جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۴ خرداد


 
  • پیام تسلیت در پی عروج شهادت‌گونۀ رییس محترم جمهوری اسلامی ایران و هیأت همراه
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ نهم: هدف از خلقت انسان(3)
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ هشتم: هدف از خلقت انسان(2)
  • پیام به هجدهمین دورۀ همایش «حکمت مطهّر»
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی

  • -->

    تاريخ و سيره / زندگاني چهارده معصوم / امام رضا عليه السلام
    سخاوت حضرت رضا(ع)


    قضيه‌اي را كه كليني رحمه الله در اين باره نقل كرده است، ذكر مي‌‌‌‌‌كنيم. راوي مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: «با جمعي بسيار خدمت حضرت رضا بوديم كه ابن سبيلي آمد و  چنين  گفت: يابن رسول الله! من دوست شما و پدران شما هستم. نفقۀ خود را در راه حج گم كرده‌‌ام. نفقۀ راه به من عنايت كنيد،‌ چون به خراسان رسيدم براي شما صدقه مي‌‌‌‌دهم؛  زيرا آنجا مكنت دارم. حضرت رضا(ع) داخل  اتاق شده پس از چندي از بالاي در،‌ دويست دينار به او داد و خواهش كرد برود و فرمود: لازم نيست صدقه بدهي. چون حضرت آمد، از ايشان پرسيدند: پول را از بالاي در داديد و خواهش نموديد كه برود تا او را نبينيد. فرمود: مي‌خواستم ذلت سؤال را در صورت او نبينم. آيا نشنيده‌ايد  كه  رسول اكرم فرموده است:  صدقۀ پنهاني،‌ معادل هفتاد حج است،‌ و  گناه  آشكار موجب خذلان،‌ و گناه پنهاني را خداوند مي‌آمرزد.[1]» آنچه نوشته شد، نمونه‌اي از فضايل حضرت رضا(ع)  بود. ذكر اين‌ گونه فضايل براي حضرت رضا(ع) مقام و شأني نيست. بنابراين بهتر است كه مقداري از وقايع مسافرت جبري  آن بزرگوار از مدينه به  طوس  را ذكر كنيم:

    ممالك اسلامي،‌ بعد از مرگ  هارون الرشيد در طغيان بودند و شورشهاي فراواني پديد آمد. هنگامي كه مأمون برادرش را نابود كرد و توانست زمام امت اسلامي را به دست بگيرد، صلاح را در آن ديد كه سران ممالك اسلامي را جمع كند؛ تا بدينوسيله بتواند فتنه‌ها را خاموش نمايد. پس سي و سه هزار نفر از بزرگان بلاد را به نام مستشار در مركز جمع نمود، و ولايتعهدي را به طور جبر و تهديد به حضرت رضا واگذار كرد، و بدين‌ وسيله  توانست به ممالك اسلامي آرامش بخشد.

    هنگامي كه شورش‌ها فرو ريخت،‌ افرادي كه به  عنوان مستشار  خوانده شده بودند،‌  متفرق و بسياري از آنان مورد بي‌مهري  و يا احياناً زندان و تبعيد قرار گرفتند و كشته شدند. از جملۀ آن افرادي كه صلاح  دانستند او را شهيد كنند، حضرت رضا(ع)  است. نكاتي كه لازم  به تذكر است:

    1ـ حضرت رضا(ع) در موارد متعددي ذكر كرده كه سفرش به خراسان،‌‌ قبول ولايتهدي و ورود به دستگاه مأمون بر ايشان تحميل شده بود.[2] تشكيل مجلس عزا در  مدينه موقع حركت،‌ گريه‌‌‌‌‌‌‌‌هاي آن بزرگوار در مكه و خداحافظي با بيت الله قبل از موقع آمدن عمال مأمون، گريه‌هاي او كنار قبر جد بزرگوارش و خداحافظي با او بعد از آمدن آنان،‌ قبول نكردن  مكرر ولايتعهدي  تا آنكه تهديد مي‌شود و سپس قبول كردن آن مشروط بر اينكه در امور مملكتي هيچ دخالتي نكند‌، همه مبين اين مطلب است كه اين  جريان جبراً به حضرت رضا(ع) تحميل شده است.[3]

