جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۳ خرداد


 
  • پیام تسلیت در پی عروج شهادت‌گونۀ رییس محترم جمهوری اسلامی ایران و هیأت همراه
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ نهم: هدف از خلقت انسان(3)
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ هشتم: هدف از خلقت انسان(2)
  • پیام به هجدهمین دورۀ همایش «حکمت مطهّر»
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی

  • -->

    حديث / آفاق نیایش - تفسیر دعای کمیل / آفاق نیایش - تفسیر دعای کمیل
    بخش هجدهم‏

    فَبِعِزَّتِكَ يا سَيّدى وَ مَوْلاىَ! اقْسِمُ صادِقا لَئِنْ تَرَكْتَنى ناطِقاً لَأَضِجَّنَّ الَيْكَ بَيْنَ اهْلِها ضَجيج الْامِلينَ وَ لَاصْرُخَنَّ الَيْكَ صُراخَ الْمُسْتَصْرِخينَ وَ لَابْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكاء الْفاقِدينَ وَ لَانادِيَنَّكَ ايْنَ كُنْتَ يا وَلِىَّ الْمُؤمِنين! يا غايَةَ آمالِ الْعارِفينَ! يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ! يا حَبيبَ قُلُوبِ الصّادِقين! وَ يا الهَ الْعالَمين!؛

    قسم به عزتتت اى سيد و مولاى من! صادقانه قسم مى‏خورم حتما چنين كارى خواهم كرد- اگر بگذارى سخن بگويم و دهانم را نبندى- حتما داد مى‏زنم و در ميان اهل جهنم به درگاه تو ناله مى‏كنم. مانند ناله آرزومندانى كه از آرزوى خود نااميد شده باشند- و حتما استغاثه مى‏كنم مانند استغاثه استغاثه كنندگان و حتما گريه مى‏كنم مانند گريه كسى كه گم شده اى دارد، و حتما داد مى‏زنم و تو را صدا مى‏كنم و مى‏گويم: كجايى اى سرپرست مؤمنين؟ كجايى اى منتهاى آرزوى عارفين؟ كجايى اى فريادرس فريادكنان؟ كجايى اى دوستِ دل راست گويان؟ كجايى اى معبود همه موجودات؟

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 303

    تفسير ادبى‏

    «ضجّة» و «صُراخ» به معناى صيحه است. لذا وقتى كه صيحه با ناله توأم باشد «ضجّه» ناميده مى‏شود، و اگر با استغاثه و التماس همراه گردد «صراخ» مى‏گويند.

    «ولى» در اين جا به معناى مولا و سرپرست است.

    «عرفان» عبارت از ادراك به وسيله يكى از حواس ظاهرى يا باطنى است و فرق بين «علم» و «عرفان» نيز همين است، زيرا «علم» تصوير شى اى است از اثرى كه آن شيئى بر عقل گذاشته باشد.

    «عارف بالله» كسى است كه خداوند تعالى را دريابد، مثل موجود تشنه‏اى كه وقتى آب نوشيد به سيراب شدن خود پى مى‏برد و آن را درك مى‏كند و مى‏فهمد.

    البته گاهى هم لفظ «عرفان» به جاى «علم» به كار مى‏رود.

    «صدق» ضد كذب و دروغ است.

    «صادقين»- كه در قرآن نيز آمده است- به گروهى از مؤمنان اطلاق مى‏شود كه در دين خدا از نظر نيت، گفتار و كردار راست‏گو باشند. لذا در تفسير كلام الهى كه فرموده است:

    ؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ‏[1] اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد.

    و نيز در تفسير اين آيه كه مى‏فرمايد:

    ؛ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً[2] و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، هم نشين كسانى خواهد بود كه خدا نعمت خود

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 304

    را بر آنان تمام كرده؛ از جمله پيامبران، صديقين، شهدا و صالحان، و آن‏ها چه رفقاى نيكويى هستند.

