جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: غرور
    موضوع درس:
    شماره درس: 264
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۱۱/۱۴

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    تكبر را منقسم كردند به اقسامى:

    ـ تكبر با افراد زيردست.

    ـ تكبر بامردم چه مردم زيردست چه غير زيردست،

    ـ تكبر با اولياء خدا،با مراجع با روحانيت،

    ـ تكبر با ائمه طاهرين عليه‏السلام، با پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم، با حرفهاى پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم،

    ـ تكبر باخدا،

    و گفته‏اند، اين روح فرعونيت در همه است و مبارزه مى‏خواهد اين روح فرعونيت را بكشيم. نابود بكنيم، اين درخت رذالت را بكنيم. به جاى آن درخت تواضع بكاريم، بارور كنيم، از ميوه آن استفاده كنيم. و گفته‏اند به اين زوديها هم نمى‏شود. چهل سال توجه، به قول حضرت امام خون جگر. تا انسان بتواند اين ريشه تكبر را بكند. ممكن است كه فرعون نباشد، وحشت هم بكند. چه جور فرعون در مقابل خدا ايستاد. اما مى‏گويند ريشه تكبر را نكنيم اگر زمينه باشد ادعاى  خدايى هم مى‏شود، زمينه ندارد. آن كسى كه با زير دستها تكبر مى‏كند، اين نمى‏تواند با بالا دست‏ها تكبر كند، حرفش را نمى‏خوانند، با مردم تكبر بكند. والا همين جورى كه بازنش، با بچه هاش، با زير دستهاش، با شاگردهاش تكبر مى‏كند. پرخاشگرى مى‏كند. اگر زمينه پيدا بشود، با همه مردم چنين است و اينكه باحال تبخرى توى بازار راه مى‏رود توى كوچه ها راه مى‏رود ،يك من من‏هايى در مقابل مردم دارد همين دليل بر اين است اگر زمينه پيدا بشود بدعت گذار مى‏شود. در مقابل مراجع تقليد قد علم مى‏كند. در اين هفت، هشت ساله در اين نظام ما زياد پيدا شد كه راستى يك افراد منظمى به حسب ظاهر، انقلابى ،حق به انقلاب، اما ناگهان زمينه پيدا شد، نه در مقابل مراجع و روحانيت قد علم كردند، كوبيدند روحانيت را، پيغمبر و خدا را كوبيدند اگر زمينه پيدا شد ادعاى پيغمبر مى‏كنند اگر زمينه يپدا شد، آن روح فرعونيت گل مى‏كند، ادعاى خدايى مى‏كند مى‏گويند اين فرعون، فرعون اول در مصر يك كوزه گر بود، آمد كوزه هايش را بفروشد. يك هرج و مرجى در مصر بود آن پليس يكى‏اش را برد، رفت جلوتر آن برد. رفت جلوتر، بالاخره تو آخر كار كه همه‏اش رابردند. فهميد توى اين هرج و مرجها مى‏تواند كار كند. رفت توى نظامى‏ها كم كم بالا گرفت. كم‏كم شاه شد و كم كم ادعاى خدايى كرد. اگر خريت مردم. حماقت مردم، مردم باهاش باشد ادعاى خدايى مى‏كند حد يقف ندارد. از همان كه با زنش نمى‏سازد، من من مى‏كند با شاگردها من من مى‏كند به شاگردها برمى گردد. به زير دستها پرخاشگرى مى‏كند همين دليل بر اين است كه بيش از اين زمينه نيست. اين را در ظلم هم گفته‏اند. گفته‏اند در روز قيامت خيمه‏اى سر پا مى‏كند، ظالم‏ها