زمينهاي آباد نيز چون اراضي موات بر دو قسم است:
1.
محياة
بالاصاله: نظير جنگلها، نيزارها، بيشه ها و... كه خود به خود عامر و آباد است.
2.
محياة
بالعرض كه خود بر چند قسم است و در بخش هاي بعدي به آن مي پردازيم.
● اراضي
محياة بالاصاله:
پس در اين بخش بحث ما راجع به اراضي محياة بالاصالة مي باشد
كه از نظر روايات، از انفال است و لذا حكم اراضي موات را پيدا مي كند و قرآن و
روايات مي فرمايد كه انفال، ملك دولت اسلاميست.
اما بحث ما در مورد انفال نيست چه آنكه بحث آن قبلاً انجام
شده و كبراي قضيه روشن شده است و لذا بحث بايد بحث صغروي باشد يعني به چه دليل مي
گوئيم كه جنگلها، نيزارها و بيشه ها و بطور كلي اراضي محياة بالاصالة از انفال
است؟
البته چنين استفاده اي از روايات قبل نيز ممكن بود، يعني
وقتي مي فرمايند: «ان الارض كلها
لنا» يا «كل ارض لا رب لها
لنا» و... اينها بطور عام دلالت دارد بر اينكه جنگلها و بيشه ها و
نيزارها و... همه از انفال و ملك امام است و لكن رواياتي هم داريم كه بطور خاص بر
اين موضوع دلالت دارد و در اين زمينه چهار روايت است كه اراضي محياة را ملك امام
يعني از انفال مي داند كه يكايك آنها را مطرح مي كنيم:
و عنه عن ابيه عن حماد بن عيسي عن بعض اصحابنا عن العبد الصالح
في حديث: ... و له بعد الخمس الانفال، و الانفال كل ارض خربة باد اهلها و كل ارض
لم يوجف عليها بخيل و لا ركاب و لكن صالحوا صلحاً و اعطوا بأيديهم علي غير قتال و
له رؤوس الجبال و بطون الاودية و الاجام و كل ارض ميتة لا رب لها[1].
روايت از نظر سند مجهوله يا مرسوله است چون «عن بعض
اصحابنا» دارد و لكن از آنجا كه حماد بن عيسي از اصحاب اجماع است، به رواويان بعدي
كاري نداريم و از نظ اصحاب، مجهولات، مرسلات و ضعاف، حماد بن عيسي حجت مي باشند.
اينگونه روايات از نظر اصطلاح «صحيحه» نيستند بلكه «مصححه»
هستند. و اما از نظر دلالت تصريح دارد به اينكه «آجام»، از انفال و ملك امام و
دولت اسلامي است. «آجام» به معناي زميني است كه مشغول است و در آن چيز مفيدي وجود
دارد مثل جنگل، بيشه، مزارع طبيعي نيشكر و نيزار و... بنابراين، اراضي محياة
بالاصالة از انفال است.
علي بن ابراهيم في تفسيرة عن ابيه عن فضالة بن ايوب عن ابان بن
عثمان عن اسحاق بن عمار قال: سألت ابا عبد الله (ع) عن الانفال فقال: هي القري
التي قد خربت و انجلي اهلها، فهي لله و للرسول و ما كان للمملوك فهو للامام و ما
كان من الارض بخربة لم يوجف عليه بخيل و لا ركاب و كل ارض لا رب لها و المعادن
منها و من مات و ليس له مولي فما له من الانفال و ارث من لا وارث له[2].
روايت از نظر سند درست است چون «اسحاق بن عمار» هر چند فتحي
است اما همه توثيقش كرده اند پس روايت، موثقه است و از روايت حسنه، بهتر است. و
باز در سلسله سند حديث، «ابان بن عثمان»
قرار دارد كه او هم از اصحاب اجماع مي باشد و لذا روايت، مصححه است. و علي بن
ابراهيم هم در اول تفسيرش مي گويد كه من هر روايتي را كه نقل مي كنم، حجت است زيرا
كه من جز از «ثقه» چيزي نقل نمي كنم. از نظر دلالت نيز با بيان «و كل ارض لا رب لها»،
اراضي محياة بالاصاله را هم از انفال دانسته و آنرا ملك امام مي داند.
عياشي از ابي بصير از ابي جعفر (ع) نقل مي كند: قال: لنا
الانفال قلت و ما الانفال؟ قال: منها المعادن و الاجام[3].
عياشي مرد جليل القدري بوده و تفسيري روائي دارد كه همه
روايتهايش مسند بوده است اما فرد بي سليقه اي براي كم حجمي تفسير، تمام سندهاي اين
روايات را انداخته و نسخه اصل آن را هم نابود كرده است و لذا همه روايات مرسل شده
است و ديگر قابل اطمينان نيست. پس اين روايت هم مرسل و از نظر سند مقبول نيست. اما
از نظر دلالت، دلالت خوبي دارد.
و عن داود بن فرقد عن ابي عبد الله (ع) (في حديث) قال: قلت: و
ما الانفال؟ قال: بطون الاودية و رؤوس الجبال و الاجام و المعادن[4]
روايت از نظر سند چون از عياشي نقل شده مرسل است و اما از
نظر دلالت خيلي عاليست. مي فرمايد كه آجام از انفال است چنانچه معادن هم از انفال
است. خلاصه از نظر روايات، ثابت است كه اراضي محياة از انفال و انفال هم مال امام
(ع) است همانطوريكه در فقه هم اختلافي نيست و كسي قائل نشده كه جنگلها و بطور كلي
اراي محياة بالاصاله از انفال نبوده و ملك امام نيست، بلكه اجماع هم هست.
پي نوشت ها:
[1]. روايت ٤ از باب ١ ابواب انفال صفحه ي ٣٦٥ جلد ٦ وسائل
الشيعه.
[2]. روايت ٢٠ از باب ١ – از ابواب انفال – جلد ٦ وسائل
الشيعه، صفحه ي ٣٦٥.
[3]. روايت ٢٨ از باب ١ – ابواب انفال – جلد ٦ وسائل
الشيعه، صفحه ي ٣٧٢.
[4]. روايت ٣٢ از باب ١ ابواب انفال – جلد ٦ وسائل الشيعه –
صفحه ي ٣٧٢.