جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: غرور
    موضوع درس:
    شماره درس: 260
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۱۰/۹

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    اين بحث غرور به عقيده من بحث خوبى است و اگر دو، سه جلسه درباره‏اش صحبت كردم ظاهرا جا داشت و اگر هم دنبال كنيم ظاهرا جا دارد اولاً توجه داشته باشيد كه غرور غير تكبر است غير عجب است و لو اينكه از يك خانواده است و گاهى باهم اشتباه مى‏شود  اما از نظر علماى علم اخلاق تعريف تكبر، تعريف عجب غير تعريف  غرور است و اگر بگوييم تكبروعجب ازآنجا سرچشمه مى‏گيرد، از آنجا سرچشمه مى‏گيرد ومعناى غرور يعنى فريب يعنى گول. قرآن  شيطان را غرور مى‏گويد يعنى گول بزن و اين غير تكبر است گاهى انسان گول مى‏خورد به واسطه علمش، خيال مى‏كند اين علم دارد از خودش و چون كه اين تخيل رامى كند برايش غرور پيدا مى‏شود ممكن است، اين غرور موجب شود تكبر پيدا بشود يا عجب پيدا شود خودپسندى، عمل پسندى، اما اگر بگوييم غرور پايه خيلى از رذائل است من جمله تكبر و عجب. آقاى متمول گول مى‏خورد به واسطه پولش، آقاى كه پستى دارد گول رياستش را مى‏خورد و چون گول خورد به رياستش خيلى كارهاى بد مى‏كند ظلم مى‏كند خودبرترى مى‏كند آن غرور، آن گول خوردگى باعث مى‏شود كه خيلى رذائل از او سرچشمه مى‏گيرد و انصافا اين غرور يعنى  گول خوردن، يعنى گول زدن، يك صفتى است كه  همه مان داريم كم پيدا مى‏شود راجع به تكبر در رو ايات داريم «آخر ما يخرج من قلوب الصديق حب الجاه» ممكن است انسان متقى باشد عالم باشد طى كرده باشد راه را. اما هنوز ريشه‏هاى جاه‏طلبى در عمق جانش باشد و لو اين خودش هم نفهمد اين مسئله عجب اين جورى است ممكن است انسان به مقامهاى بالايى رسيده باشد اما يكدفعه كه صحنه مى‏آيد جلو رفوزه مى‏شود نمى‏خواهم از اين حرفها بزنم اما شما كتابهاى مربوط به ما را، كتابهاى علمى رامطالعه كنيد مى‏ببنيد كه يكدفعه مثلاً حرف خودش رامى خواهد اثبات كند بدون اينكه ديگران را تخريب بكند حرف خودش را اثبات مى‏كند گاهى مى‏خواهد حرف خودش را اثبات كند تعريض مى‏كند مؤدبانه به ديگران و ديگران را رد مى‏كند حرف خودش اثبات شد اما گاهى نه از اينها بالاتر است مى‏خواهد حرف خودش را اثبات كند فحش مى‏دهد به ديگران تا حرف خودش رااثبات بكند «و توهم بعض من لا علم له بعض من لا فضل له» نمى‏دانم «و توهم فاضلٌ، تخيل لا وجه له» «هذا كلام لم يقل به عوام فضلاً عن الخواص» از اين حرفها خب تو مباحثه‏هاى ما اين حرفها زياد است خود همين غرور است و اگر هم ديگر بگوييد تكبر هم بوده، توهين هم هست يعنى آن غرور موجب شده توهين كند آن غرور موجب شده خود برتر باشد آن غرور موجب شده خودپسند وعجب باشد عمل پسند باشد ديگر ناگهان مى‏بينيم بواسطه يك جمله يك مطلب كه مى‏خواسته اثبات كند