نام آن بزرگوار حسين است و اين
اسم، انتخاب پروردگارعالم است. مشهورترين كنيۀ ايشان ابيعبدالله است، و مشهورترين
القاب ايشان سيدالشهدا و المظلوم و الشهيد است. عمر پر بركت آن حضرت پنجاه هفت سال
است.[1] در سوم شعبان سال چهارم هجرت متولد شد، [2] و در دهم محرمالحرام سال شصت
و يكم از هجرت، در كربلا به دست لشكريان يزيد بن معاويه شهيد گرديد. شش ساله بود
كه جد بزرگوارش از دنيا رفت. سي سال با
پدر بزرگوار خود زندگي كرد و ده سال بعد از شهادت پدر، با برادر بزرگوارش بود و ده
سال هم مدت امامت آن حضرت است.
حسين(ع) علاوه بر فضايل حسبي و
نسبي كه همۀ اهل بيت دارا هستند، امتيازهايي هم در ميان اهل بيت(ع) دارند.
اولين امتياز اين است كه ائمه
طاهرين(ع) همه از صلب او هستند. از اين جهت رواياتي از رسول اكرم(ص) آمده است كه
به اين امتياز تصريح شده است.
سلمان فارسي ميگويد: «حسين در
دامن رسول اكرم نشسته بود و حضرت او را ميبوسيد و ميفرمود: اَنْتَ السَّيِدُ
اَبُوالسَّادَة اَنْتَ الاِْمامُ ابْنُ
الْاَِّامَامِ اَبَوالْاَئِمَّةِ اَنْتَ الْحُجَّةُ اِبْنُ الْحُجَّةِ
اَبُوالْحُجَجِ تِسْعَةُ مِنْ صُلْبِكَ وَتَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ. [3] تو بزرگي
و پدر بزرگاني، تو امامي و پسر امامي و
پدر اماماني، تو حجت خدايي و پسر حجت خدايي و پدر حجتهاي خدايي، و آن حجتهاي
خداوند نه نفرند كه از نسل تو هستند و نهمين آنان قائم آل محمد است.» دومين امتياز
كه تداوم حيات اسلام مرهون شهادت او است ـ اگر به تاريخ مراجعه شود، فهميده ميشود
كه اگر قيام حسين و اسارت اهل بيت آن بزرگوار نبود، نامي از اسلام نمانده بود ـ آن
است كه رسول اكرم بدان اشاره ميفرمايد: حُسَيَنٌ مِييّ وَاَنَا مِنْ حُسَيْنِ، [4]
يعني: «حسين از من است و من نيز از حسينم.» امام حسين به اين امتياز اشاره ميكند،
وقتي ميخواستند بيعت با يزيد را به او تحميل كند: لَوْ بَايَعْتُ يَزِيدَ
فَعَلَي الْأِسْلاَمِ السَّلامُ؛ [5] يعني: «اگر با يزيد بيعت كنم، بايد فاتحه
اسلام را خواند.» و نظير اين عبارت در كلمات رسول اكرم و ائمه طاهرين و زيارات آن
حضرت زياد ديده ميشود.
سومين امتياز حسين، شعلههاي
محبت اوست در دلها. رسول اكرم ميفرمود: اِنَّ لِلْحُسَيْنِ حَرَارَهُ فِي
قُلُوبِ النَّاسِ لَنْ تَبْرُدَ اَبَدَاً.
«همانا براي
حسين، محبتي در دلها شعلهور است كه هرگز خاموششدني نيست.»