    در روايات آمده است كه منظور از «صادقين» و «صديقين» ائمه (ع) هستند. و ذكر «صديقين» در آيه و آوردن «صادقين» پس از لفظ «عارفين» در اين دعا تأكيدى هستند بر اين قبيل روايات، ولى به هر حال بايد توجه داشت كه ائمه (ع) مصداق‏هاى كامل اين صفات هستند نه آن كه اين صفات در انحصار آنان باشد.

    «عالمين» جمع عالم است و «عالم» عبارت از: چيزى كه علم، به واسطه آن حاصل مى‏شود، لذا اسم مصدر است و در اين جا تمامى موجودات مادى و مجرد، مد نظر است. چنان كه در قرآن كريم آمده است:

    ؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏[3] حمد و سپاس، مخصوص پروردگار جهانيان است.

    هم چنان كه خداوند، پروردگار همه موجودات است، معبود همه موجودات- در اين جمله از دعا- نيز هست.

    تهديد عرفانى‏

    اين جملات تهديدى است از جانب بنده عارف عاشق، نسبت به مولاى معبود و معشوق خود، كه پس از اتمام حجت عرفانى و پس از شكايت بنده عارف از مولاى خود به طرزى كه عاشق و دل دار از معشوق و دل داده اش به خودِ او شكايت مى‏كند، اينك او را با تهديدى ذوقى و عرفانى كه مختص اهل ذوق و عرفان است تهديد مى‏كند. و تهديد نيز با اين عبارات صورت مى‏گيرد:

    يا وَلىَّ الْمُؤْمنين! يا غايَةَ آمالِ الْعارِفين! يا غِياثَ الْمُسْتَغيثين! يا حَبيبَ قُلُوبِ الصّادقين! وَ يا الهَ الْعالمين![4]

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 305

    بنابراين تهديد او به اين معناست كه در ميان دوزخيان خواهد گفت:

    سرپرست و فريادرس من، محبوب و معبود من بر من خشم گرفته ومرا در آتش افكنده است.

    جملات زير- كه در دعاى ابوحمزه ثمالى است- نظير اين تهديدات است:

    «الهى وَ سَيّدى! وَ عِزَّتِكَ وَ جَلالِكَ لَئِنْ طالَبْتَنى بِذُنُوبى لَاطالِبَنَّكَ بِعَفْوِكَ وَ لَئِنْ طالَبْتَنى بِلُؤْمِى لَاطالِبَنَّكَ بِكَرَمِكَ وَ لَئِنْ ادْخَلْتَنِيالنّار لَاخْبِرَنَّ اهْلَ النّارِ بِحُبّى لَك.

    الْهى وَ سَيِّدى! انْ كُنْتَ لا تَغْفِرُ الّا لِاوْلِيائِكَ وَ اهْلِ طاعَتِكَ فَالى مَنْ يَفْزَعُ الْمُذْنِبُون؟ وَ انْ كُنْتَ لاتُكْرِمُ الّا اهْلَ الْوَفاءِ بِكَ فَبِمَنْ يَسْتَغيثُ المُسيئُونَ؟

    الهى! انْ ادْخَلْتَنِى النّارَ فَفى ذلِكَ سُرُورُ عَدُوِّك وَ انْ ادْخَلْتَنِى الْجَنَّةَ فَفى ذلِكَ سُرُورُ نَبِيِّك وَ انَا وَ اللّهِ اعْلَمُ انَّ سُرُورَ نَبِيِّكَ احَبُّ الَيْكَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّك؛[5]

    اى معبود و سرور من! به عزت و شكوه مندى‏ات قسم كه اگر مرا به گناهانم بازخواست كنى من هم تو را به عفوت بازخواست خواهم كرد و اگر تو مرا به پستى ام بازخواست كنى من هم تو را به كرم و بزرگى ات بازخواست مى‏كنم. و اگر مرا در آتش افكنى دوزخيان را خبر خواهم كرد كه من دوستت مى‏داشتم.