سه  چهار تا گناه بار او شده، سه چهار تا رذيله گل كرده طغيان كرده يكدفعه به شما مى‏گفتم مرحوم حاج آخوند يك مرد وارسته‏اى بوده با مرحوم حاج شيخ عباس قمى اينها خيلى باهم رفيق بودند خيلى. اين مرحوم حاج آخوند پدر مرحوم آقاى راشد است اين گفته بود من رفتم، دكتر آن وقتها حكيم بودو شلوغ بود و يك جا نشستم تا نوبتم بشود آن آقاى دكتر مى‏خواست كه مرا جلو بيندازد نوبت ديگران را به من بدهد به او گفتم نه اينها نوبت دارند، نوبت اينها مقدم است حق ندارم بيايم تو نوبت اينها، گفت نشسته بودم منتظر، يك پيرزن دهاتى آمد دكتر، و آن دكتر خيلى مؤدب باحوصله آن زن گفت آقاى حكيم آن نسخه شما را خوردم خوب نشدم اين معلوم شده بود نسخه‏اى  كه به او داده بود به جاى اينكه ببرد دوابگيرد همين نسخه را تو قورى جوشانده بود آب نسخه را خورده بود خوب نشده بود خب ديگر دكتر عصبانى شده بود ديگر اينجاها نتوانسته بود حلم بكند گفته بود كه حيف نان كه شوهرت به تو بدهد بخورى، خب ديگران هم خنديده بودند بعد نسخه را نوشته بود مؤدب گفته بود خواهرم من كه نگفتم نسخه را ببر بجوشان برو اين نسخه را بده مغازه دوا فروشى، دوا به تو مى‏دهد دوا را برو بجوشان خوب مى‏شوى آنوقت بيا. مرحوم حاج آخوند گفته بود همه رفته بودند من باقى ماندم و دكتر و به او گفتم مى‏دانى چه شد! گفت: نه گفتم نمى‏دانى چه شد. سه چهار تا گناه كبيره از تو سر زد يكى چرا آن خانم را مسخره كردى خب اينكه نمى‏خواست خلاف رأى تو رفتار بكند حالا نفهمى كرد نمى‏دانست، چرا مسخره‏اش كردى؟ يكى توهين كردى و هر كه توهين به يك شيعه بكند گناه، جنگ با خداست «من اهان وليا فقد بارزنى  بالمحاربه» امام صادق مى‏فرمايند ولى يعنى شيعه و گناه سوم اينكه تو يك چيزى گفتى كه مردم خنديدند. آن خنده‏هاى مردم توهين به اين بود گناهش گردن تو. و بعضى اوقات ما طلبه‏ها يك جمله مى‏گوييم و به قول حضرت امام گاهى مى‏شنويم و «ذنب بلا يغفر» يك تهمت مى‏زنيم نمى‏توانيم اين تهمت را ديگر جبران كنيم مى‏شود «ذنب بلا يغفر» خب خيلى از شماها دور هم مى‏نشينيد مرجع تراشى مى‏كنيد آن مرجع را خراب مى‏كنيد آن مرجع را عالم مى‏كنيد او را اعلم مى‏كنيد همه‏اش را هم شما دروغ مى‏گوييد براى اينكه شماها وارد اين حرفها نيستيد. خب همه اين‏ها «ذنب بلا يغفر» به قول حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» من هيچ فراموش نمى‏كنم يكدفعه يك خاطره شيرين و تلخى است براى ما. يكدفعه در مسجد سلماسى حضرت امام درس مى‏گفت نفس ايشان به شماره افتاده بود گفتند نيامدم درس بگويم آمدم يك نصيحت به شما بگويم و يك نصيحت حسابى از قول ميرزاى شيرازى بزرگ كه ما طلبه‏ها، هم بايد علم داشته باشيم هم بايد تقوى داشته باشيم اگر علم نداريم تدين داشته باشيم، واگر نه عقل داشته باشيم و حضرت امام خيلى‏كم جسارت عمومى مى‏كردند ولى آنوقت گفتند من