چهارمين امتياز ابيعبدالله
الحسين(ع) اين است كه در تربت او شفا است و استجابت دعا در حرممطهر او از نظر
روايات، مسلم و قطعي است.» [6]
امتياز پنجم كه امتياز بزرگي
است، آن است كه حسين(ع) عشق و فداكاري و گذشت در راه خدا را عملاً معني كرد، و بايد
گفت اگر كار امام حسين در روز عاشورا نبود، بسياري از مفاهيم و لغات را نميشد
معني كرد. حسين در روز عاشورا ميگويد:
اَللَّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتِي فِي
كُلِّ كَرْبٍ وَاَنْتَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدّةٍ وَاَنْتَ لِي فِي كُلِّ اَمْرٍ
نَزَلَ بِي ثِقَةٌ وَعُدَّةٌ، كَمْ مِنْ هَمِّ يَضْعُفُ فِيِه الْفُؤَادُ
وَتَقِلُّ فِيهِ الْحِيلَةُ وَيَخْذُلُ فِيهِ الصَّدِيقُ وَ يَشْمَتُ فِيهِ
الْعَدُوُّ اَنْزَلْتُهُ بكَ وَشَكَوْتُهُ اِلَيْكَ رَغْبَةً مِنّي اِلَيْكَ
عَمَّنْ سِوَاكَ فَفَرَّجْتَهُ عَنّي وَ كَشَفْتَهُ فَانْتَ وَلِيُّ كُلِّ
نِعْمَةٍ وَصَاحِبُ كُلِّ حَسَنَةٍ وَمُنْتَهي كُلِّ رَغْبَةٍ. [7]
اي خدا! پناه من در هر غمي تو
هستي و اميد من در هر سختي تو هستي. در هرچه بر من روي آورد، تو پناه و ياري كنندۀ
من هستي. چه بسيار از غمهايي كه دل را به تپش در ميآورد و چاره را كم ميكند و
رفيق را درمانده و دشمن را خوشنود ميكند، به تو واگذار نمودم و شكايت آن را به تو
كردم براي رغبتي كه فقط به تو داشتم نه به غير تو، و تو آن غم را دفع كردي. پس تو
صاحب هر نعمت و هر خوبي هستي و منتهاي هر آرزويي تويي.»
او هر چه دارد، در راه حق فدا ميكند؛
مال؛ عيال؛ اصحاب؛ اولاد و حتي طفل شيرخوار را، و در گودال قتلگاه چنين ميگويد:
تَرَكْتُ الْخَلْقَ طُرّاً فِي
هَوَاكا وَاَيْتَمْتُ
الْعِيَالَ لِكَيْ اَرَاكَا
وَلَوْ قَطَّعْتَنِي فِي
الْحُبِّ اِزباً لَمَاحَنَّ
الْفُؤادُ اِلي سِوَاكَا [8]
«اي خدا! از همه كس، از همه چيز
در راه تو گذشتم و براي ملاقات تو از همه وابستگان چشم پوشيدم. اي خدا! اگر در راه
محبت تو پاره پاره شوم، دل من به سوي غير تو تمايل نخواهد كرد.»
اين است حقيقت ايمان سير الي
الله تعالي، حقيقت علم و عرفان به خدا،
حقيقت عبوديت و فناء الي الله. اين است حقيقت تقوا و گذشت از ما سوي الله؛ و حقيقت
زهد؛ و حقيقت شجاعت به معناي غلبه بر دشمن و غلبه بر نفس و نباختن خود در جزر و مد
روزگار. اين است حقيقت فتوت و مردانگي؛
حقيقت سخاوت؛ معناي رأفت و رحمت؛ حقيقت تواضع براي خدا و مخلوق خدا و دين خدا؛ اين
مفهوم حلم، اين معناي فصاحت و بلاغت در گفتار و كردار. اين است حقيقت سياست؛ و
مفهوم عدالت؛ و حقيقت جهاد في سبيل الله؛ معناي رسيدن به مطلوب از هر جهت، و
بالاخره اين است همۀ فضايل انسانيت. از اينجا
معني روايت پيامبر اكرم(ص) كه فرمود: اِنَّ الْحُسَيْنَ مِصْبَاحُ الْهُدي
وَسَفِينَةُ النَّجَاةِ. [9] يعني: «حسين چراغ هدايت و كشتي نجات است.» معلوم ميشود
و اگر رسول اكرم فرموده است: مَنْ اَحَبَّ
اَنْ يَنْظُرَ اِلَي اَحَبِّ اَهْلِ الأرْضِ وَ الْسَّمَاءِ فَلْيَنْظُرْ اِلَي
الْحُسَيْنِ. [10] يعني: هر كه دوست دارد نظر كند به كسي كه نزد خدا واهل بيت
محبوبترين افراد زمين و آسمان است، به حسين نظر كند، به همين معني است.»
مَنْ لَحِقَ بِي اِسْتَشْهَدَ
وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنِّي لَنْ يَبْلُغَ الْفَلاَحَ اَبَداً. [11]
«هر كه به من پيوندد و با من
بيايد، شهيد ميشود و هر كه تخلف كند و شركت در اين قيام خونين نكند، هرگز رستگار
نخواهد شد.»
