معاهده در عالم ذر
اما معناي سومي هم دارد و آن اينكه «الم اعهد اليكم يا بنيآدم» عهد نظري باشد، عالم «ذر» باشد.
در اين كه ما يك عالم «ذر» داريم هيچ اشكالي نيست هم قرآن و هم روايات فراواني بر آن دلالت دارد. علامه مجلسي (عليهالرحمه) بيش از صد روايت براي عالم ذر در «بحارالانوار» آوردهاند. قرآنكريم نيز ميفرمايد:
«وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهورِهِمْ ذُرِيَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلي اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالوا بَلي شَهِدْنا اَنْ تَقُولوُا يَوْمَ القِيامَةِ اِنّا كُنّا عَنل هذا غافِلينَ»
از ذريه آدم، از اين انسان، عهد گرفتيم و به او گفتيم «الست بربكم» آيا من پروردگار شما نيستم؟ اين گرفتن پيمان در عالم ذر بوده است. حالا عالم ذر كجاست؟ كي بوده؟ چيست؟ اين بحث مفصلي ميخواهد كه اينجا درصددش نيستيم اما بسياري از بزرگان مثل شيخالرئيس قائلند كه روح قبل از بدن بوده است «الارواح جنود مجنده» ارواح تمام انسانها قبل از ابدانشان بوده است.
عالم ذر از نظر بزرگان ما
شيخالرئيس در شعر «هماميه»اش روح را در بدن، به مرغي در قفس تعبير كرده و ميگويد عالم ذر چنين است، يعني از ارواح همه انسانها بيعت گرفته شده است. همهشان گفتهاند: بله. ولي وقتي در اين دنيا آمدهاند، تقليد، همه چيز را از يادشان برده است. تقليد آباء و اجدادي، حزبي، گروهي و محيطي سبب شده است كه اينها آن «الست بربكم» را فراموش كنند.
مرحوم «صدرالمتألهين» عليهالرحمه قبول ندارد كه روح قبل از بدن باشد، او ميگويد روح «جسمانيه الحدوث و روحانيه البقاء» است و مراد از عالم ذر يعني يك مرتبهاي از علم خدا كه به آن عالم تقدير ميگويند.
مسلم است قبل از خلقت اين كره و قبل از عالم هستي، عالم هستي در علم خدا موجود بوده است. ميگويند، آنجا در مرتبه علم خدا عالم ذر معاهده شده است و همهشان گفتهاند: بله.
استاد بزرگوار ما، علامه طباطبايي (رحمه الله عليه) عالم ذر را آن بعد معنوي و جنبه يد ربي انسان ميدانند.
در اين مورد بد نيست توضيح كوتاهي بدهم. انسان با خدا رابطه دارد. به خودش كه نظر كنيم، يك چيزي و اگر با نظر او به خالق برسيم چيز ديگري است. با اين كه خيلي اين مثال ناقص است اما براي تقريب به ذهن بد نيست.
ببينيد. شما يك وقت به يك چراغ برق نگاه ميكنيد، اما توجه داريد كه جريان اين برق به كارخانه وابسته است. در اين نظر، استقلالي براي اين لامپ نميبينيد، هر چه ميبينيد از مركزي ميدانيد كه اين نيرو را ايجاد كرده، چون آن نيرو هست، آن لامپ روشن است و اگر آن نباشد، اين هيچ است.
گاهي هم اين طور نيست، شما اين لامپ را در نظر داريد كه الآن روشن است و اطاق را روشن ميكند. خوب نظرها با هم فرق ميكنند. يكي نظر به لامپ است كه معلول و وابسته است و ديگري به دنبال علت و مولد برق است.
در انسان و عالم هستي نيز چنين است، يك نظر روي جنبة يد ربي است، در اين نظر وقتي انسان نگاه كند، به قول قرآن همه چيز فاني است جز خدا و از همين جنبه هست كه عالم هستي تسبيح خدا را ميكند. چرا كه نظر به علت كل عالم هست و بقيه همه وابسته به او، كه هيچ استقلالي ندارند.
«لا اِلهَ اِلاّ هُوَ كُلُّ شِيٍ هالِكٌ اِلاّ وَجْهَهُ»
«يُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِي السَّمواتِ وَ ما فِي الاَرْضِ وَ هُوَ العَزيزُ الحَكِيمُ»
«يُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِي السَّمواتِ وَ ما فِي الاَرْضِ لَهُ المُلْكُ وَ لَهُ الحَمْدُ»
يك نظر هم به عالم هستي است، اين ميز، عينك، كتاب و انسان، اين جنبه يد خلقي است، يعني نگاه و نظر به خويش.