به شما مى‏گويم اگر علم نداريد اگر دين نداريد عقل داشته باشيد. نخواهيد حوزه چهل ساله را به هم بزنيد براى اين حوزه خيلى زحمت كشيده شده. حالا چه شده بود، يكى از اطرافيان خدا رحمتش كند آدم خوبى بود خيلى هم خدمت به حضرت امام كرد. يكى از اطرافيان يك غيبت كرده بود پشت سر يك مرجع تقليد مى‏خواسته حضرت امام را بلند بكند او را خراب كرده و آن مرجع تقليد به گوشش رسيده، به حضرت امام گفته بود حضرت امام نتوانست درس بگويد نتوانست درس بگويد. بعد هم يك تب مالتى داشت سه روز عوت كرد سه روز درس تعطيل شد نتوانست درس بيايد. لذا حضرت امام بعضى اوقات مى‏گفتند ما گاهى ندانسته‏گى يك جمله مى‏گوييم «ذنب بلا يغفر» مى‏شود يك تهمت مى‏زنيم «ذنب بلا يغفر»است نه بعضى اوقات غيبت‏ها فرق مى‏كند مثلاً دو تا رفيق پشت سر هم غيبت مى‏كنند اما يكدفعه پشت يك مرجع تقليد غيبت بكند، ابهت مرجع تقليد را بياورد پايين يكدفعه رو منبر يك توهين به حضرت امام بكند يك نيش بزند اينها همه «ذنب بلا يغفر است» مگر مى‏شود اين گناه آمرزيده شود و بعضى اوقات واجب مى‏داند دنبال حضرت امام جسارت بكند. يعنى كارش مى‏رسد به اينجا. قرآن همين را متعرض است كه آقا، غرور گاهى انسان را به اينجا مى‏رساند «قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياه‏الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا» مى‏فرمايد ورشكسته‏ترين افراد را نشانتان بدهم؟ ور شكسته‏ترين افراد آن است كه يك كار بد مى‏كند، خيال مى‏كند كار خوب كرده. من دلم مى‏خواهد بگويم خداوند رحمتش بكند شايد هم همين جورها باشد اين جرداق نصرانى من خيال نمى‏كنم اميرالمومنين گذاشته باشد بدون تشيع از دنيا رفته باشد من اطمينان دارم اميرالمومنين عليه‏السلام شيعه‏اش كرده حالا يا شيعه بوده اظهار نمى‏كرده يا راستى بعد شيعه شده خيلى اين كتاب الامام على صوت العدالة انسانيه خيلى كتاب خوبى است انصافا آن هم از يك نصرانى. ايشان راجع به همين حرفها مى‏گويد گاهى انسان مى‏سد به اينجا ولى خدا را در خانه خدا قربة الى اللّه‏ مى‏كشد. اگر برويم تو حرفهاى خودمان در كارهاى خودمان بعضى اوقات مى‏بينيم اينجورى است پشت سر ولى خدا قربة الى اللّه‏ شخصيتش را مى‏كوبد حرف جرداق نصرانى خيلى حرف خوبى است توى مسجد روى منبر، منبر كه بچه بازى نيست ما بچه بازيش كرديم من هيچ فراموش نمى‏كنم هرچه به حضرت امام مى‏گفتيم كه منبر برو، مى‏گفت نه من كه صدايم مى‏رسد. روى زمين هم مى‏نشست تو همين مسجد سلماسى پر مى‏شد لذا ما يك منبر براى حضرت امام درست كرديم بدون اجازه ايشان  پولش را خودمان داديم و منبر را گذاشتيم همان جا كه حضرت امام مى‏نشستند درس مى‏گفتند حضرت امام منبر را نديدند. وارد مسجد كه شدند صاف آمدند تا آنجا كه مى‏خواستند بنشينند تا ديدند منبر هست خوب ايشان مؤدب بودند رفتند منبر. وقتى رفتند منبر گريه كردند