قبلاً هم اشاره شد استاد بزرگوار ما علامه طباطبايي عليهالرحمة در الميزان در ابحاث تفسيرشان هم مدعي اين بودند كه در قرآن اصل وجود خدا مفروغ عنه گرفته شده و لذا قرآن شريف ميفرمايد اين مطلب كه عالم خدا ميخواهد قابل ترديد نيست. به خودت بنگر ببين از درون قابل قبول تو هست، گرچه لجاجت و عناد به خرج دهي.
«قالَتْ رُسُلُهُمْ اَفِي اللهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ يَدْعُوُكُمْ لِيَغْفِرْلَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ اِلي اَجَلٍ مُسَّميً»
وجود خدا در ذهنها و عقلها يك چيز مفروغ عنه است. همه حرف قرآن اين است كه انسان بت را نپرستد. با توجه به اين كه بتها هم با هم فرق دارند، گاهي بتي است كه با دست خود ميتراشند و گاه بت هوي و هوس، لجاجت، خودبيني، خودمحوري، تكبر و حسادت است. به قول قرآن كه در همين سوره مباركه ميفرمايد، بت شيطان هم هست و قرآن براي شكستن بتهاست.
علامه طباطبايي عليهالرحمه مدعي هستند كه همه آيات قرآن براي شكستن بت است، ميخواهد بگويد بت را بشكن، چه بت دروني و چه بت بيروني، هر دو را بشكن.
«اَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ وَ اَضَلَّهُ اللهُ عَلي عِلمٍ وَ خَتَمَ عَلي سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلي بَصَرَهِ غِشاوَهًً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ اَفَلا تَذَكَّروُنَ»
اي پيامبر عدهاي را نميبيني كه هوي و هوس را ميپرستند و آگاهانه گمراهي را انتخاب ميكنند؟
«اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ اَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطان اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ وَ اَنِ اعبُدُوني هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ»
اي انسان مگر با تو از اول معاهده نيستم كه شيطانپرست نباشي؟ مگر از ازل با تو عهد نيستيم كه فقط عبادت مرا بكني نه عبادت شيطان را. و در راه مستقيم باشي؟ بين عوام مردم اصل وجود خداوند مفروغ عنه گرفته شده است و كسي در اين عالم هستي نيست كه قائل به وجود خدا نباشد. چنانچه از پيامبر خدا(صلواتالله عليه و آله و سلم) نقل شده كه فرمودند: لا تَسُبُّ الدَّهْرَ فَاِنّ الله هُو الدَّهر به دهريون فحش ندهيد، زيرا خدا يعني دهر ـ منظور اين است كه وقتي با دهريون (كمونيستها و كساني كه ملحد هستند) هم صحبت كنيم سرانجام به جايي ميرسند كه بايد يك مبدأ و علتالعللي باشد كه آن الله تعالي است. ما ميگوئيم «خدا» و كمونيستها اسمش را به غلط «ماده» ميگذارند اما چيزي كه قبلاً هم گفته شد و تكرار آن هم بجاست اينكه برهان فطرت چنانچه بر اصل وجود خدا دلالت دارد، بر توحيد و اوصاف خداوندي چون سميع، بصير، رئوف، عادل و عالم بودن او هم دلالت ميكند، چه هنگامي كه انسان در بنبستها گير كند، فرياد خدا خدايش بلند ميشود و در اين وقت توجهش فقط به يك خداست كه او را شنوا ميداند، چون صدايش ميزند. او را رحيم ميداند، لذا به او التماس ميكند. او را عادل ميداند، به همين جهت از او احقاق حق ميخواهد و همچنين او را قادر بر نجات خود ميداند و...
برهان نظم هم چون برهان فطرت دو كار انجام ميدهد:
الف) وجود خدا را اثبات ميكند به اين صورت كه اين نظم عالم منظمي ميخواهد و بالاخره بايد نظمدهندهاي باشد.
ب) انسان يقين ميكند كه خالق و منظم اين دستگاه حكيم، مدبر، عالم و قادر هم هست كه اين عالم را با چنين نظم دقيقي آفريده است.