    اى معبود و سرور من! اگر جز از اوليا و اطاعت كنندگانت در نمى‏گذرى پس گناه كاران به درگاه چه كسى ناله و زارى كرده و پناه ببرند. و اگر جز بر وفادارانت كرم نمى‏كنى پس بدكاران از چه كسى فريادرسى و دادخواهى كنند؟

    اى معبود من! اگر مرا در آتش افكنى دشمنت شادى مى‏كند و اگر در بهشتم برى موجب شادى پيامبرت مى‏شود و من- به خدا قسم- مى‏دانم كه شادى پيامبر تو در نظرت محبوب‏تر از شادى دشمن توست.»

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 306

    نطق مردم در قيامت‏

    از كلام اميرالمؤمنين (ع)- كه فرموده است: «لَئِنْ تَرَكْتَنى ناطقا»[6]- چنين پيداست كه مردم در روز قيامت از نظر نطق يكسان نخواهند بود، بلكه بعضى توان سخن گفتن را خواهند داشت و بعضى ديگر اين قدرت را ندارند. قرآن هم اين مطلب را در موارد متعددى تصديق مى‏نمايد از جمله:

    ؛ الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ‏[7] امروز بر دهانشان مهر مى‏زنيم لذا دست هايشان با ما سخن مى‏گويند و پاهايشان نسبت به دستاوردهايشان شهادت مى‏دهند.

    -؛ هذَا يَوْمُ لَا يَنْطِقُونَ وَ لَا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ‏[8] امروز روزى است كه لب به سخن نمى‏گشايند و به ايشان اجازه داده نمى‏شود تا عذرخواهى كنند.

    -؛ يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَنْ نَفْسِهَا وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ‏[9] روزى مى‏آيد كه هر كس با خودش به مجادله بر مى‏خيزد و از خود دفاع مى‏كند. نتيجه اعمال هر كس كاملًا به او داده مى‏شود و هرگز به ايشان ستم نمى‏شود.

    -؛ قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لَا تَعْلَمُونَ وَ قَالَتْ أُولَاهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ‏[10]

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 307

    هر زمان كه گروهى وارد مى‏شوند هم رديف خود را نفرين مى‏كند تا آن كه همگى درجهنم جمع مى‏شوند. آخرى‏ها به اولى ها- اشاره خواهند كرد و- خواهند گفت: پروردگارا! اين‏ها بودند كه ما را گمراه كردند، عذابشان را در جهنم دو چندان كن.- خداوندد تعالى خواهد- گفت: عذاب همه شما دو چندان است ولى قدرت فهم آن را نداريد. اولى‏ها هم به آخرى‏ها اشاره خواهند كرد و به آن‏ها خواهند گفت: شما كه نسبت به ما فضيلتى نداريد پس به خاطر دستاوردهايتان شما هم عذاب را بچشيد.

    -؛ أَ لَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَ لَا تُكَلِّمُونِ‏[11]- اين طور نبود- بلكه نشانه ها و آيات من بر شما خوانده مى‏شد و شما آن‏ها را دروغ مى‏پنداشتيد؟ آن‏ها خواهند گفت: پروردگارا! سنگ دلى و بدبختى ما بر ما چيره شد و ما قوم گمراهى شديم. پروردگارا! ما را از دوزخ به در آور اگر چنان چه ديگر باره برگشتيم آن وقت قطعا ستم‏كاريم. خداوند تعالى خواهد گفت: برگرديد در آتش و با من حرف نزنيد.

    جمع بين آيات به اين‏صورت است كه در قيامت مثل دنيا نيست كه انسان هر چه خواست بگويد و برزبان بياورد بلكه در آن جا سخن گفتن فقط و فقط با اجازه خداوند تعالى صورت مى‏گيرد، و شاهد اين گونه جمع و نتيجه گيرى اين كلام الهى است كه مى‏فرمايد:

    ؛ يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ[12] روزى خواهد آمد كه هيچ كس زبان به سخن نمى‏گشايد مگر با اذن و اجازه او. آن گاه بعضى از آنان بدبخت خواهند بود و بعضى خوشبخت.