    2ـ مأمون دستور داده بود كه حضرت رضا را از راه فارس به مرو ببرند[4] و سفر ايشان  حتي‌الامكان در شب صورت  گيرد. آيا اين دستور، خود دليل بر اين نيست كه محبت اهل‌بيت در دلها جايي داشته و مأمون از اينكه حضرت رضا وارد شهرهاي پرجمعيت و شيعه‌نشين شود، در هراس بوده است، و يا نمي‌خواسته كه حضرت رضا(ع) در دلها جايي باز كند؟

    ممانعت مأمون از بر گزاري  نماز  عيد فطر توسط حضرت،[5]احتمال دوم را تأييد مي‌كند.

    3ـ حضرت رضا از برخوردش  با مأمون  فوق‌العاده ناراحت بود؛ چنانكه هر وقت كه از نمازجمعه باز مي‌گشت، با حالت خستگي از خداوند متعال  طلب مرگ مي‌‌‌كرد.

    آيا در خلوت حضرت رضا را زجر مي‌دادند؟ آيا اعمال منافقانه روي آن بزرگوار اثر مي‌گذارده است؟ آيا مطلب ديگري بوده؟ نمي‌دانيم،‌ ولي ناراحتي فوق‌العادۀ حضرت رضا(ع) از مسافرت امري مسلم است.[6]

    4ـ آمدن حضرت رضا(ع) به مرو براي اسلام بسيار مفيد بود؛ زيرا طوس براي بيگانگان ميدان علم بود و اگر حضرت رضا در طوس نبود،  كسي وجود نداشت كه شبهات آنان را رفع كند و اگر آن شبهات رفع نمي‌شد،‌ براي عالم اسلام خطرناك بود.

    5ـ حضرت رضا(ع) در بين راه به نيشابور رسيدند. نيشابور فوق‌العاده پرجمعيت و شيعه‌نشين بوده است. همۀ مردم به استقبال حضرت رضا(ع) آمدند و مي‌خواستند كه آن بزرگوار خود را در ميان مرد م آشكار كند و براي آنان روايت  بگويد. عقل  و درايت حكم مي‌كند كه حجت خداوند متعال در آن وضع حساس  بايد بهترين سوغات را به آنها عنايت كند.

    حضرت رضا صبر نمود تا شوق مردم به نهايت رسيد، پس از آن سر از هودج بيرون آورد و چنين فرمود:

    حَدَّثَنِي اَبِي مُوسَي الْكَاظِمُ عَنْ اَبيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَنْ اَبيهِ مُحَمَّدٍ الْبَاقِرعَنْ اَبِيهِ زَيْنِ الْعَابِدينَ عَنْ اَبْيهِ الْحُسَيِنِ عَنْ اَبيهِ عَلِيِّ‌ بْنِ اَبِي طاَلِبٍ قَالَ حَدَّثَنِيِ رَسُول ُاللّهِ صَليّ اللّهَ عَلَيْهِ وَآلِهِ قَالَ حَدَّثَنِي جَبْرئيِل قَالَ سَمِعْتُ عَنِ  اللّهِ تَعَاليَ قَالَ كَلِمَةُ إلاَ اِله اِلاَّ اللّهُ حِصْنِيِ فَمَنْ قَالَ لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ‌دَخَلَ فِي حِصْنِي وَمَنْ دَخَلَ فِي حِصْنِي اَمِنَ مِنْ عَذَابِي!

    پدرم و او از پدرش تا به رسول اكرم و او از جبرئيل و او از خداوند متعال نقل  كرده كه خداوند فرموده است: كلمۀ لااله الا الله، قلعۀ محكم من است و هر كه در آن داخل شود، از عذاب من در امان است.

    سپس حضرت سر را در هودج بردند و  چند قدمي رفتند. دوباره سر را از  هودج بيرون آوردند و  فرمودند: بِشَرْطِهَا وَشُروُطِهَا وَاَنَا مِنْ شُرُوطِهَا.[7]

    گفتن لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ كه موجب سعادت است شرايط اساسي دارد، و يكي از شرايط اساسي آن من هستم،‌ يعني اقرار به ولايت.