را مى‏برند آنجا و حتى آنكه قلمى براى ظالم تهيه كرده، دواتى براى ظالم تهيه كرده، چه رسد به اين كه نوكر ظالم باشد، همه يك جا. بعد ايراد مى‏شود همه يك جاكه نمى‏شود مى‏گويند براى اينكه «من رضى بفعل كفاعله» اين اگر همان شاه بود همان ظلم‏ها را مى‏كرد اگر دسترسى داشت همان كارى كه اين مى‏كرد آن هم مى‏كرد و اين همه روايات ما درباره ظلم كه راوى آن صفوان كه از نظر مقام خيلى مقام دارد پيش امام صادق عليه‏السلام پيش امام موسى كاظم عليه‏السلام مى‏آيد خدمت امام موسى كاظم مى‏گويد يابن‏رسول اللّه‏ اين هارون شتر كرايه مى‏كند براى حج. آيا شترهايم را كرايه بدهم به اين، مى‏گويند: نه. گفت يابن رسول اللّه‏ اين شترها كه اين كرايه مى‏كند براى حج است، براى كار حرام نيست. آن موقع رسم بود كه يك هزار نفر را مى‏بردند مكه، يك تبليغى بود برايشان. گفت يابن رسول اللّه‏ اين افراد مستضعف سوار اين شترها مى‏شوند. حضرت فرمودند خوب اين شتر را كرايه مى‏دهى، حاضرى كه اين زنده باشد تا اينكه پول شترهاى تو را بدهد، كرايه تو را بدهد. اگر بميرد حيف و ميل مى‏شود. حاضرى كه مثلا يك ماه هارون زنده باشد. گفت بله. فرمود: تو هم مثل اين هارون در روز قيامت يك جا محشور مى‏شود همين قدر كه راضى هستى ظالم بماند و پولت را بگيرى. اين در غالب جاها مى‏آيد، بزرگان در باب تكبر همين را گفته‏اند. گفته‏اند كه: ريشه‏اش بايد بسوزد و الا اگر ريشه نسوزد آنكه بروز ظهور دارد. مثلا تكبر راجع به گداست. يا گداى كه بعضى اوقات هم همين جور است. گداست ولى متكبر است. يك جورايى حرف مى‏زند يك كارهايى مى‏كند. همين را مى‏گوييد دليل بر اين است كه اگر زمينه پيدا مى‏شد ادعاى خدايى مى‏كرد. روح فرعونيت در همه است. اين روح فرعونيت را بايد در همه كشت. در صفات رذيله همه همه همه همين جوراست. تا طوفانى نشود است. اثر بار برايش نشود يا يك آدم زرنگى است. مريد دار. تكبر دارد. امابا اين مريد تواضع دارد. اما يك مستضعفى بخواهد ازش يك مسئله بپرسد. بخواهد باهاش هم سفره بشود. هم حرف بشود. تا طوفانى نشود ممكن است اثر بار برايش نشود. اما در وقتى كه طوفانى شد. ديگر آن طوفان آن سيل كه مى‏برد، حتى دين را مى‏برد. اين حرف بزرگان خيلى حرف خوبى است. خيلى خوب. ما بايد با اين صفات رذيله راستى مبارزه كنيم. و الا در حالى كه طوفانى نيست آدم ممكن است مقدس باشد نماز شب خوان باشد.متقى باشد، به تمام معنا متقى باشد. اما وقتى كه آن غريضه پول پرستى گل كرد. نمى‏گذارد انسان فكر بكند. خوب ثعلبه را شما مى‏دانيد كه پيغمبر متمولش كرد. پيغمبر گوسفند بهش داد. بهش هم گفت نه. گفت آره پيغمبرگوسفند را بهش داد، كم كم رسيد به بالا. حالا نماز جماعتش ترك شد مستحباتش از بين رفت، اينها هيچى، اينها معلوم است كه مى‏شود. اما وقتى كه آمدند گفتند زكات بده، خب اين بايد همان وقت فكر بكند، كه آقا اين مال من