هشامابنالحكم يكي از شاگردان خاص امام صادق(ع) بود و امام(ع) او را خيلي دوست داشتند. او جواني فعال، زرنگ و عالم بود و خوب ميتوانست استدلال كند، لذا زبان امام صادق(ع) هم بود و براي امامت خيلي كار كرده است. مرحوم مجلسي ذيل آيه: «يا اَيُهَا الّذيِنَ آمَنُوا اِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي المَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللهُ لَكُمْ وَ اِذا قِيلَ انشُزُوا فَانشُزُوا يَرْفَعِ اللهُ الَّذينَ آمنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ اُوتُوا الْعِلمَ دَرَجاتٍ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ»
روايتي را نقل ميكند كه روزي در مجلس امام صادق(ع) بزرگان سادات و پيرمردان نشسته بودند كه هشام وارد شد، او جواني بود كه تازه مو بر صورتش روئيده بود مثلاً جوان 15، 20 ساله، امام صادق(ع) فرمودند: جلو بيا هشام! وقتي نزد امام آمد، پيش پاي او بلند شدند و او را پهلوي خودشان نشاندند. در اين موقع حضرت احساس كردند كه اين همه تجليل و احترام از هشام مثل اينكه بر سادات و پيرمردان و بزرگان مجلس گران آمده است. فرمودند: تعجب نكنيد، او كسي است كه با دست و زبان و قلب، ما را ياري ميكند.
بله هشام عالم است و قرآن ميگويد بايد به او احترام گذاشت: «يرفع الله الذين امنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات» كسي كه عالم با عمل باشد امتياز دارد، و امتيازش هم خيلي زياد است.
روزي هشامبنالحكم در خدمت امام صادق(ع) نشسته بود، عرض كرد: مَا الدَّليلُ عَلي اَنَّ الله واحِدٌ؟
حضرت فرمودند: «اِتِّصالُ التَّدْبيرِ و تَمامُ الصُّنْع كما قالَ عزوجل: لَوْ كانَ فيهِما الِهَهٌٌ الا الله لَفَسَدتا»
امام صادق سلامآلله عليه چه عالي فرموده است كه، برهان نظم، دليل بر توحيد است. نظم بر اين جهان حكمفرماست. آن هم نظمي هماهنگ يعني وقتي انسان مطالعهاي در عالم هستي بنمايد، ميبيند كه هماهنگي بر كل جهان حاكم است. با اينكه دستگاهها متفرق است، اما مثل چيزي شبيه زنجير و گلوبند، وابستگي و وحدتي در جهان به وجود آورده است كه اگر كرهزمين نبود شايد عالم هم نبود، تا اين حد به هم اتصال دارد. اينها چيزهايي نيست كه من ادعا كنم، اين چيزها مانند «دو دو تا چهارتا» است.
اگر اين حركتهاي دقيق زمين به دور مداري مشخص و با فواصلي معين نبود نظم عالمي هستي به هم ميخورد، چون جاذبه و دافعه كرات نسبت به يكديگر و گسسته نبودن رابطه آنها از هم، قابل ترديد نيست. كرهزمين خود جزئي از منظومه شمسي و منظومه شمسي جزئي از كل حركت اجرام كيهاني است كه با اختلال در يكي از آنها همه از هم ميپاشند و ناگهان همان وضعي پيش ميآيد كه خداوند در قرآن ميفرمايد: «اِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ اِذْا النُّجُومُ انكَدَرَتْ»
قوه جاذبه را از خورشيد ميگيريم، وقتي كه قوه جاذبه آن را گرفتيم، عالم ماده به هوا پرتاب ميشود. ميبيند كه در بعضي از سورههاي آخر قرآن شريف توجه به اين امر داده شده است، كه در اين جهان وحدت حاكم است و هماهنگي كامل وجود دارد. به قول امام صادق(ع) «اِتِّصالُ التَّدْبيرِ و تَمامُ الصُّنْع» يعني صنعتي كه در عالم هستي به كار رفته، تمام است، برهان نظم است و بلكه نظم اتم است. اين هماهنگي خود دليل بر وحدت است و راستي همچنين است. اگر شما در يك نظام، وحدتي پيدا كرديد، علاوه بر اين كه ميگوييد نظم، نظمدهنده دارد، ميگوييد خود مُنظِم هم يكي است. بهتر است بدين ترتيب بگوئيم كه تنها اختصاص به توحيد ندهيم. بگوئيم علاوه بر اينكه اين گونه براهين دلالت بر اصل وجود خدا ميكند، دلالت بر توحيد هم هست. چنانچه امام صادق(ع) هم ميگويد برهان نظم بر توحيد دلالت ميكند و بعد هم امام تمسك به آن آيه شريفه ميكند: «لو كان فيهما الهه الا الله لفسدتا» اگر در اين عالم دو خدا باشد، عالم اين چناني نابود خواهد شد.
شما اگر بخواهيد كارخانهاي را كه كارش بايد به ترتيب انجام شود دست دو مهندس بدهيد كه يكي از يك طرف و ديگري از طرف ديگر، شروع به كار كنند، بعد از يكي دو ساعت كار، كارخانه خواهد خوابيد. حالا اگر بخواهيد كارخانه عالم هستي را كه ذرهذرهاش روي حساب و مثل زنجير، به هم پيوسته است، به دست دو مدبر دهند، خواه و ناخواه عظمتش به هم خورده و نابود ميشود.
ان شاء الله در این باره باز هم بحث خواهیم داشت.