    جا دارد كه چند كلمه‌اي دربارۀ اين روايت شريف بحث شود:

    كلمۀ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ، اقرار به آن و عمل نمودن به آن، موجب سعادت است. كلمۀ لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ در حقيقت همان قرآن است. همان كتابي است كه مايۀ سعادت جامعۀ بشري است؛ ولي از نظر قرآن، كلمۀ لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ منهاي ولايت، ناقص و بلكه هيچ است.

    پروردگار عالم وقتي اميرالمؤمنين(ع)  را به ولايت منصوب نمود،‌ آيه اكمال را فرو فرستاد:  اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم وَاَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتيِ وَرَضِيتُ لَكُمْ الْأسْلاَم دِيناً.[8]

    در اين روز كامل نمودم براي شما دين شما را و اتمام  نمودم براي شما نعمت خود را و راضي شدم كه  اسلام ـ توأم با ولايت ـ دين شما باشد.

    قبل از نصب اميرالمؤمنين به ولايت، آيۀ  تبليغ به پيامبر چنين خطاب مي‌كند:

    يَااَيُّهَا الرَّسُولُ بَلَّغْ مَاأنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبَّكَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ[9]

    اي پيامبر! آنچه را به تو نازل شد ـ نصب  اميرالمؤمنين به ولايت ـ به مردم بگو و اگر تبليغ نكني، رسالت خود را نرسانيده‌اي.

    حضرت رضا با جملۀ شَرْطِها وَ شُرُوُطِها همان آيه اِكْمال و آيۀ تبليغ را ياد آوري مي‌كند و مي‌فرمايد: شرط اساسي كلمۀ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ،‌ ولايت است.

    چيزي را كه بايد متوجه باشيم، معني و حقيقت ولايت است. ولايت از نظر لغت،‌ معاني متعددي دارد و از  جمله به معني دوست هم آمده است. همه بايد اهل بيت  را دوست بدارند، و محبت اهل بيت نعمت بزرگي است، چنانچه بغض  اهل بيت خذلان بزرگي است. سني و شيعه اين روايت را از پيامبر گرامي نقل مي‌كنند كه فرمود: اَلاَمَنْ مَاتَ عَليَ حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً، اَلاَوَمَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آل مُحَمَّدٍ ماتَ مَغْفُوراً لَهُ، اَلاَ وَمَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً، اَلاَ‌وَمَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمّدٍ مَاتَ مُؤمِناً مُسْتَكْمِلَ الْأيمَانِ، اَلاَمَنْ مَاتَ عَلَي بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ كَافِراً، اَلاَ وَمَنْ مَاتَ عَليَ بُغْض‌ِ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ يَشُمَّ‌ رَائحَةَ اَلْجَنَّةِ[10]

    «آگاه باشيد كسي كه با محبت آل محمد بميرد، شهيد مرده است. آگاه باشيد كسي كه با محبت آل محمد بميرد، آمرزيده است. آگاه باشيد كسي  كه با محبت آل محمد بميرد، آمرزيده است. آگاه باشيد كسي كه با محبت آل محمد بميرد،‌ مؤمن كامل  مرده است. آگاه باشيد كسي كه با بغض آل محمد بميرد، بوي  بهشت به دماغ او نمي‌رسد.»