در خطبۀ حسين(ع) شب ترويه، كه
صبح آن شب به كربلا حركت نمود ميخوانيم:
مَنْ كَانَ بَاذِلاً مُهْجَتَهُ
فِينَا فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا غَداً فَاِنَّا رَاحِلُونَ غَدَاً اِنْشَاءَ اَللّهُ.
[12] «هركه ميخواهد خونش را در راه ما دهد، فردا با ما حركت كند. ما به ياري خدا
فردا حركت خواهيم كرد.» و نظير اين جمله در كلمات امام حسين(ع) زياد ديده ميشود.
بايد گفت اگر اسلام در مخاطره
باشد و زمينه براي قيام مفيد باشد، قيام
با علم به شهادت، يك وظيفۀ ديني براي همه است؛ و قيام حسين(ع) چنين بود. از خطبههاي
امام حسين(ع) روشن ميشود كه دين اسلام در مخاطرۀ شديد قرار داشته است. امام همان
روزي كه از مدينه حركت ميكند، چنين ميفرمايد:
اِنّي لَمْ اَخْرَُجْ بَطَراً
وَلاَمُفْسِداً وَلاَظَالِماً وَاِنَّما خَرَجْتُ اَنْ اَمُرَبِاْلَمْعْروُفِ وَ
اَنهْي عَنِ الْمُنْكَرِ وَاَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدّي وَ اَبِي وَاَطْلُبَ
الصَّلاحَ فِي اُمَّةِ جَدّي. [13]
«من قيام نكردهام براي اخلال و
افساد و ظلم؛ بلكه قيام من به خاطر امر به معروف و نهي از منكر و نشان دادن راه
رسول اكرم و پدرم اميرالمؤمنين و اصلاح مفاسد در امت جدم ميباشد.»
و در كربلا ـ وقتي كه همه مهياي
شهادت بودند ـ خطبه ميخواند و در آن خطبه ميفرمايد:
اَلاَ تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ
لاَيُعْمَلُ بهِ وَالْباطِلَ لايَتَنَاهَي عَنَهُ لَيِرْغَبِ الْمُومِنُ فيِ
لِقاءِ اللّهِ وَاِنّي لااَرَيَ الْمَوْتَ اِلاَ سَعَادَةً وَ الْحَيَاةً مَعَ
الظاّلِمِينَ اِلاّ بَرَماً. [14]
از اينگونه فرمايشات از امام
حسين(ع) فراوان داريم كه روشن است كه اسلام در مخاطره بوده است. از طرفي زمينه و
اقتضا، چنانكه سابقاً دربارۀ صلح امام حسن(ع) گفتيم، براي قيام امام حسين فراهم
بوده است. پس بايد گفت قيام آن حضرت يك وظيفه الهي است.
بررسي علل قيام امام حسين نياز
به كتابي مفصل دارد. اما از آنچه كه بطور اجمال گفته شد، علت قيام آن بزرگوار روشن
گرديد و ما براي توضيح مقصود، چند سطري
اضافه ميكنيم.
سقيفۀ بني ساعده، ابيبكر را به
جاي اميرالمؤمنين نهاد و چون روايات رسول اكرم،
مغاير با اين كار بود، شعار «حَسْبُنَا كِتَابُ اللّهِ» مستمسك قرار گرفت و
از طرفي از نقل روايت از رسول الله شديداً ممانعت ميشد. حتي نقل ميكنند كه ابي
بكر پانصد روايت از رسول اكرم داشت كه آن
را در ميان مردم آتش زد. پس از آن ميديدند اگر به قرآن بسنده شود، كار
سقيفۀ بني ساعده خنثي ميشود، از اين جهت شعار: «نُهينَا عَنِ التَّعَمُّقِ وَ التَّكَلُّفِ فِي الْقُرْآنِ»،
شايع شد؛ يعني نهي شدهايم كه در قرآن تأمل و تفكر كنيم و خود را به زحمت اندازيم.