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 308

    اما بعضى از آيات كه به سخن گفتن مجرمين در قيامت اشاره دارند، از جمله:

    ؛ وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ‏[13] روزى هم كه همه آن‏ها را برمى‏انگيزيم و سپس از آن‏هايى كه براى خدا شركايى درنظر گرفتند مى‏پرسيم كه: كجا هستند آن هايى كه به عنوان شريك خدا مى‏پنداشتيد؟ آن وقت تنها يك چاره برايشان باقى مى‏ماند و آن اين است كه بگويند: پروردگارا! به خدا قسم كه ما مشرك نبوده ايم،- عجب!- ببين چطور به خودشان هم دروغ مى‏گويند و آن چه را كه به دروغ همتاى خدا مى‏دانستند از دست مى‏دهند و از آن‏ها منحرف مى‏شوند.

    و يا اين كه مى‏فرمايد:

    ؛ يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَمَا يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَيْ‏ءٍ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْكَاذِبُونَ‏[14] روزى كه خداوند همه آن‏ها را برمى انگيزد، براى خداوند سوگند- دروغ- ياد مى‏كنند، همان طورى كه براى شما- سوگند- ياد مى‏كنند، و گمان مى‏كنند كه مى‏توانند كارى را انجام بدهند. هان بدانيد كه آن‏ها دروغ‏گويانند.

    خود نوعى اجازه سخن گفتن به ايشان است. چنان كه خداوند مى‏فرمايد:؛ وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ‏[15]، البته احتمال دارد كه گفتار ايشان به صورت تجسّم عمل باشد به اين معنا كه اعمالشان در دنيا هويت و شخصيت شان را تغيير داده باشد و در روز قيامت به‏ صورت دروغ‏گو ظاهر شوند، يا آن كه ملكه دروغ در آن‏ها رسوخ كرده باشد و نتوانند سخن راست بر زبان برانند، چنان كه عده اى به علت وجود ملكه استكبار و خود بزرگ بينى توانِ سجده كردن را هم نخواهند داشت. خداوند در همين رابطه مى‏فرمايد:

    ؛ يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سَالِمُونَ‏[16] روزى كه هويت‏ها آشكار شود به آن‏ها گفته مى‏شود سجده كنيد ولى آن‏ها نخواهند توانست كه سجده كنند. چشم هايشان فرو افتاده و ذلت و خوارى وجودشان را فرو خواهد پوشيد. پيش تر از آن سالم بودند ولى وقتى دعوت به سجده مى‏شدند سجده نمى‏كردند.

    علامه طباطبايى (رحمه الله) در رابطه با جمع بين اين دو دسته آيات- در ذيل آيات سوره مرسلات- گفته‏اند كه:

    «در روز قيامت مواقف بسيارى هست كه در بعضى از آن مواقف از يشان سؤال خواهد شد و ايشان سخن خواهند گفت، ولى در مواقف ديگر بر دهانشان مهر زده خواهد شد و آن‏ها نخواهند توانست كه لب به سخن باز كنند»؛[17] اين تعليل با سياق اين آيات و مطالب، هماهنگ نيست و اين همان نظريه سيّد مرتضى (رحمه الله) است كه نقل شده است، ولى ظاهرا آن چه كه ما از جمع بين آن‏ها نتيجه گرفته‏ايم از همه مناسب‏تر است.

    اما از ظاهر كلام الهى كه فرموده است:

    ؛ يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَائِكَةُ صَفّاً لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً[18] روزى كه روح و ملائكه در يك صف مى‏ايستند و هيچ يك جز به اذن خداوند رحمان، سخن نمى‏گويند- و آن گاه كه سخن مى‏گويند- سخن درست مى‏گويند.

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 310

    چنين بر مى‏آيد كه ضمير «لايتكلّمون» به روح و ملائكه برگشت مى‏كند نه به اهل محشر.

