بحث درباره ميوهاي از شاخههاي قرآن شريف بود. پس از آن كه برهان نظم تمام شد، ميوه پر بار ديگري پيش كشيد و اين كه انسان نسبت به گناه يكي از سه حالت را دارد، گاهي همه حالات سه گانه و گاهي دو حالت را داراست. به قول ما طلبهها «علي سبيل منع الخلو» است.
حالت اول، غفلت است بيتفاوتي دربارة گناه، دربارة آخرت و تبعاتي كه براي گناه است، باعث ميشود كه شخص گناه را انجام دهد، و بالاخره انسانيت انسان را از بين ميبرد «اولئك كالانعام بل هل اضل اولئك هم الغافلون».
حالت دوم، بدتر از حالت اول است و آن عناد و لجاجت است. وقتي اين صفت رذيله بر كسي حاكم شد، ديگر زير بار حق نميرود، دانسته حق را زير پا ميگذارد و دانسته به جهنم ميرود. به قول قرآن شريف كه ميفرمايد: «افرأيت من أتخذ الهه هويه و اضله الله علي علم» اگر هوي و هوس بر كسي مسلط شد، علاوه بر اين كه بتپرست است، دانسته به جهنم ميرود، ديگر كور و كر است و جذابيت چيزي مثل قرآن و كسي مثل پيامبراكرم(ص) نميتواند او را جذب كند.
حالت سوم، كه از دو حالت پيش بدتر است، توجيه گناه است. اول گناه ميكند و بعد آن را توجيه ميكند. كسي كه داراي اين صفت رذيله است، گناه خودش را توجيه ميكند. بد را خوب جلوه ميدهد و حتي گاهي اوقات براي خودش اشتباه ميشود. مثالي در بين عوام مشهور است، ميگويند:
شخصي به دهي وارد شد و به اهالي آنجا گفت كه پاي اين كوه دارند آش قسمت ميكنند، هر كس آش ميخواهد برود بگيرد، مردم كاسههايشان را برداشتند و رفتند. يك نفر، دو نفر و پنج نفر وقتي عده بيشتري حركت كردند، آن شخص پيش خود گفت: نكند راستي راستي دارند آش قسمت ميكند. خودش هم يك كاسه تهيه كرد و در پي آنها به راه افتاد. وقتي به آنجا رسيد مردم را ديد كه دارند بر ميگردند. گفتند: فلانی کجا میروی؟ گفت میروم آش بگیرم. گفتند: تو كه ميدانستي خبري نيست، دروغ گرفتي و ما را گول زدي، ديگر خودت براي چه اينجا آمدي؟ گفت: وقتي كه ديدم همه به اينجا آمدند، پيش خودم گفتم، نكند كه قضيه درست باشد و راستي راستي آش قسمت كند.
در كارهاي خودمان هم، چنين مواردي هست. يك وقت خودمان دروغ و شايعهاي را جعل كردهايم و آن را پراكندهايم و وقتي كه پراكنده شد، خودمان هم يك چيزيمان ميشود. ميگوييم و بعد باورمان ميآيد. اين توجيه در گناه است و بسيار هم بد و مذموم است.