامعه دچار بلا و مصیبت می‌شود و محکوم به نابودی است. امام سجاد«سلام‌الله‌علیه» در روایتی، دروغ را یکی از گناهانى برمی‌شمرند که موجب نابودی سریع انسان و جامعه خواهد شد: «...وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تُعَجِّلُ‏ الْفَنَاءَ...وَ الْأَقْوَالُ الْكَاذِبَةُ»[15].



[1]. الكافي،  ج‏2، ص 226.

[2]. فاتحه، 5: «[پروردگارا!] تنها تو را می‌‌پرستیم و تنها از تو کمک می‌خواهیم.»

[3]. جامع الأخبار، ص148.

[4]. کافی، ج 2، ص 104.

[5] . مائده، 119: «خدا فرمود: اين، روزى است كه راستگويان را راستى‏شان سود بخشد. براى آنان باغهايى است كه از زير [درختان‏] آن نهرها روان است. هميشه در آن جاودانند. خدا از آنان خشنود است و آنان [نيز] از او خشنودند. اين است رستگارى بزرگ».

[6]. نحل، 105: «فقط کسانی [به خدا و پیامبر] دروغ می‌بندند که به آیات خدا ایمان ندارند.»

[7]. حج، 30: «بنابراین از پلیدی بت‌ها و از گفتار باطل [چون دروغ، افترا، غیبت و شهادت ناحق] دوری گزینید.»

[8]. جامع‌الأخبار، ص 148.

[9]. دعائم الإسلام، ج‏2، ص28.

[10]. الکافی، ج‏5، ص161.

[11]. کفایة الأثر، ص 228.

[12]. کافی، ج 2، ص 169.

[13]. بقره، 264: «صدقه‌هایتان را با منت و آزار باطل نکنید، مانند کسی که مالش را به ریا به مردم انفاق می‌کند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارد».

[14]. مجموعه ورام، ج‏2، ص118.

[15]. معاني الأخبار، ص271.