    البته ممكن است كه منظور از روح «اهل بيت (ع)» باشد، چنان كه در حديثى هم از امام كاظم (ع) چنين روايت شده است، چرا كه ظاهرِ آياتِ مذكور به وضوح بر اين مطلب دلالت مى‏كنند كه آن‏ها نيز جز سخن پسنديده و حق بر زبان نخواهند آورد.

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 311

    ولايت‏

    اهل لغت بيش از هفتاد معنا براى اين واژه ذكر كرده اند ولى ظاهرا همه اين معانى از مصاديق «دُنُوّ» يعنى نزديكى است، لذا در واقع بيش از يك معنا ندارد و از بين آن مصاديق هم سه معنا بيشتر از معانى ديگر شايان اهميت است:

    الف) محبّت: كه خداوند در اين رابطه فرموده است:

    -.؛ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ‏[19] زنان و مردان با ايمان، بعضى دوست بعضى ديگرند كه يك ديگر را به نيكى فرمان مى‏دهند و از زشتى باز مى‏دارند ....

    -؛ لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ[20] افراد با ايمان نبايد به جاى مؤمنان كافران را به دوستى خود برگزينند كه هر كس چنين كند هيچ رابطه اى با خدا نخواهد داشت مگر آن كه از آن‏ها به شدت دورى كنيد. خداوند شما را از- عذاب- خودش دور مى‏دارد- و هشدار مى‏دهد كه- بازگشت به سمت خدا خواهد بود.

    رسول خدا (ص) هم پس از نصب اميرالمؤمنين (ع) به جانشينى خود در غديرخم دعا كردند:

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 312

    «اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَه؛[21]

    خداوندا! هر كس كه او را دوست بدارد دوستش بدار، و هر كس كه او را دشمن دارد او را دشمن بدار، و هر كس را كه او را يارى كند ياور باش و هر كس كه از يارى او دست برداشت تو هم او را يارى مكن.»

    و اين كه گفته‏اند ولايت در قرآن به معناى محبّت نيامده است سخن درست و متقنى نيست.[22] ب) قانون‏گذارى: كه در فقه به نام «ولايت تشريعى» از آن ياد مى‏شود. پيداست كه اين ولايت در ذات خودش و در آغاز امر مختصّ ذاتِ ربوبى است چرا كه هم پروردگار تكوينى است و هم پروردگار تشريعى:

    ...؛ قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ‏[23] حكم رانى فقط و فقط مختص خداست.

    و هر كس به غير از آن چه را كه خداوند فرو فرستاده است حكم نمايد در ربوبيت تشريعى مشرك است.

    خداوند در اين رابطه فرموده است:

    ..؛ إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَ كَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَناً قَلِيلًا وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ وَ كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ وَ لْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ‏[24] و آن هايى كه طبق احكامى كه خدا نازل كرده حكم نمى‏كنند، كافر، ستم‏گر و فاسقند.

    البته رسول خدا (ص) و ائمه نيز حق قانون گذارى دارند، چرا كه خداوند ايشان را به آن مقام منصوب فرموده است:

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 313

    .؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا[25] خدا را فرمانبرى كنيد و از پيامبر و صاحب الامر خود نيز اطاعت نماييد.

    چنان كه فقيه جامع الشرايط هم چنين مقامى را از جانب امام معصوم (ع) داراست. حضرت حجّت- روحى و روح العالمين لمقدمه الفداء- فرمودند:

    «... وَ أمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَة فَارْجِعُوا الى رُواتِ حَديثِنا فَانَّهُمْ حُجَّتى عَلَيْكُمْ وَ انَا حُجَّةُ الله؛[26]

    و اما حوادثى كه در زمان غيبت كبرى اتفاق مى‏افتد به راويان حديث ما- ائمه- رجوع كنيد كه همانا آن‏ها حجت من بر شما و من هم حجت خدا بر شما و آن‏ها هستم.»