استاد بزرگوار ما علامه طباطبايي عليهالرحمه ميگويد: مراد از عالم ذر آن جنبه يد ربي است كه يك دفعه هم موجود ميشود.
«وَ ما اَمْرُنا اِلاّ واحِدَهٌ كَلَمْحِ البَصَرِ»
البته بعضيها هم قول چهارمي را ميگويند. مثل علامه مجلسي (عليهالرحمه) و بسياري از محدثين كه اينها طبق روايات جلو رفتهاند، ميگويند مراد از عالم ذر همان است كه در روايات گفته شده است كه خدا آدم را خلق كرد، سپس از صلب او تمام اين انسانها را خلق كرده و بيرون كشيد.
«وَ اِذ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهوُرِهِمْ ذُرِيَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلي اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالوا بَلي»
ظاهر آيه همين است كه تنها حضرت آدم(ع) خلق نشد بلكه تمام انسانها از ذريه و صلب او بيرون كشيده شدهاند. (از اين آدمهاي كوچك و ذرههاي ناديدني، به اين معنا كه از بس كوچكند غير از خدا آنها را نميتواند ببيند) آن وقت از آنان معاهده گرفت كه «الست بربكم» آيا من پروردگار شما نيستم؟ همه گفتند: «بلي» بله تو پروردگار ما هستي.
قدري بحث سنگين شد، علي كل حال ما عالم ذر داريم، حالا عالم ذر چيست؟ به قول شاعر:
بعضي نشسته خوانند، بعضي شكسته خوانند
چون نيست خواجه حافظ معذور دار، ما را
بيش از اين هم معلوم نيست ما را. اينها چيزهايي است كه انشاءالله قطب عالم امكان، محور عالم وجود واسطه بين غيب و شهود، آن كه علم هستي برايش علم شهودي است يعني حضرت بقيه الله(عج) ميآيند و به ما ميگويند: عالم ذر يعني چه. وقتي ايشان آمد، عقل ما هم چهل برابر شده، ديگر احتياج نيست كه من خواسته باشم ولي نتوانم جنبه يد ربي را براي شما معني كنم. ديگر نه احتياج به من و نه احتياج به كسي ديگري داريد. انشاءالله او ميآيد و همه چيز را برايتان ميگويد و آنچنان است كه وقتي صحبت ميكند، كره جهان او را ميبينند و او هم كره جهان را ميبيند، همه حرفهاي او را ميشنوند. و ميتوانند با او حرف بزنند و آن وقت انشاءالله معني دقيق عالم ذر معلوم ميشود.
پس معناي «الم اعهد اليكم» اين ميشود كه: اي بشر! مگر در عالم ذر با هم معاهده نكرديم كه شيطانپرست نباشي؟ اي بشر مگر در دنيا فطرتت به تو نميگفت شيطانپرست نباش، چشم و گوش بسته خودت را در اختيار كسي و چيزي آن هم مثل شيطان كه دشمن سرسخت توست نگذار، چرا اعتنا كردي؟ چرا راه خدا را رها كردي و به دنبال شيطان رفتي؟ «انه لكم عدو مبين» اين كه شيطان دشمن آشكار شماست، فطرتت هم درك ميكرد و از دشمن نبايد متابعت كرد. «و ان اعبدوني» آيا با هم بيعت نكرديم كه مرا عبادت كني؟ «هذا صراط مستقيم» صراط مستقيم عبادت من است چرا راه مستقيم را كه فطرتت ميگفت نرفتي؟
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلاً كَثيراً أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ(62)
«و خلق بسياري از شما نوع بشر را، اين ديو به گمراهي كشيد. آيا هنوز هم عقل و فكرتان را به كار نميبنديد (تا از فريبش در امان باشيد)»
بله، شيطان بسياري از شما را گمراه كرد. چرا عقل نداريد؟! با فرض اين كه آن «عهد» بوده و با هر فرضي كه شما بپسنديد، اما معالوصف اين شيطان خيلي هم موفق بوده است.
قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَاْغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعينَ، اِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ المُخْلَصين
شيطان گفت خدايا به عزت و جلالت همه را اغوا ميكنم، همه آنها را گول ميزنم، مگر بندگان مخلصت را.
قرآن ميفرمايد شيطان موفق بوده. «و لقد اضل منكم جبلا كثيرا» گمراه كرد از شما خلق بسياري را «افلم تكونوا تعقلون» اين توبيخ است. يعني اي عاقل! حيف نيست كه زير بار شيطان بروي؟ چرا عقل نداري؟!