معلوم است كه اين روش، چه امت بيتفاوت، بيفكر و بيارادهاي ميسازد. مصيبت
ديگري كه براي اسلام پيش آمد، اختلاف طبقاتي بود كه در خلافت عثمان به اوج خود
رسيد و اميرالمؤمنين در خطبه شِقْشِقيّه به آن اشاره ميكند:
وَقَامَ مَعَهُ بَنُو اَبيِهِ
يَخْضِمُونَ مَالَ ا للّهِ خَضْمَةُ الاِبِلِ نَبْتَهَ الرَّبِيعِ. [15]
«بني اميه اطراف عثمان را گرفتند
و بيتالمال مسلمانان را نظير شتري كه علفها را ميبلعد، بلعيدند.»
مصيبت ديگري كه پيش آمد، جعل
روايات از روحاني نماهاي درباري بود كه
پايۀ اسلام را ميزد، ما يك نمونه روايت از ميان آن روايات بسيار را ميآوريم:
اِذَا نَزَلَتْ سُوَرةُ
النَّجْمِ فَقَرَأهَا رَسُولُ اللّهِ لِلْمُشْركينَ فَاِذَا قَرَأ اَفَرَاَيْتُمُ
اللاَّتَ وَالْعُزّي وَمَنَاتَ الثَّالِثَة اْلاُخْرَي اَلْقَي الْشَّيطَانٌ فِي
فَمِهِ وَقَالَ يَلْكَ الْغَرَانِبقُ الْعُليَ شَفَا عَتُهُنَّ لَتَرْجَي
فَاَلْمَشْرِكُونَ سَرُّوا بِذلِكَ فَسَجَدَ رَسُولُ اللّهِ وَسَجَدَ
الْمُشْرِكُونَ مَعَهُ. [16]
وقتي سورۀ النجم نازل شد، رسول
اكرم سوره را براي مشركين خواند و وقتي آيه اَفَرَاَيْتُمُ اللاّتَ وَالْعُزّي را
خواند، شيطان در دهن پيامبر نهاد كه بگويد كه شيرهاي عالي ـ بتهاـ شفاعت آنها روز
قيامت مورد آرزو است. مشركين از اين گفته خوشنود شدند و چون پيامبر سجده كرد، آنان
نيز سجده كردند.
معلوم است اينگونه روايات چگونه
پايۀ اسلام و قرآن و پيامبر را از بين ميبرد. مسألۀ ديگر ارعاب عجيبي بود كه بر
مسلمانان حكمفرما شد، مخصوصاً در زمان معاويه كه هر كه نفس ميكشيد، او را ميكشتند.
كمكم در اثر وقوع اين مسايل، زمينه آماده شد، كه شخصي مثل يزيد با كمال صراحت در
ميان مردم بگويد:
لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْكِ
فَلاَ خَبَرٌ
جَاءَ وَلاَ وَحْيّ نَزَلَ
آيا براي امام حسين(ع) با وجود زمينه و اقتضا براي قيام، لازم و وظيفۀ
اسلامي نبود كه قيام كند؟
چيزي كه بايد گفت اين است كه ائمۀ
طاهرين(ع) راجع به عزاداري و زيارت ابي عبدالله الحسين سفارش بسيار دارند و
ثوابهاي بزرگي بر آن شمردهاند. در بعضي از آن روايات علت آن را احياي ولايت گفتهاند.
ما يكي از آن روايات بسيار را كه صاحب
وسايل الشيعه در كتاب مزار وسايل نقل نموده است ميآوريم و سپس توضيح مختصري در
اينباره ميگوييم.
عَنْ اَبِي عَبْدِاللّهِ عَلَيهِ
السَّلامُ اِنَّهُ قَالَ لِفُضَيْلِ
اَتَجْلِسُونَ وَتَتَحَدَّثُونَ فَقَالَ نَعَمْ. فَقَالَ اِنَّ تِلْكَ
الْمَجَالِسُ اُحِبُّهُا فَاحْيُوا اَمْرَنَا فَرَحِمَ اللّهُ مَنْ اَحْيَي
اَمْرَنَا. يَا فُضَيْلُ مَنْ ذَكَرَنَا اِوْ ذَكِرْنا عِنْدَهُ فَفَاضَتْ
عَيْنَاهُ وَلَوْ قَدْرَ جَنَاحِ الدُّبَابِ غَفَراللُّه ذُنُوبَهُ وَلَوْ كَانَتْ
مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ! [17]
فضيل بن يسار از امام صادق(ع)
نقل ميكند كه فرمود: «آيا در مجالس عزا مينشينيد و از مصايب ما ياد ميكنيد؟»
گفتم: آري، فرمود: خدا رحمت كند افرادي كه ولايت را زنده ميكنند. اي فضيل! هركه
ياد ما كند يا نزد او از ما ياد شود و گريه كند، حتي به مقدار بال مگسي، خدا
گناهان او را ميآمرزد؛ حتي به مقدار كف
درياها.»