    ج) زعامت: كه در فارسى به معناى «سرپرست» است و خود بر دو قسم مى‏باشد: تكوينى، و تشريعى. كه هر يك از آن‏ها باز بر سه قسم تقسيم مى‏شوند: تصرّف و تدبير، حكومت و قضاوت، پيشوايى و امامت.

    شكى نيست كه اين هر شش نوع ولايت مذكور ذاتا مختصّ ذات مقدس ربوبى- جَلَّ و علا- ست و بعد خداوند تعالى اين ولايت را به رسول خدا (ص) و ائمه تفويض كرده است. كلام الهى است:

    ؛ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ‏[27] ولى شما خدا و رسول است و كسانى كه نماز را برپا مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏دهند.

    و ائمه (ع) نيز اين زعامت تشريعى را كه عبارت است از قضاوت و امامت، به فقيه جامع الشرايط تفويض كرده اند. امام حسين (ع) فرموده‏اند:

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 314

    «مَجارِى الْامُورِ والْأحكام عَلَى أيْدى الْعُلَمَاءِ بِاللهِ، الْامَناءُ عَلى حلالِه وَ حَرامِه؛[28]

    مجارى امور در دست علمايى است كه امانت دار حلال و حرامش باشند.»

    خلاصه مطلب آن كه خداوند از يك طرف به تمام معنا ولىّ مؤمنين و از طرف ديگر دوست مؤمنين است؛ بنابر آيه زير كه فرموده است:

    .؛ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ‏[29] بگو: اگر خدا را دوست مى‏داريد از من پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد ....

    البته قانون گذار، سرپرست، پروردگار، حاكم و رهبر آنان نيز هست بنابرآيه:

    ؛ اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ‏[30] خداوند ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند، آن‏ها را از ظلمت‏ها به سوى نور بيرون مى‏برد.- اما- كسانى كه كافر شدند، اولياى آن‏ها طاغوت‏ها هستند كه آن‏ها را از نور به سوى ظلمت ها مى‏برند. آن‏ها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 315

    اميد عارفان‏

    خداوند تعالى نهايت آرزوهاى عارفان است، بلكه عارف هيچ فكر و ذكرى ندارد جز او، حتى مى‏توان گفت كه هدف از آفرينش، غير از اين نيست.

    سلطان المحققين و نصير الملّه و الدين- خواجه نصير الدين طوسى (رحمه الله)- در اين باره گفته اند:

    مراتبِ معرفت، مثل مراتب شناخت وجودِ آتش است، همان طور كه كم‏ترين حد آگاهى از آتش آن است كه شنيده شود كه در عالم هستى چيزى هست كه با هر چيزى رو به رو شود آن را از بين مى‏برد و نابود مى‏كند، نظير همين مقدار معرفت- در مراتب معرفت الله- معرفت افراد مقلدى است كه بدون اطلاع از حجت و دليلى، دين را تصديق كرده باشند. از آن بالاتر نيز معرفتِ كسى است كه به دود آتش رسيده باشد و بداند كه بدون شك آتش وجود دارد، نظيرِ اين مقدار معرفت- در مراتبِ معرفت الله- معرفت صاحب نظران است. از آن درجه هم بالاتر آن است كه حرارت و هُرمِ آتش را حس كرده و به آتش پى ببرد. نظير اين مقدار معرفت،- در مراتب معرفت الله- معرفتِ مخلصينى است كه دل هايشان به ياد خدا محكم ومطمئن شده باشد. و از آن درجه هم بالاتر آن است كه آتش او را بسوزاند و از اين طريق به وجود يقينى آتش پى ببرد. و نظير اين مقدار معرفت- در مراتبِ معرفت الله- معرفتِ اهلِ شهود و فناى فى الله است. واين بالاترين درجات معرفت است كه از خداوند مى‏خواهيم به منت و كرم خودش ما را به اين درجه برساند.

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 316

    اهل عرفان هم اين سه مرتبه اخير را- بدون در نظر گرفتن مرتبه اول- علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين ناميده اند.