    و از جمله معاني ولايت،‌ سرپرستي است. كسي كه سرپرست دل او علي‌بن ابي طالب(ع) باشد، ولايت دارد. كسي كه از صفات رذيله مهذب شده باشد،‌ ولايت دارد. كسي كه سرپرست دلش طاغوتهاي بروني و دروني،  شيطانهاي دروني و بروني، هوي‌ها، هوسها،‌ آمال و آرزوهاي بيجا باشد؛ كسي كه هواي او،‌ عقيدۀ شخصي او،‌  خواست او مقدم برخواست اهل بيت باشد، بي‌ولايت بلكه بي‌محبت به اهل بيت است. از اين جهت است كه امام سجاد(ع) مي‌فرمايند: «ولايت و محبت بدون متابعت معنايي ندارد.كسي كه خداوند متعال را معصيت كند و با اين وصف اظهار محبت خدا كند، اظهار او بيجا است و از عجايب روزگار است.» از اين جهت مي‌توان گفت كه معناي اول و دوم ولايت به يك معني مي‌رسد، ولايت اهل بيت ادامۀ ولايت خداوند متعال است. خداوند متعال مي‌فرمايد: اَللّهُ وَلِيُّ الَّذِين‌َ آمِنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَي النُّورِ... اوُلئكَ اَصْحابُ النّارِهُمْ فيها خالِدُونَ.[11]

    «خداسرپرست افراد مؤمن است. آنان را از تاريكيها ـ تاريكي كفر و ضلالت، تاريكي هوي و هوس، تاريكي  صفات رذيله، تاريكي شيطانها ـ بيرون مي‌برد به سوي نورـ نور ايمان، نور خدا، نور صفات خوب، نور طاغوت درون و برون،‌ طاغوت صفات رذيله ـ آن طاغوتها آنان را از نور به تاريكيها مي‌برند و سرنوشت آنان آتش هميشگي است.»

    و اين است معني روايت حضرت رضا(ع) كه فرموده است:  «كسي كه داخل در لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ شود، سرپرست دلش الله باشدـ عقيده‌اش،‌ عملش،‌ گفتار و كردارش، نمايانگر اين است كه تأثيري در عالم جز از ناحيۀ الله نيست ـ و ادامۀ آن سرپرستي ولايت باشد، در قلعۀ محكم خداوندي است.»

    بنابراين بايد گفت كه  حضرت رضا(ع) به يك جمله تمام ايمان،‌ تمام سعادت، تمام قرآن  و تمام سنت را عرضه كرده است.

    نظير همين جمله با شرحي كه داده شد از پيامبراكرم(ص) روايت شده است.

    چون آيۀ شريفه وَاَنْذِر عَشِيرَتَكَ اْلاَقْرَبِينَ؛[12]يعني:  خويشان نزديك خود را سنجش كن.» نازل شد،  پيامبر(ص) بزرگان قريش را دعوت كرد و فرمود:  «اگر يك جمله بگوييد، سعادتمند خواهيد شد. بگوييد لااله الا الله  و هر كه اول بگويد بعد ازمن وصي من است.» اول كسي كه جواب آن حضرت را داد،‌ اميرالمؤمنين(ع) بود.

    حضرت رسول سه مرتبه كلام خود را تكرار كرد و جز  اميرالمؤمنين كسي جواب نداد. پيامبر اكرم در همان جلسه فرمودند:  «علي، بعد از من وصي و جانشين من است.»[13] اين كلام با كلام فرزندش حضرت رضا شباهت دارد.

    در خاتمه، قسمتي از قصيدۀ دعبل را كه در مرو براي حضرت(ع) خوانده است، يادآور مي‌شويم. قصيده بسيار مفصل است و صاحب كشف‌الغمه همۀ آن را ضبط نموده است. چند بيتي از آن را اينجا مي‌آوريم. دعبل خدمت حضرت رسيد  و  اشعارش را خواند تا بدين جا رسيد:

    اَفَاطِمُ لَوْحِلْتِ الْحُسَيْنِ مَجَدَّلاً

     

    وَقَدْمَاتَ عَطْشَاناً بِشَطً فُراَتِ

    اي فاطمه! كاش با حسينت در كربلا بودي،‌ كه در كنار نهر فرات تشنه جان داد.

    تا اينكه رسيد به قبر موسي بن جعفر(ع) در بغداد و چنين گفت:

    وَقَبْرٌ بِبَغْدَادٍ لِنَفْسٍ زَكِيَّةٍ

     

    تَضَمَّنَها الرَّحْمّنُ فِي اْلغُرُفُاتِ

    اي فاطمه!‌ از قبر بيرون آي و  گريه كن،‌ براي قبري كه در بغداد است. قبر نفس پاكي كه انوار رحماني آن را فرا گرفته است.