فرمودند، ما كجا منبر كجا فرمودند: مرحوم نائينى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» وقتى منبر رفتند گريه كردند گفتند: اينجا جاى پيغمر است اينجا جاى امام زمان است جاى ائمه اطهار است و من مى‏خواهم جاى پيغمبر و ائمه طاهرين بنشينم خب بعضى اوقات بعضى‏ها روى منبر جسارت به اولياء اللّه‏ مى‏كنند جسارت به نظام جمهورى اسلامى مى‏كنند آن هم قربة الى اللّه‏ همان كه جرداق مى‏گويد ولى خدا را در مسجد خدا قربة الى اللّه‏ مى‏كشد پشت سر ولى خدا روى منبر قربة الى اللّه‏ حرف مى‏زند اينها همه از غرور سر چشمه مى‏گيرد. آن وقت خيال نكنيد كه ساده مى شود. نه قرآن مى‏گويد اين غرور كم‏كم مى‏رسد به اينجا در روز قيامت غرور بازى در مى‏آورد «يوم يبعثهم اللّه‏ جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم على شى الا انهم هم الكاذبون» مى‏فرمايد: در روز قيامت بعضى‏ها، اين مغرورها در مقابل خدا ايستادگى مى‏كنند مى‏گويند خدا به عزتت قسم به خودت قسم من جهنمى نيستم، من بهشتى هستم تو مى‏خواهى مرا جهنم ببرى ظلم مى‏كنى «فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم على كل شى» مى‏گويند ما بهشتى هستيم. قرآن مى‏گويد ببين چقدر دروغ مى‏گويد چقدر جهل مركب است چقدر غرور دارد كه ديگر حالا در مقابل ما هم آره. اگر انسان مغرور به يك چيزى شد اين وامصيبتا مى‏شود. اما معمولاً هم بايد بدانيم اين غرور جهل مركب است. حالا راستى آنها كه علم دارند حسابى علم دارند؟ مثل شيخ انصاريها، صاحب جواهرها، خب علم آنها در مقابل علم ائمه طاهرين قطره از درياست خودشان هم مى‏دانند ديگر ما كه علم هم نداريم و اين علم را حالا كسى داده اگر بگويد از خودم همان قضيه قارون گفت «اوتيته على علم عندى» من اين مال را خودم با علم پيدا كردم. اين قرآن كه اين اوتيته على علم عندى را آورده يعنى انسان بايد مواطب باشد يكدفعه بواسطه علمش توهين به ديگرى نكند و مخصوصا توهين به استاد، توهين به بزرگان. در اصفهان مرحوم آقا سيد على نجف آبادى از مراجع بزرگ بوده و انصافا خيلى خوب بوده، مراجع هم خيلى احترامش را داشتند. اين آمد اصفهان و كم‏كم روضه خوان شد به قول يكى از مراجع گفته بود كى روضه خوان است، روضه خوان شد از منبر به آن منبر تو خانه‏ها بالاخره اجرش را پيدا نكردند اينجا مرادم هست اين مى‏خواسته برود مكه طلبه‏ها مى‏آمدند از آن حلاليت مى‏طلبيدند آن از شاگرد، استاد از شاگرد اما يك نفر، آن كسيكه براى من نقل كرد گفت مرحوم آقا سيد نجف آبادى اشك از چشمهايش آمد بيرون گفت اين را نمى‏بخشمش براى اينكه توهين به من كرده، تهمت به من زده، هميشه پشت سر من تهمت مى‏زند، غيبت نه‏ها، غيبتش هم اينجور است براى اينكه اين غيبتهاى ما صدى نود تهمت است اينها را بايد توجه داشته باشيم. غيبت بايد يك نقصى داشته باشد ما همان نقص را بگوييم اگر نقصى نداشته باشد ما اين را انگى بكنيم تهمت مى‏شود. لذا مرحوم آقا سيد على نجف آبادى چرا نبخشيد؟ اما خب بعضى اوقات هم نمى‏شود بخشيد. نمى‏شود و بعضى اوقات اينجورى است ديگر. يكى از بزرگان ديروز به من مى‏گفت كه يك كسى آمده به من مى‏گفت غيبت پشت سرت كردم، گفتم راضى هستم گفت پشت سرت تهمت زدم. گفتم نه من نمى‏توانم تهمت را راضى شوم خب اينها از كم ظرفيتى است بايد راضى بشويد ولى حالا يكدفعه مثل آقا سيد على نجف آبادى خب نمى‏تواند راضى شود. نمى‏تواند بعضى بزرگان هم هستند مرحوم آقاى حجت «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» او راستى از بزرگان است خيلى هم سعه صدر دارد اينها را مى‏گويم براى خاطر اينكه برويد در خودتان، در حرفهاتون، در شنيده‏هاتون، درگفتن‏هاتون اينها يكدفعه به جاهاى بد بد نرسد. مى‏گفت مرحوم آقاى خوانسارى كه هر دو شان راستى خيلى بالا بودند حوزه مرهون همين سه نفر، مرحوم آقاى صدر و مرحوم آقاى خوانسارى و مرحوم آقاى حجت است. مى‏گفت كه مرحوم آقاى خوانسارى آمد ديدن آقاى حجت، آقاى حجت وضعشان بد بود دم مرگ بودند گفت آقا چون شما مرجع بوديد مردم پشت سر شما حرف زدند از همه آنها راضى شويد. گفت راضى شدم وقتى كه زمينه درست شد آقاى خوانسارى گفت آقا تقاضا دارم تهمت هم به شما زدند. براى اينكه به ما مراجع تهمت هم مى‏زنند از آنها راضى شو. گفت يك فكرى كرد و گفت نمى‏توانم نمى‏توانم خب راستى نمى‏توانم بگوييد هم تقصير است. اما همين آقايى كه مرحوم آقا سيد على نجف آبادى گفته بود از دستش راضى نيستم به يك فلاكتى افتاد همه جمع شديم براى اينكه او را نجات بدهيم نشد و به يك فلاكت عجيبى از دنيا رفت. يكدفعه اينجورى مى‏شود يك تهمت مى‏زنى به يك فلاكتى خود و بچه‏ها. نسل و نسل بعد. يك آتشى مى‏افروزى همه را مى‏سوزانى. از اينكه زبانتون ول است، گوش شما ول است، چشمت ول است از كجا سر چشمه گرفته، از غرور. اصلاً اين عمامه غرور مى‏آورد علم نداردها، مى‏داند هم كه علم ندارد اما غفلت دارد همين غرور چهار تا شاهى پيدا مى‏كند يك غرور مالى و همه ما داريم. بياييم تو بن بستها نمره خوب نمى‏توانيم بياوريم نمى‏توانيم اينكه حضرت امام مى‏گويند: چهل سال بايد خون جگر خورده بشود تا انسان درخت رذالت را از دل بكند درست است ديگر. ملا شدن مشكل است. به قول حاج شيخ آدم شدن محال است مگر مى‏شود انسان اين درخت رذالت را از دل بكنيم ما. تكبر نه، عجب نه، خوديت و منيت نه، كه پايه اينهاست نه، كه ريشه‏اش را كنديم نه، وقتى مى‏رسيم تو مباحثه‏هامون تو نوشته‏هامون تو حرفهامون. مى‏خواهد اظهار منيت بكند ديگران را خراب مى‏كند بعد هم مى‏گويد اينها كه غيبت نيست تو كتابها هم نوشتند آنها غيبت نيست شما اگر اين استاد را خراب كنيد آن استاد را خراب كنيد آن استاد را خراب كنيد براى اينكه استاد خودت را بلند بكنيد طورى نيست اينها ننگ نيست