مورخين
نوشتهاند موقعي كه معتمد عباسي كار خود را انجام داد و حضرت را مسموم كرد، چند نفر از علما و چند نفر
از خواص و چند نفر طبيب را ملازم خانۀ حضرت عسكري كرد.1]
اينكار براي اين بود كه كار ناشايستۀ او آشكار نشود. همين ترس، دليل بر شخصيت اجتماعي حضرت عسكري است.
چون
حضرت شهيد شد، در سامره قيامتي بر پا
گرديد. از خليفه تا بازاري، همه و همه در
تشييع جنازه حاضر شدند. موقع نماز،
ابوعيسي قضات و اشراف را جمع كرد و گفت:
ببينيد كه حضرت عسكري به مرگ خدايي از دنيا رفته است،2]و
بدين وسيله قتل را مخفي و شهادت آن
بزرگوار را مثل خلافتش سرپوش گذاردند. لَعَنَهُمُ اللّهُ
اَجْمَعِينَ.
جملهاي
كه امام صادق فرمود، اينجا مصداق پيدا ميكند. اگر تجمع مردم نبود، بنياميه و بنيعباس
ظالم و استثمارگر نميتوانستند حق اهل بيت ـ حق مظلوم، حق مستضعف ـ را پايمال
كنند.
غلام
حضرت ميگويد: «اول اذان صبح روز جمعه هشتم ربيعالثاني سال 260 هجري، حضرت عسكري
شهيد شد. در آن وقت كسي جز من و مادر حضرت بَقِيَّة اللّهِ عَجَّلَ
اللّهُ تَعالي فَرَجَهُ الشَّريف و خود
حضرت حجت خدمت آن حضرت نبودند. حضرت عسكري آقازادۀ خود را خواست و امر كرد كه آن حضرت را وضوء دهد. او دستمالي در
دامن امام عسكري پهن كرد و حضرت را وضوء داد و نماز صبح را به جا آورد و از اين
دنيا به عالم قدس سفر نمود:
وَالسَّلاَمُ عَلَيْهِ يَوْمَ
وُلِدَ وَيَوْمَ اسْتُشْهِدَ وَيَومَ يُبْعَثُ حَيّاً.
حضرت
عسكري اصحاب خاصي دارد كه غالب آنها از بزرگان علماي شيعه هستند. برخي از آنها از
اصحاب سر ائمۀ طاهرين هستند. وكلاي حضرت بقيه الله روحي فداه از اصحاب حضرت عسكري نيز ميباشند. از جمله اصحاب خاص
امام عسكري، احمدبن اسحاق اشعري قمي است كه از وكلاي حضرت نيز هست و مسجد امام حسن
عسكري در قم، به دست ايشان و به امر حضرت ساخته شد. اين بزرگوار به قدري بلند
مرتبه است كه سعدبن عبدالله كه او هم از بزرگان شيعه است، ميگويد: «احمدبن اسحاق
از حضرت عسكري كفني خواستند. حضرت فرمودند: به تو خواهد رسيد. چون از خدمت آقا
مرخص شديم، نزديك كرمانشاه او را تب گرفت. آخر شب دستور داد كه او را تنها
بگذاريم. نزديك صبح غلام عسكري(ع) را ديدم كه به ما تعزيت ميگويد، و فرمود: از
غسل و كفن احمد فارغ شديم. برخيزيد و او
را دفن كنيد. او در نزد امام عسكري عزيزترين و مقربترين شيعيان است؛ چون مقربترين
افراد است نزد خدا، و از ميان غايب شد.»3]
پي نوشت
ها:
[1]. صدوق در اكمال الدين ـ ترجمه ارشاد مفيد ج 2 ص
311
[2].
ترجمه ارشاد مفيد ج 2 ص 311 ـ اعلام الوري ص 378
[3].
تنقيح المقال ج 1 ص 50