قيام ابي عبدالله(ع)، قيام نظامي
نبود، بلكه قيام عاطفي و تبليغي بود.
حسين(ع) نميخواست شخص يزيد و يزيدها را بردارد؛ بلكه ميخواست شخصيت يزيد و بنياميه
و بنيمروان را نابود كند؛ مردم را بيدار كند، مردم را به حكومت بشوراند،
مردم را از حكومت متنفر كند. از اين جهت بطور مخفي از مدينه بيرون رفت و وقتي مردم
فوجفوج به مكه ميآمدند، او از مكه حركت
كرد و روز عاشورا علاوه بر اينكه گاهي بدون اسلحه به ميدان ميرفت و سخنراني عاطفي
و تبليغي مينمود، و علاوه براينكه گاهي
قرآن را به ميدان ميبرد و آنان را به قرآن قسم ميداد كه بيدار شوند، كودك
شيرخوارش را نيز به ميدان برد كه او را
روي دستانش شهيد كردند، و سرانجام موجي در كربلا ايجاد كرد كه عصر عاشورا
تأثير نهاد و اختلافي در ميان لشكريزيد پديد آمد.
اين موج را بايد موج ديگري پيروي
كند و آن موج ديگر، اسارت خاندان حضرت حسين(ع) بود. خاندان ابي عبدالله الحسين به
واسطۀ اسارتشان، به واسطۀ تبليغاتي كه داشتند، موج عظيمي در كوفه و شام؛ بلكه همۀ
ممالك اسلامي ايجاد كرد. حتي گفته شده كه در مدت بيست سال قبل از قيام حسين(ع) يك
انقلاب هم واقع نشد؛ ولي در مدت بيست سال
بعد از قيام حسين، بيشتر از بيست انقلاب
رخ داد كه طي آن درسال دوم، دولت بنياميه و در سال بيستم، دولت بني مروان به دست
عباسيان برچيده شد.
اين موج دوم را موج دايمي ديگري بايد
مدد كند تا آن موج زنده بماند و آن موج سوم، موج عزا، نوحهسرايي، گريه، سينهزني،
و زيارت حسين است. عزاداري علاوه برآنكه روش شهادت و فداكاري و ايثار و شهادت
پروري را به انسان ميآموزد، و رهبر با كفايت ميتواند به واسطۀ آن مجالس و آن
دسته از احساسات مردم بهره گيرد، اضافه بر آن تعليم و تعلم عمومي نيز مرهون اين
مجالس است. تهذيب نفس خصوصاً صبر، استقامت، شجاعت و زير بار ظلم نرفتن، از اثرات مستقيم آن است. نقش ديگر اينگونه
مجالس، زندهنمودن دو قانون است از قوانين بزرگ اسلام كه امر به معروف و نهي از
منكر باشد.
گريه براي حسين، تشكيل مجالس
عزا، دستههاي عزا، زيارت از دور و نزديك، ايجاد بناهايي مثل حسينيه و سقاخانه، زنده نگاه داشتن ولايت است؛ زنده
نگاه داشتن خون حسين است؛ شركت در موج اول است؛ زنده نگاه داشتن روح انقلاب است،
تا بالاخره به دست راهبرش حضرت بَقيّة اللّه عَجَّلَ اللّهُ تَعالي فَرَجَهُ
الشَّريف تسلط بر جهان حاصل شود. اگر همۀ ثواب بر عزاداري، بر زيارت، بر تشكيل مجالس مترتب شده است، اصل
زيارت، اصل تشكيل مجالس براي اين است كه اينگونه مجالس؛ رمز پيروزي؛ رمز بقاي
شيعه؛ رمز زنده كردن ولايت، و بالاخره مردم را زير پرچم حسين آوردن، و همه را هماهنگ با حسين و هدفش نمودن
است.