در روز قيامت هر كسي زير علم كسي ميآيد: يَوْمَ يُنْفِخُ فِي الصّوُرِ فَتَأتُونَ اَفْواجاً گروه گروه و صنف صنف ميآيند. چرا؟ براي اين كه شاهد اعمال خويش باشند. قرآن شريف دستههايي را به دو صنف كلي تقسيم كرده، ميفرمايد عدهاي بهشتي و گروهي جهنمي هستند:
إِنَّ أَصْحَابَ الجَنَّهِ اليَومَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ(55)
«بهشتيان آن روز خوش به وجد و نشاط مشغولند»
اصحاب جنت آنهايي هستند كه بهشتياند و در روز قيامت در بهشت «في شغل فاكهون» در حد رتبه و شأن خود، شاد و مسرورند. «ال» در كلمه «اليوم» الف و لام عهد و «فاكهون» در اينجا به معناي شادماني و فرو رفتن در چيزي است، يعني هر كس در كارش فرو رفته و در مقام خود مشغول است، تا چه درجه و مقامي در آنجا داشته باشد.
يك دسته مشغول حور و قصر و آبهاي بهشتي و ميوههاي بهشتي و فرو رفته در اينگونه چيزهايند.
يك دسته از مردم قدري بالاتر، مشغول حمد خدا هستند. اصلاً رغبتي به حورالعين ندارند و اگر هم دارند گاهي اوقات است. بلبل وقتي وارد باغ ميشود، مستقيم به سوي گل جذب ميشود و ديگر به ميوههاي باغ نظرندارد. يك آدم با ذوق، يك آدم عاشق هم همينطور، ممكن است از صبح تا شام در يك باغ سير و سياحت كند و يك ميوه هم نخورد در عين حال خيلي هم به او خوش بگذرد و لذت ببرد. يك دسته از مردم اين چنين لذت ميبرند، در حالي كه دستهاي ديگر به چيزي ديگر دل خوش دارند.
«وَ قالُوا الحَمْدُلِلّهِ الَّذي اَذْهَبَ عَنَّا الحَزَنَ اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ اَلَّذي اَحَلَّنا دارُالمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ»
يك دسته ديگر به كارهاي بالاتري مشغول هستند، لذتشان در نشست و برخاست با پيامبراكرم(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و امام حسين(ع) است.
«وَ مَنْ يُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذينَ اَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبييّنَ وَالصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولئِكَ رَفيقاً»
يك دسته هم اين چنينند. ميوهشان، شير و عسلشان اين است كه امام حسين(ع) با اينها حرف بزند، دلخوشيشان اين است كه با حضرت زهرا(س) همنشينند و لذتشان نشستن در مقابل اميرالمؤمنين(ع) است.
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَذينَ قُتِلوُا في سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِهِمْ يُرْزَقون»
دستهاي هستند در روز قيامت كه اينها خيلي بهجت دارند. خيلي شادمان هستند و همه لذتشان در اين است كه فقط و فقط ناظر الي وجه الله هستند و در بهشت، چيزي جز خدا نميبينند.
«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرهٌ اِلي رَبِّها ناظِرَه»
اينها در جوار الله هستند. در روايات هست كه بعضي از اينها هفتصد سال منغمر در عالم الوهيتند تا حدي كه به حورالعينهاي اطرافشان هيچگونه توجهي ندارند. آن هم چه حورالعيني؟ كه قرآن دربارهشان ميگويد: «عُرُباً اَتْراباً»
دختران خيلي شوهردوست و عاشق، اين عاشقان هفتصد سال دور معشوق ميگردند و خود را به او عرضه ميكنند و وقتي ميبينند به آنها اعتنايي ندارند، شكايت او را پيش خدا ميبرند و ميگويند: خدايا آخر تو ما را براي اين آدم خلق كردي، ولي او اصلاً به ما اعتنا ندارد. خطاب ميشود:
او مست جمال حق است و نظارهگر جلوه مستانه اوست. و عند رب سكني گزيده آنجا كه خود فرمود:
«يا اَيَّتُهَا النَفْسُ المُطْمَئِنَه ارجِعي اِلي رَبّك راضيه مَرْضِيّه»
نميگويد، «اِرجعي اِلي جَنَّتِك» يا «اِلَِی الجَنَّهِ» به بهشت نه، به سوي خودم، بيا پيش خودم «الي ربك». بعد هم ميفرمايد: «فادخلي في عبادي» در صف بندگان خالصم درآي «وادخلي جنتي» پس داخل بهشتم شو. كه اين بهشت محبوب است كه مظهر جلوههاي حق و ...
اين مرتبه كمالي از والاترين مراتب است كه در روايات ميخوانيم پروردگار عالم روزي هفتاد مرتبه به آنها نظر ميكند و هر نظري يك سعة وجودي برايشان پيدا ميشود. بعد هم خطاب ميشود كه: بگذاريد اهل بهشت با حورالعينها خوش باشند، از تماشاي نهرها و قصرها لذت ببرند. لذت شما هم صحبت كردن من با شما و گفتگوي شما با من باشد.
اينها چيست؟ اصلاًنميشود درك كرد، خدا ديدن يعني چه؟ با خدا صحبت كردن چگونه است؟ مگر ميشود خدا را ديد و با او صحبت كرد؟! بله، اينان هم در اين دنيا و هم در آن دنيا با چشم دل خدا را ميبينند. در اين جهان چيزي و كسي بر دلش حاكم نيست، جز خدا و در آن جهان هم كسي و چيزي بر دلش حكومت ندارد، جز خداوند بزرگ.