    حضرت رضا فرمود: دعبل! من هم  شعري مي‌‌گويم، همين‌‌‌‌‌‌جا آن را درج كن.

    وَقَبْرٌبِطُوسِ يَا لَهَا مِنْ مُصِيبَةٍ

     

    اَلَحَّتْ عَليَ اْلأَخشَاءِ بِالزَّفَرَاتِ

    إلَي الحَشْرِ حَتَّي يَبْعَثَ اللّهُ قَائِماً

     

    يُفَرِّجُ عَنَّا الغَمَّ‌ وَالْكُرُبَاتِ

    فاطمه! گريه كن براي قبري كه به طوس است. دل او را غصه‌ها پاره‌‌‌‌‌پاره كرده است. اين غصه‌ها ادامه دارد تا روز قيامت؛ نه بلكه،‌ تا قيام آل محمد كه همۀ غمها و غصه‌هاي اهل بيت را مي‌‌‌‌‌‌زدايد.

    دعبل مي‌گويد: يابن رسول الله! ما در طوس از شما اهل بيت قبري سراغ نداريم.

    حضرت فرمودند: آن قبر من است،‌ زماني نخواهد گذشت كه من در طوس مدفون مي‌شوم. هر كه مرا زيارت كند، در بهشت با من  است و از اين جهان آمرزيده خواهد رفت.[14] دعبل  ادامه مي‌دهد:

    خُرُوجُ اِمَامٍ لاَمَحَالَةَ وَاقِعٌ

     

    يَقُومُ عَليَ أسْمِ اللَّهِ وَالْبَركَاتِ

    يُمَبِّزُ فِينَاً كُلَّ حَقٍّ وَبَاطِلِ

     

    وَيَجْزِي عَليَ النَّعْمَاءِ وَالنَّقِماتِ

    قيام پيشواـ امام ـ قطعاً واقع مي‌ شود با نام خدا و با فيض و بركات خدا مي‌آيد. حق و باطل با وجود او در ميان مردم ظاهر مي‌شود و خوبان و بدان به جزاي كردارشان خواهند رسيد.

    چون به اينجا رسيد، حضرت رضا بلند شد و براي  احترام دست روي سرنهاد و سر فرود آورد، گريه كرد و فرمود: دِعْبِلْ! اين امام را مي‌ شناسي؟ دعبل  گفت: مي‌دانم كه امامي از شما قيام مي‌كند و به دست او پرچم اسلام روي زمين افراشته مي‌شود و عدالت اسلامي، سرتاسر جهان را مي‌گيرد. فرمود: دعبل،‌ امام بعد از من، محمد پسر من است و بعد از او پسرش علي است وبعد از او پسرش حسن است و بعد از حسن پسر او حجت،‌ قائم آل محمد منتظر مطاع است. منتظر است در غيبت،‌ مطاع است وقت ظهور. او است كه جهان را از عدالت انباشته مي‌‌‌‌‌‌كند،‌ پس از آنكه از ظلم انبوه بود. سپس حضرت صد دينار و يك لباس  به دعبل عنايت كردند.[15]

    چون دعبل به قم آمد، هر ديناري را از او صد دينار خريدند  و هر چه كردند كه لباس را به هزار  دينار از او بخرند نداد؛ ولي  چون  از قم بيرون رفت،‌ بعضي از اهل قم لباس را به زور از او گرفتند.[16]

    در خاتمه اشاره‌اي به حضرت معصومه(س) مي‌كنيم: بانويي كه شأن و مقامي عالي نزد خداي متعال دارد. بانويي كه دختر امام،‌ خواهر امام و عمۀ امام است. بانويي كه بركات حوزۀ علميه قم از گذشته تا به حال،  به واسطۀ وجود مكرمۀ  او است. بانويي كه حضرت رضا(ع) درباره‌اش فرموده است: «هر كه او را زيارت كند،‌ بهشت براي او واجب است.»[17]