    منظور از بالاترين مرتبه، آن است كه خداى تعالى هر چيزى را كه غير از خدا در دل عارف است؛ حتى منيت او را نابود كرده و از ميان بردارد. لذا چنين كسى غير از خدا هيچ كس و هيچ چيز را درك نمى‏كند، تا چه رسد به خودش. به همين خاطر خدا ولى او شده و بر قلبش حكومت مى‏كند، لذا چنين كسى مثل تشنه اى كه مى‏فهمد تشنه است خدا را درك مى‏كند و در مى‏يابد.

    چه خوش گفته است:

    خيالُكَ فى عيْنى وَ ذِكْرُكَ فى فَمى‏


    خاطرت در نظرم هست و لبم ذاكر تو




    وَ مَثْواكَ فى قَلْبى فَايْنَ تَغيب‏[31]


    جايگاهت دل من، پس تو به هر جا هستى‏




    و نيز از شاعرى ديگر كه مى‏فرمايد:

    سايه طوبى و دل جويى حور و لب حوض‏


    به هواى سر كوى تو برفت از يادم‏[32]




    يا در سروده‏اى ديگر:

    تَركْتُ الْخَلْقَ طُرّا فى هَواكَ‏


    وَ ايتَمتُ الْعَيالَ لِكَىْ اراكَ‏




    [33] هم‏چنين اين ابيات كه اين چنين مى‏گويد:

    تَرَكْتُ النّاسَ دُنْياهُمْ وَ دينَهُم‏


    شُغُلًا بِذِكْرِكَ يا دينى و دُنْيائى‏[34]




    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 317

    اميرالمؤمنين (ع) نيز در اين مورد فرموده است:

    «حُبُّهُ نارا احْرَقَ كُلُّ شى‏ءٍ؛ عشق او آتش سوزانى است كه به هر چيز برسد آن را سوزاند.»

    چه خوش گفته است:

    خوش آن آتش كه در دل برفروزد


    به جز حق هر چه پيش آيد بسوزد[35]




    منظور حضرت على (ع) از اين كه فرموده است: يا حَبيبَ قُلُوبِ الصّادقين! نيز همين است، چرا كه هر كس در عرفانش صادق باشد در دلش جز عشق خدا نيست، لذا تنها خدا حبيب او خواهد بود.

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 318

    معبود جهانيان‏

    از قرآن چنين بر مى‏آيد كه خداوند تعالى معبود هر چيزى است و موجودات، همگى تسبيح گوى خدا هستند. كلام الهى است:

    ؛ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ[36] هر آن چه در آسمان‏ها و زمين است تسبيح گوى او هستند، چرا كه او عزيز و حكيم است. ملك آسمان‏ها و زمين از آنِ اوست. جان مى‏بخشد و جان مى‏گيرد و او بر هر كارى قادر است. اول و آخر و پيدا و پنهان، اوست و او از هر چيز آگاه است.

    تسبيح موجودات در اوايل بعضى از سوره ها بارها تكرار شده است كه اين سوره- حديد- يكى از آن‏هاست و در اين آيات علت تسبيح موجودات را قيّوميّت خدا ذكر كرده و فرموده است كه اشيا هر كدام به گونه اى متعلق و مربوط به اويند، لذا از اين جهت هيچ يك از موجودات استقلال وجودى ندارند، مگر خداى تعالى كه اول و آخر و پيدا و پنهان است و جز او همه باطل بوده و استقلالى از خود ندارند بلكه ربط محض و تعلق صرف هستند:

    «الا كُلُّ شىْ‏ءٍ ما خلَا اللهُ باطِلٌ؛ هر چيزى غير از خدا باطل است»[37] ولى بنابر تعلقى كه همه موجودات به وجود حقه حقيقيه دارند و از اين جهت- يعنى از جنبه يلى الربى- موجودات حقيقى هستند و داراىِ شعور، علم، قدرت و اراده اند.

    آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 319

    به عبارت ديگر وقتى كه به ذات اشيا نظر شود همه آن‏ها پوچ و نابود به نظر مى‏آيند كه اين جنبه يلى الخلقى است و وقتى كه به ارتباط آن‏ها با خداى تعالى توجه شود همه شان با معنا، موجود و داراى شعور، علم، اراده و قدرت هستند. كه اين هم جنبه يلى الربّىّ است. و پس از اين پيداست كه همه آن‏ها تسبيح پروردگار عالميان مى‏گويند كه قرآن هم صريحا به اين مطلب اشاره فرموده است:

    ؛ تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً[38] هفت آسمان و زمين و نيز هر چيزى كه در آن‏ها هست او را تسبيح مى‏گويند. و هيچ چيزى نيست كه با حمد و ثناگويى خدا او را به بى آلايشى ياد نكند ولى شما تسبيح آن ها را درك نمى‏كنيد. او از ديرباز صبور و آمرزنده بوده است.

    و به قول شاعر:

    ما سميعيم و بصير و باهشيم‏


    با شما نامحرمان ما خامشيم‏[39]




     



    [1]. توبه، آيه 119.

    [2]. نساء، آيه 69.

    [3]. فاتحة الكتاب، آيه 1.

    [4]. بلدالامين، ص 190( شهر شعبان).

    [5]. همان، ص 212( شهررمضان).

    [6]. بلدالامين، ص 190( شهررمضان).

    [7]. يس، آيه 65.

    [8]. مرسلات، آيه 35 و 36.

    [9]. نحل، آيه 111.

    [10]. اعراف، آيه 38 و 39.

    [11]. مؤمنون، آيات 105- 108.

    [12]. هود، آيه 105.

    [13]. انعام، آيات 22- 24.

    [14]. مجادله، آيه 18.

    [15]. انعام، آيه 22.

    [16]. قلم، آيه 42 و 43.

    [17]. الميزان فى تفسير القرآن، ج 20، ص 168 و 169.

    [18]. نبأ، آيه 38.

    [19]. توبه، آيه 71.

    [20]. آل عمران، آيه 28.

    [21]. بحارالانوار، ج 21، ص 239،( باب 36)، ذيل ح 10.

    [22]. براى توضيح بيشتر ر. ك:« ولايت فقيه» مؤلف.

    [23]. انعام، آيه 57.

    [24]. مائده، آيه 44 و 45 و 47.

    [25]. نساء، آيه 59.

    [26]. وسائل الشيعه، ج 27، ص 140،( باب 11، وجوب الرجوع فى القضاء ...)، ح 33424.

    [27]. مائده، آيه 55.

    [28]. بحارالانوار، ج 97، ص 79،( باب 1، وجوب الأمر بالمعروف و ...)، ح 37.

    [29]. آل عمران، آيه 31.

    [30]. بقره، آيه 257.

    [31]. ابوالحكم بن غلندواشبيلى، ترجمه معجم الادباء، ج 1، ص 502.

    [32]. ميرزا محمدتقى حجت‏الاسلام، ديوان اشعار« تضمين».

    [33]. كسان حال الحسين( ع)، ر. ك: ليلة عاشورا فى الحديث و الادب، الشيخ عبدالله الحسن، ص 116.

    [34]. محمد بخارى محدث، تاريخ مدينة دمشق، ج 7، ص 22.

    [35]. تفسير خسروى، ج 6، ص 76،( بدون ذكر نام شاعر آمده است.)

    [36]. حديد، آيه 1 تا 2.

    [37]. شيخ الاحمدى، مكاتيب الرسول، ص 510؛ بحارالانوار، ج 22، ص 267،( باب 5، أحوال عشائره و أقربائه ...)، ح 12.

    [38]. اسراء، آيه 44.

    [39]. مثنوى معنوى، دفتر سوم،« حكايت مارگيرى كى اژدهاى فسرده را مرده پنداشت ...»، بيت 44.

    چاپ
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365