«لتنذر قوما ما انذر آبائهم فهم غافلون» يعني پيامبر آمده، با قرآن هم آمده و با معجزه همه آمده است، براي انذار به عبارت ديگر براي هدايت و براي اينكه مردم را بترساند. اين آيه، يك تسلي دل براي پيامبراكرم(ص) است و ميخواهد به وي گوشزد كند كه «استقامت» به خرج دهد. اصولاً بار نبوت سنگين است، بار تبليغ سنگين است و به مقصد رساندنش بسيار مشكل در سورة المزمل ميفرمايد:
يا ايُّهَا المُزَّمَلْ اي كسي كه عباي نبوت را بدوش داري، مهيا باش اِنّا َُسنُلقي عَلَيكَ قَولاَ ثقيلاً اين بار سنگيني كه به دوشت گذاشته شده بايد به منزل برساني.
انذار براي چه كساني است؟
الف: انذار گاهي اوقات براي مردمي است كه از نظر وراثت و از نظر قانون عالمند، يعني از نظر آباء و اجداد، آدمهاي سالمي هستند، از نظر تربيت خوب تربيت شدهاند. هدايت كردن اينها مشكل است، اما نه خيلي زياد.
ب: زماني انذار براي قومي است كه گمراهند و در محيط خيلي فاسدي رشد كردهاند كه آن محيط هم از نظر وراثت و هم از نظر تربيتي آلوده بوده است. هدايت كردن چنين مردمي مشكلتر و بسيار پرمشقتتر است.
اين آية شريفه ميفرمايد: پيامبر آمده است براي انذار قومي كه گمراهند، پدر و مادرانشان هم در گمراهي بودهاند اينها در محيط فاسدي رشد كردهاند. با اينكه پيامبراكرم(ص) براي همه آمده است: «وَ ما اَرْسَلناكَ اِلاّ كافَةً لِلنّاسِ بَشيراً و نذيراً»
اما خصوص اينكه ميفرمايد، پيامبر آمده، با معجزه هم آمده، براي اينكه انذار كند قومي را كه پدران و مادرانشان هم گمراه بودهاند. اين آيه ميخواهد از طرفي دل رسول اكرم را تسلي دهد، كه اگر بعضي يا بسياري از اينها هدايت نشدند غصه نخور همين اندازه كه بتواني بعضي از اينها را هدايت كني كفايت ميكند و از طرف ديگر او را امر به استقامت ميكند كه تو در محيطي تبليغ ميكني كه هدايت كردن افراد آن بسيار مشكل است و لذا ميفرمايد: «لَتُنْذِرَ قَوْماً ما اُنْذِرُ ابائُهُم فَهُمْ غافِلُون» پيامبر، تو آمدهاي و از مرسليني، حال كه از مرسليني و با معجزه آمدهاي براي چه آمدهاي؟ براي اينكه بترساني و هدايت كني قومي را كه حتي پدرانشان هم هدايت نگشته و ترسيده نشده بودند. يعني در قومي هستي كه خود اين قوم «فهم غافلون» هستند. اين فهم غافلون ممكن است قيد براي قوم باشد يعني اين قومي كه تو ميخواهي انذار كني در غفلتند يا پدرانشان در غفلت بودهاند و يا هر دوي آنها. تو از قومي برانگيخته شدي كه هم خود غافلند و هم پدرانشان غافل بودهاند.
لَقَدْ حَقَّ القَوْلُ عَلَي اَكْثَرِهمِ فَهُمْ لا يُؤْمِنوُنَ(7)
«البته وعدة عذاب ما بر اكثر آنان، چون ايمان نميآورند، حتمي و لازم گرديد»
اين آيه هم تسلي دهنده دل پيامبر(ص) است. يعني نخواسته باش كه همة مردم هدايت شوند، اين شدني نيست. تو بايد كار خودت را انجام دهي.
باغبان وقتي بخواهد باغي را داير كند و گلهايي را در اين باغ پرورش دهد، بايد خارها را هم آب دهد، خارهايي هم به دستش فرو رود و زحمتها بايد بكشد، تا در اين باغ گلها همه ريشه كنند.
«لقد حق القول علي اكثرهم فهم لايؤمنون» يعني بسياري از اين قوم گمراهند، در گمراهي هم باقي ميمانند و حرف تو در آنها اثر ندارد. مراد از «قول» در اينجا از نظر استاد بزرگوار ما علامه طباطبائي (رحمة الله عليه) كلمة عذاب است. شيطان معمولاً در مقابل خداوند در بسياري از جاها قد علم كرده است و خداوند در آخر سورة «ص» ميفرمايد:
«قالَ فَبِعَّزِتكَ لَاُعُويَنَّهُمْ اَجمَعينَ اِلاّ عِبادَكَ مِنْهُم المُخْلَصينَ قالَ فالحَقُّ والحَقٌ اَقُولُ لَاَمْلئَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَمِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ اَجْمَعينَ»
يعني به عزت و جلالت كه اين بندههايت را گمراه ميكنم. مگر افرادي كه دست عنايت تو بالاي سر آنهاست. اين استثناء، استثناء منقطع است نه اينكه معنايش چنين باشد كه دوست آنها هستم و با آنها كاري ندارم؛ معنايش اين است كه همه را گمراه ميكنم اما به مخلصين دسترسي ندارم. شیطان به همه كار دارد، مگر اينكه نتواند كاربردي داشته باشد و در آنها نفوذ كند. وقتي شيطان چنين گفت، خداوند جوابش را داد «قال فالحق و الحق اقول لاملئن جهنم» به حق حق قسم ميخورم و حق هم ميگويم كه جهنم را از تو و هر كس كه از تو متابعت كند، پر ميكنم. او گفت من آنها را اغوا ميكنم، خداوند فرمودند، من هم آنها را به جهنم ميبرم. اين «قول» در اينجا اشاره به همان حرفي است كه اين آيه ميفرمايد: «اكثر مردم جهنمي هستند»
«لقد حق القول علي اكثرهم فهم لا يؤمنون» اكثر اينها ايمان نميآورند و تابع شيطان هستند، كلمة قول يعني عذاب. يعني جهنم براي اكثر اينهاست، چرا؟ علتش را بحث گذشته و اين آيات معلوم ميكند.
إنَّا جَعَلْنا فِي اعنَقِهم اَغْللاً فَهِيَ اِلَي الأَذقانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ(8)
«ما هم (چون كافر شدند) بر گردن آنها زنجيرهاي عذاب نهاديم در حاليكه سر بلند كرده و چشم بر بستهاند»
اين آية شريفه تشبيه معقول به محسوس است. اگر يادتان باشد اين تشبيه را معني كردم و گفتم گاهي امر معقولي را براي اينكه در ذهن جا بيافتد، پروردگار عالم به امر محسوسي تشبيه ميكند. اينجا هم همينطور است. اگر كسي غل جامعه به گردنش باشد اصلاً نميتواند حركت كند و اطراف را ببيند. معمولاً غل جامعه بدين طريق است كه سراسرش غل است. دستها به گردن و گردن به زنجير بسته شده، نميتواند حركت كند. سر به طرف بالاست، نميتواند آن را پائين بياورد يا اين طرف و آن طرف كند و بواسطه غل جامعه سرش مهار شده است.