    اين بانو در سال 183 هجري متولد شد، و چون  برادر بزرگوارش به مرو برده شد، براي زيارت برادر از مدينه حركت نمود! و چون به قم رسيد، بيمار شد. چند روزي بيمار بود تا سرانجام در قم از دنيا رفت. سال وفات ايشان 201 از هجرت است.[18] پس سن  مبارك ايشان تقريباً هيجده سال است. در زير گنبد آن بانوي محترمه چند نفر از دختران و نوه‌‌هاي امام جواد(ع) مدفونند.[19] از بزرگان و كملين و اصحاب ائمۀ طاهرين عليهم السلام در قم فراوان مدفون شده‌اند.

     

    پي نوشت ها:

     

    [1]. مناقب ابن شهر آشوب  ج 4 ص 360 و 361

     

    [2]. امام رضا(ع) در پاسخ احمد بن محمد بزنطي مي‌نويسد: «... و اما اينكه  اجازۀ ملاقات خواسته‌اي،‌ آمدن نزد من  دشوار است. و اينها اكنون بر من سخت  گرفته‌اند، و فعلاً  برايت ممكن نيست،‌ انشاء الله بزودي ملاقات ميسر  خواهد شد..» نقل از حياه الامام الرضا(ع) ص 315 و رجال ممقاني ج 1 ص 97 و عيون الاخبار ج 2 ص 212

    [3]. در كتاب حياه الامام الرضا آمده مأمون در پاسخ درباريان  و  گروهي از عباسيان راجع به ولايتهدي، چنين  گفت:  اين مرد از ما پنهان و دور بود و براي خود دعوت  مي‌كرد. ما مي‌خواستيم او را وليعهد خويش  قرار دهيم تا دعوتش براي  ما باشد،  و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نمايد، و شيفتگان او دريابند كه آن‌چه او ادعا مي‌كرد در او نيست، واين امر ـ خلافت ـ مخصوص ماست نه او! و ما بيمناك بوديم اگر  او را به حال خود باقي گذاريم،  آشوبي براي ما برپا سازد  كه نتوانيم جلوي  آن را بگيريم... «عيون اخبار ج 2 ص 170 و  بحار ج 49 ص 183»

    [4]. اصول كافي ج 1 ص 489

    [5]. اصول كافي ج 1 ص 489 ـ 490 ارشاد مفيد ص 314 ـ 213

    [6]. امام رضا(ع) به برخي از ياران خود دربارۀ مأمون فرمود:  به گفتار او مغرور نشويد و فريب  نخوريد. سوگند  به خداكسي جز مأمون قاتل نخواهد بود، اما من ناگزيرم شكيبايي  ورزم  تا وقت در رسد. «بحار  ج 49 ص 189» شاهد بر فريبكاري مأمون رجاء بن ابي الضحاك (فرستادۀ مخصوص  مأمون) است  كه گفت: مأمون  مرا مأمور كرد  به مدينه بروم  و علي بن موسي الرضا(ع) را حركت دهم و دستور داد روز و شب مراقب  او باشم و مخالفت او را به ديگري وانگذارم (نقل از اصول كافي ج 1 ص 498)

    [7]. عيون الاخبار الرضا(ع) ج 2 ص 131 ـ 134

    [8]. مائده،  قسمتي از آيه 3، در غايه المرام در باب  39 شش حديث از احاديث اهل سنت نقل شده است كه اين آيه در روز  غدير خم كه پيغمبر خدا علي(ع)  را به امامت معرفي كرد، دربا رۀ  علي(ع) نازل شده و در بيشتر آنها است كه پيغمبر گفت: «اَللّهُ اَكْبَر عَلي اِكْمالِ الّدينِ وَتَمامِ الِنْعَّمةِ وَ رِضَي  الرَّبِّ‌ بِرسالَتي  وَالْوِلايَةِ لِعَلِيٍ» نقل از كشف الاسرار ص 136