مال پيغمبر است، براى اين كه اگر آن يك گوسفند را پيغمبر نداده بودند اگر پيغمبر اكرم دعايم نكرده بود كه به اينجا نمى‏رسيدم. اين فكر را نمى‏تواند بكند. فكر هم مى‏كند كه صد تا گوسفند بايد بدهد. سنگين است. لذا ثعلبه گفت شما برويد خودم مى‏آيم خدمت پيغمبر، نرفت. دفعه دوم رفتند، بهانه آورد، دفعه سوم، دفعه سوم، از بيخ ديگر منكر شد. گفت مگر نصرانى هستم كه جزيه بدهم. مسلمانم، براى چى زكات. كه پيغمبر اكرم طردش كرد، مرتد شد ديگر. مرتد شد. به اندازه‏اى هم در ميان مردم پست شد كه ابى‏بكر و عمر هم هى مرتب آمد براى خاطر مردم البته، نه براى خاطر خدا. زكاتش را بدهد قبول نكردند. مى‏گويند عثمان قبول كرد. بالاخره رفت، مرتد رفت. تكبر از آن مال پرستى خيلى بدتر است. يعنى وقتى انسان عصبانى بشود، ناگهان حرفهاى كفرآميز مى‏زند. دور دستش بيافتد، يك جلسه باشد. جلسه برايش كف بزند. براى آنها، براى ماها صلوات بفرستند. هى تشويق كنند، آقا كم است، يك ساعت صحبت كند. اما دلش مى‏خواهد آنچه كه آنها مى‏پسندند صحبت كند، تا خوب برايش كف بزنند. اول اين است اما تو همين حرفها ناگهان تقابل با مراجع تقليد، تقابل با روحانيت، اينها كه دخالت در دين مى‏كنند، اينها الفباى دين را هم بلد نيستند. الفباى دين را. من با خيلى از اينها تماس دارم، با خيلى هم تماس داشتم، بعضى‏ها شاگرد من بودند، بعضى‏ها علاقه شاگرد و استادى، رفاقت با من دارند آدمهاى حسابى. اما چون كه چهار تا اصطلاح توى غرب ياد گرفتند دور دستش افتاد. حالا كه دور دستش افتاد. يعنى مردم اطرافش را گرفتند. كارش مى‏رسد به اينجا مى‏گويد فلان يهودى پيش من اشرف از آيت اللّه‏ آقاى ميلانى. اِ!! آقاى ميلانى؟ من با ايشان تماس داشتم. اما آن كه عمده است اينجا. علامه طباطبائى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» مى‏گفت: ملكٌ. علامه طباطبائى با آن شأن و مقامش دو سه ماه مى‏رفتند مشهد. مثل اينكه از درباريان آقاى ميلانى بودند. از صبح مى‏رفتند تا ظهر توى خانه، يك رفاقت عجيبى. همن آقاى ميلانى، توى جلسه روزى كه علامه طباطبائى رسيده بود گفته بودند كه پريشب دلم هواى شما را كرده بود رفتم خدمت حضرت رضا، هرشب مى‏رفتند حرم. البته يك حرم مختصر، مى‏خواستم به آقا بگويم شما بيائيد خجالت كشيدم به آقامن از اين حرفها بزنم حاجت بخواهم، خيلى بالا بود از نظر عرفان از نظر فقه، ملاى حسابى بود. دوش به دوش مراجع بود. بلكه اگر اعلم از خيلى مراجع نبود، كمتر نبود خود ماها. مى‏خواهيم حرف را رد كنيم، شخص را رد مى‏كنيم زياد. درميان ماهست چرا؟ حرف آقا را رد كن، چراشخص را رد مى‏كنى. چرا جسارت به شخص مى‏كنى. اگر راستى به قول عوام دور بيفتد دست آن كسى كه ريشه تكبر را هنوز نكنده است ديگر تعارض مى‏كند حتى با خدا، مثلا شما خيال مى‏كنيد اين كسانى كه معارضه با پيغمبر اكرم كردند، پيغمبر را نمى‏شناختند يعنى اينقدر احمق بودند. نمى‏شود كه. اين وليد ابن مغيره، خوب مى‏گويند ريحانة الادب. اين ريحانة الادب توى مكه نشسته بود. آقا پيامبر اكرم آمدند توى مكه ديدند مى‏شود صييدش كرد. نشستند، چند تا آيه از حم عسق خواندند، ناگهان جذب شد به اندازه اى كه پا شد آمد در ميان هم پلاكيهايش گفت كه يك جمله‏اى از نظر فصاحت و بلاغت بالاست گفت «ان له لحلاوه و ان له لطراوه و ان اعلاه للمثر و ان اسفله لموفذق وانه يعلو و لا يعلى عليه». اين جور مى‏تواند عربى بگويد، اين جور قرآن او را برده «انه يعلو و لا يعلى عليه» خب پا شد از جلسه رفت بيرون اين هم پلاكيها ديدند او رفت. مى‏خواهد مسلمان شود گفتند چه كنيم مسلمان نشود ابى جهل گفت من بلدم. آمد تحريك تكبرش را كرد تا تكبرش تحريك شد گفت پا شو تا برويم. پاشد امدنشست تو همين هم يلاكيهاش. همين‏هايى كه همه مى‏دانستند قرآن حق است. گفت كه رفقا چه كار كنيم كه اين پيغمبر را از ميدان به در كنيم. يك دسته گفتند خوب مى‏گوئيم كذاب است گفت. لا  لا چهل سال به صداقت در ميان ما زندگى كرده. مى‏گوئيم جادوگر است گفت: لا لا. چهل سال به امانت در ميان ماو قرآن به جادوگرى هم نمى‏خورد كاهن است نه نه. بعد قرآن مى‏گويد يك مقدار فكر كرد. فكرش را آورد. فكر كرد فكر كرد. ناگهان گفت يك چيزى يادم آمد، اين پيغمبر را از دور در كنيم. و آن اين كه مى‏گوئيم ساحر است. براى اينكه بين زن و شوهر و بين برادرها را به هم زده يكى مسلمان شده ،يكى نشده. يك اختلاف عجيبى توى مكه آمده و اين با سحر جور در مى‏آيد الهم نعم الهم نعم، آنها هم گفتند: الهم نعم. و جلسه متفرق شد كه هفت، هشت ده تا آيه براى همين آمد «انه فكرو قدر ثم قتل كيف قدر» كه دو، سه بار قرآن مى‏فرمايد مرگ باد با اين تكبر .مرگ باد به اين با اين حرفش «و انه فكر و قدر ثم قتل كيف قدر ثم عبس و بصر  انه لسحر يؤثر» اينها را قرآن نمى‏خواهد قصه بگويد كه قصه‏هاى قرآن يعنى اخلاق، يعنى برداشت كه آقا ممكن است وليد بن مغيرباشد. يقين داشته باشد قرآن معجزه است يقين داشته باشد «انه يعلو و لا يعلى عليه» يقين داشته باشد از طرف خداست اما باز هم زير بار نرود. چرا؟ براى اينكه ريشه‏هاى تكبر نمى‏گذارد زير بار برود، آن بشود پيغمبر و اين بشود مسلمان و مريد پيغمبر. اگر سقيفه بنى ساعده است از اينجا در ست ميشود. اگر مخالفت كفار قريش است از همين جا درست مى‏شود اگر الان است و زير بار نرفتن اين نظام از همين جاها درست مى‏شود. اگر فحش به روحانيون و مراجع درست مى‏شود. و بالاخره اگر ايستادگى در مقابل حق و حقيقت، از همين جا درست مى‏شود و  اين هم خيال نكنيد كه هى مرتب نرويم جاى ديگر به قول مرحوم آيت اللّه‏ آقاى نجفى مرعشى، يك وقت ما مكاسب پيش ايشان مى‏خوانديم متن مكاسب، ايشان خيلى رسا حرف مى‏زد. و اخلاق هم مى‏گفتند. بعضى اوقات مى‏گفتند شترش در خانه خودمان خوابيده. ما اصلا نمى‏دانيم چرا؟ اين عمامه و عبا تكبر مى‏آورد. آنوقت تكبرش مى‏رسد به اينجا اصلا سواد ندارد اما مرجع درست مى‏كند، مرجع رّد مى‏كند، حالا اين از كجا پيدا مى‏شود تو از كجا مى‏دانى. اين حرف‏ها چى است كه مى‏زنى. ديگه اينها نيست. چيه؟ زير همه اين چيزها يك چيز ديگر است او ندارد مثل سنگ زيرين آسياب كار مى‏كند. و آن صفت رذيله است. تكبر. راستى هم ديوانگى است .آدم با چه چيزش تكبر بكند. به قول امام سجاد عليه‏السلاموقتى كه آن يارو روى منبر بود گفت چوب، وقتى خودش روى منبر نشست گفت: منبر است: ما اگر با تكبر روى منبر بنشينيم تعريض‏ها داشته باشيم چوب‏است. عمامه هم همين است، پارچه است. كى تيجان الملائكه است؟ راستى وقيتى كه بتوانيم صفت رذيله را از دل بكنيم آقا. و الا تيجان الملائكه يعنى چه؟ و انسان راستى فكر بكند. بگويد با چه چيزى؟ با يك عمامه كه نمى‏شود تكبر باشد حالا نه چهار تا اصطلاح برود بالا. نمى‏شود با اين چيزها كه آدم تكبر داشته باشد بعضى اوقات تواضع از بعضى روحانيت آدم مى‏بيند از خودش مأيوس مى‏شود. چقدر اين متواضع است، با اين علمش  با يك عمرخدمت به خلق خدايش. يك عمر با نوشته هايش توانسته در حالى كه درس مى‏خوانده، صفات رذيله را هم بكند. خب عجيب هم مى‏شود ديگر اين مرحوم حاج آقا رضاى همدانى، مرجع بود، مرجعيت را قبول نكرد خيلى خوب . كتابها رسا. اين صلاة و طهارتى كه ايشان نوشتند خيلى رساست. مثل جواهركه مغلق است، مغلق نيست خيلى رساست. اما تحقيق‏هاى جواهر را هم انصافا دارد. اما اين آقابه ميرزاى شيرازى كه هم مباحثه بودند با هم، هر دو شاگردهاى شيخ انصارى بودند. به ميرزاى شيرازى گفتند اين آقا لحاف دوزى مى‏كند براى خرج و مخارجش. دامادش هم لحاف دوز بوده دخترش را هم به يك لحاف دوز داده بود. حالا دو تايشان با هم لحاف دوزى مى‏كردند يك پولى مى‏گرفتند، خرج و مخارج روزانه مى‏كردند دلال بازى‏ها نبود كه حالا ما دلال بازى درست كرده‏ايم. مرحوم ميرزا، ماهى سيزده تومان براى اين شهريه قرار داد. فهميد كه افتضاح  شده، پيش همه، مردم همه فهميدند كه لحاف دوز است گفت خيلى خوب حالا كه مرحوم ميرزا لطف كردند من خرج و مخارجم سه تومان است. ديگر آن  ده تومان را من براى چى قبول بكنم. به ميرزا سلام برسانيد و بگوئيد آن سه تومان چشم قبول مى‏كنم، خرج و مخارج هم بيش‏تر از سه تومان نيست، آن ده تومان معلوم است شما بايد بدهيد به طلبه‏ها. بيت المال مسلمانها. چرا آدم اينجورى مى‏شود. تكبر ندارد. لحاف دوز مى‏شود. آن صفت رذيله پول دوستى ندارد. خب ديگر به ماهى سه تومان اكتفا مى‏كند. ديگر مابقى اش همين طور. كار كرده، كار كرده دوش به دوش تحصيلش مبارزه با صفات رذيله كرده. اين بيت المال مسلمان‏ها چرا بايد تبعيض تويش باشد. يكى ماهى چندين ميليون، يكى حيف و ميل‏ها. يكى هم خرج و مرج روزانه ندارد. من به اندازه‏اى زجر مى‏كشم از وضعيت طلبه‏ها