اينها فضل است اين رفع فضل غيبت نيست اين حرفها نيست اينها همه شيطان است اينها همه غرور است و بايد مواظب زبانمان باشيم از غرور سرچشمه مى گيرد مواظب چشم مان، مواظب گوش مان ديگر حالا مواظب دلمان. اين خطورات كه يكى پس از ديگرى مى‏آيد تو دل، دل را خراب مى‏كند دل را سياه مى‏كند وقتى دل سياه شد اين غرور اينجامون خراب، اگر خداى نكرده ملكه بشود ديگر روز قيامت هم در مقابل خدا عرض اندام مى‏كند در جلسه ما هستند حتما يك افرادى كه مى‏دانند چه خبرهاست الان تو دانشگاهها. اين اساتيد دانشگاه خيلى از آنها آقا علنا جسارت به پيغمبر اكرم مى‏كند. در اين مجالس پياده نظامهاى آمريكا، در اين جلساتى كه تو دانشگاهها مى‏گيرند علنا جسارت نه به نظام براى اينكه مى‏خواهند نظام را خراب كنند مى‏روند بالاتر. خيلى صريح خاتميت را زير پا مى‏گذارد خاتميت يعنى چه؟ اصل دين اسلام براى عربها بوده ماها خيلى برتر از دين اسلامميم. اين‏ها از كجا سر چشمه مى گيرد. چهار تا اصطلاح  كه اصلاً اسلام، اگر به او بگويند با سين است يا صاد. اصلاً بلد نيست چى هست چه رسد بخواهد احكام را ياد بگيرد اما همين براى چهار تا اصطلاح براى يك مدرك، اين مدرك گرايى كه الآن تو دانشگاهها هست كم كم مى‏خواهد تو طلبه‏ها هم بيايد اين ديگر وامصيبتاه. اين مدرك گرايى غرور مى‏آورد وقتى غرور آورد ديگر كم كم، شيطان از كم شروع مى‏كند به كم قانع نيست ديگر مى‏رسد به آنجا كه سر كلاس وقتى دور دستش آمد وقتى كه ديد شاگردها به او توجه مى‏كنند ديگر آنچه در دل دارد مى‏گويد «كل يعمل على شاكلته» ناگهان زير پل همه چيز حتى پيغمبر اكرم، ائمه طاهرين. از غرور سرچشمه مى‏گيرد ما داريم آنها دارند براى خاطر اينكه علم اخلاق مشكل ترين علمهاست مخصوصا از نظر اينكه علم را به كار بيندازيم همه ما علم اخلاق نداريم. مرحوم آقا سيد عبدالهادى شيرازى خيلى بالا بوده فرموده بودند در زمان ما سى تا درس اخلاق تو نجف بود حالا يكى از آنها نيست حالا كه نجف آن مصيبت بزرگ برايش به وجود آمده الان جاى علم اخلاق در قم هم خالى است پنجاه و چهار هزار درس، اما درس اخلاقش كم است مخصوصا اخلاق عملى ديگر چه رسد اصفهان و مشهد و جاى ديگر. خب نمى‏شود كه همين جورى آدم نخوانده ملا بشود كار نكرده به نتيجه برسد خب نمى‏شود كه شما از خوبها هستيد ديگر. شما كدامتان در علم اخلاق كار مى‏كنيد يعنى درصدد اينكه درخت رذالت را از دل بكنيد درخت فضيلت را به جاى آن غرس كنيد بارور كنيد از ميوه آن استفاده كنيد كدامتان، هيچ كدام از شمانيستيد و اين نمى‏شود و اين نمى‏شود و على كل حال اين غرور پايه خيلى از گناهان است پايه خيلى از رذائل است و در ميان همه ما هست و بايد برايش فكرى بكنيم خداوند توفيق اينكه ما بتوانيم درخت رذالت را لااقل از دل بكنيم به همه ما عنايت بفرمايد.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365