    [9]. در الغدير ج 1 از اين ابي حاتم و ابن مردويه و واحدي  نيشابوري از ابوسعيد خدري و حافظ حاكم حسكاني در شواهد التنزيل از       ابن عباس و جابر انصاري و ابواسحاق حمويني  در فرائد السمطين،‌ قاضي شوكاني در تفسير  خود فتح القدير از اين مردويه و او از ابن مسعود نقل مي‌كند كه اين آيه  در روز غدير نازل شده و دلالت بر ولايت و جانشيني  علي(ع)  دارد. نقل از كتاب «پرتوي از  امامت و ولايت»

    [10]. تفسير كبير فخر رازي ج 27 ص 166، كشاف زمخشري  ج 4 ذيل آيه 32 شوري، نقل از كتاب ولاء و ولايتها تأليف شهيد استاد مرتضي مطهري ره

    [11]. سورۀ بقره / 257

    [12]. شعراء / 214

    [13]. همين قضيه «انذار عشيره» را كه ذكر كرديم، طبري در جزء  ثاني از كتاب تاريخ الامم و الملوك به  طرق مختلفه  مذكور داشته و تاريخ طبري از تواريخي است كه علماء فن  تواريخ و سير از آن مدحها كردند... و علاوه  بر طبري جمع كثيري از بزرگان محدثين و مورخين   و اهل سير اين  قضيه  را نقل كردند،  مثل: ابن  اسحاق و ابن ابي حاتم و ابن مردويه و ابي  نعيم و بيهقي در  سنن  و دلائل خود و ثعلبي در  تفسير  كبير و ابن  اثير  در جزء ثاني  ابن قضيه را از مسلمات دانسته و... «نقل از كشف الاسرار ص 151 ـ 152 تأليف امام خميني قدس سره»

    [14]. اغلام الوري ص 330 ـ 329

    [15]. اعلام الوري ص / 33

    [16]. اعلام الوري ص 330،‌ مناقب  ابن شهر آشوب ص 339

    [17]. عوالم ج 21 ص 331، ثواب الاعمال ص 124 ج 1،‌ كامل الزيارات ص 324 ـ وسائل ج 10 ص 451 «سعدبن سعد از امام رضا (ع) راجع به فاطمه دختر موسي  بن جعفر(ع) پرسش نمود. حضرت فرمود: مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ» امام صادق (ع) فرمود: زيارت او با بهشت برابري مي‌كند؛ يعني زائرش  به بهشت مي‌رود. (بحار ج 2 ص 267 المستدرك: ج 2 ص 227 ج 1) و نيز امام رضا (ع) فرمود: مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِّها وَ جَبَتْ  لَهُ الْجَنَّةُ: هركه او را زيارت كند در حاليكه به حق او شناخت و معرفت داشته باشد، بهشت بر او واجب مي‌‌‌‌‌‌‌‌گردد. (عوالم ج 21 ص 330) امام جواد(ع)  فرمود:  هركه قبر عمه‌ام را در  قم زيارت كند، به بهشت خواهد رفت. (عوالم ج  21 ص 331 ) محدث قمي (ره) در منتهي الامال ج  2 در  بخش احوالات حضرت معصومه(ع)  مي‌نويسد: قاضي نور الله ره در  مجالس المومنين فرموده از  امام جعفر صادق(ع) روايت  است كه گفت: «آگاه باش به درستي  كه از براي خدا حرمي است و آن مكه است و از براي حضرت رسول (ص) حرمي است و آن مدينه است و از براي  اميرالمؤمنين(ع) حرمي است و آن  كوفه است. آگاه باش به درستي كه حرم من  و اولاد بعد از من قم است، آگاه  باش: به درستي كه قم كوفۀ صغيره است، و همانا  از براي بهشت هشت در است،‌ سه در آنها به سوي قم است و وفات كند در قم زني كه او از اولاد من باشد و نام او فاطمه دختر موسي(ع) است، كه داخل مي‌شوند به سبب شفاعت او شيعه من جميع ايشان  در بهشت.»

    [18]. وسيلة المعصوميه ص 66

    [19]. مانند زينب و ام محمد و ميمونه دختران حضرت امام جواد(ع) و بريهه دختر موسي مبرقع و ... «منتهي الامال ج 2»

     

    چاپ
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365