كه وضع ماليشان خيلى بد است. خيلى بد اين مردم بى انصاف كه صدى نود به بالا خمس نمى‏دهند، آن هم كه مى‏دهند كه يك تبعيض عجيب و حيف ميل‏هاى عجيبى توى ما مى‏شود. بابا اين بيت المال مگر قضيه عقيل نيست كه اميرالمؤمنين دستش را مى‏خواست داغ كند براى خاطر اينكه يك مقدار جو بيشتر مى‏خواسته. اينها همه رفته زير عبا آنها مربوط به ما نيست. همه اين‏ها از كجا سرچشمه مى‏گيرد، روحانيت فعلا علم اخلاق در آن هيچ است پوچ است. ديگر آميرزا عبدالهادى شيرازى هم تويش پيدا نمى‏شود آشيخ غلامرضاى يزدى هم ديگر توش پيدا نمى‏شود. ديگر چه رسد به مرحوم حاج آقا رضاى همدانى خب نمى‏شود. عزيزان من بايد مبارزه كرد با صفات رذيله، اوجب واجبات است و به شما بگويم ممكن است انسان متقى باشد به مقام روع رسيده باشد اما هنوز عجب داشته باشد. ولى هنوز متكبر باشد آنوقت‏ها كه طوفانى نشود. امتحان جلو نيايد، آن تقوايش نمى‏گذارد اين رسوا بشود پيش خدا، نمى‏گذارد گناه بكند. اما خدا نكند امتحان جلو بيايد. رفوزه مى‏شود. زياد من ديده‏ام توى خودمان كه از نظر زهد و ورع اصلا رسيده به اينجا كه سهم امام مصرف نمى‏كند. خيلى بالا. اما ناگهان دور دستش افتاد. يعنى هى پول به او دادند. ناگهان ديدم كه همين كه سهم امام مصرف نمى‏كند مال طلبه‏ها را مثل آب مى‏خورد. از كجا سرچشمه مى‏گيرد. از اينجا كه صفت رذيله امتحان آمد جلو. امتحان بيايد جلو انسان رفوزه مى‏شود. خوشا به حال آن كسانى كه امتحان بيايد جلو. توى امتحان نمر ه بياورد اقلا 10. نمى‏خواهيم هم 20 شود نمى‏خواهيم هم كه شيخ انصارى بشود اين‏ها كه نمى‏شود. يك طلبه از قضاء از شاگردها از خواص مرحوم ميرزا گفته بود كه از ايران طلا و نقره آوردند ريختند توى اتاق. يك تپه شد .گفت دل من را برد. آنها رفتند. من ماندم و شيخ انصارى، شيخ انصارى مشغول مطالعه‏اش بود. راستى اينجورى هاست و من زياد ديده‏ام ناگهان شيخ ديد كه اين پولها دل من را برده. يك نگاه تندى به من كرد فرمودند: فلانى اين پولها با عذره‏هاى توى مستراح براى من هيچ تفاوت ندارد. و راستى انسان مى‏رسد به اينجا. اگر هم خدمتى به خلق خدا بكند آن را دوست مى‏دارد. اثبات كند  حق را، از بين ببرد باطلى آن را دوست دارد. اما بتواند پول دلش را ببرد، نمى‏شود حالا اينها براى ما نيست. اينها را نمى‏خواهيم بشود. اما آن را كه مى‏خواهيم اين است خوب درس بخوانيم. خوب تقوى داشته باشيم توى امتحانها رفوزه نشويم راجع به صفات رذيله. توى امتحانها راجع به صفات رذيله رفوزه نشويم. و به شمابگويم صد نود و پنج توى امتحانها رفوزه مى‏شوند. سببش هم همين است كه مبارزه با صفات رذيله نكرده‏اند. خدايا به حق آقا امام زمان قسمت مى‏دهيم توى امتحانها ما را رفوزه نفرما.

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.

     


    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365