جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت


 
  • پیام به هجدهمین دورۀ همایش «حکمت مطهّر»
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»

  • -->

    عنوان درس: قیامت
    موضوع درس:
    شماره درس: 20
    تاريخ درس: ۱۳۹۵/۴/۹

    متن درس:

    بسم الله الرّحمن الرّحیم

    الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

     

    شهادت مولی‌الموحدين مولا أميرالمؤمنين علی«سلام‌الله‌عليه» را به همه شما تسليت می‌گويم و از طرف همۀ شما اين مصيبت بزرگ را به ساحت مقدس حضرت ولی‌عصر«ارواحنافداه» تسليت می‌گويم و از طرف همۀ شما از حضرت زهرا«سلام‌الله‌عليها» می‌خواهم نظر لطفی به جلسه عنايت کنند و صاحب عزای جلسۀ ما شوند و با لطف حضرت زهرا«سلام‌الله‌عليها» از جلسه بيرون رويم.

    برای اينکه نظر مبارک اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» را به جلسه جلب کنيد اظهار ارادت کنيد خدمت ايشان، با سه صلوات.

    بحث اين چند روزۀ ما راجع به مولی‌الموحدين مولا اميرالمؤمنين علی«سلام‌الله‌عليه» و راجع به عمر ايشان بود و بحث فوق‌العاده ارزنده است و همۀ ما بايد اينگونه بحث‌ها در نظرمان باشد و مطالعه و گفتگو داشته باشيم و متأسفانه کم گفتگو داريم.

    گفتم اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» شصت و سه سال عمر کردند. ده سال قبل از بعثت بود که فی‌الجمله راجع به آن صحبت کردم و بيست و سه سال هم بعد بعثت بود. سيزده سال در مکّه و ده سال در مدينه بود، که پيغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» زنده بودند و زير نظر پيغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» کار می‌کردند. در اين باره نيز صحبت کردم. سی سال بعد از رحلت پيغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» بود. بيست و پنج سال به اصطلاح خانه‌نشينی ايشان بود و درباره‌اش فی‌الجمله صحبت کردم و فهميديم که در اين بيست و پنج سال در حالی که خيلی برايشان مشکل بود، اما توانستند اسلام عزيز را حفظ کنند و اگر اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» نبودند اسلام به طور کلی براندازی شده بود. آنچه از همه مشکل‌تر و بالاتر است، آن پنج سال حکومت اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» بود. آن پنج سال برای اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» خيلی مشکل بود. برای اينکه اميرالمومنين«سلام‌الله‌عليه» ديدند می‌خواهند با اختلاف و به جان هم افتادن، مسلمان‌ها اسلام را نابود کنند. اسلام شاهنشاهی معاويه را جلو بياورند و بالاخره اسمی از پيغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و اسمی از قرآن و اسلام نباشد.

    گفتم اول کاری که کردند، جنگ جمل را به پا کردند که خيلی مشکل بود. مشتی خواص اما دنياپرست و رياست‌طلب جمع شده بودند و معلوم است که نمی‌توانند با علی زندگی کنند، پس جنگ جمل را جلو آوردند و چندين هزار کشته از مسلمان‌ها داد.

    جنگ جمل سخت بود و خواص از مسلمان‌ها کشته شدند و اختلاف عجيبی در ميان مسلمان‌ها افتاد و آنچه قرآن می‌گفت و پيغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» سفارش می‌کرد و آنچه اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» بيست و پنج سال نشستند و صبر کردند، اما اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» ديدند اين در حال ضربه خوردن است. بالاخره جنگ جمل تمام شد و هنوز تمام نشده جنگ صفين جلو آمد. جنگ صفين را معاويه و پول‌پرست‌ها و رياست‌طلب‌ها و معاويه و افرادی که ذوق و کارشان با امرالمؤمنين«سلام الله‌عليه» نمی‌خورد، جلو آوردند.

    جنگ صفين چند ماه هم طول کشيد. مشتی آدم‌های بی‌فرهنگ و بارآمده با اسلام معاويه‌ای و مسلمان لقلقه لسانی و بالاخره با اسلام بی‌فرهنگ، و اين از جنگ جمل خيلی بدتر بود. البته در جنگ جمل هم آن فرهنگی که مسلمان‌ها بايد داشته باشند، نداشتند، اما اين جنگ صفين حسابی بی‌فرهنگ بودند و فقط آنچه می‌گفتند معاويه و خورد و خوراک و دزدی و گرگی بود.

    تاريخ‌نويسان می‌نوسند مسلمانی از کوفه به شام رفت و دستور دادند شترش را دزديدند. شکایت کرد و چند نفر گفتند اين شتر از دزد است. صاحب شتر به کسانی که شهادت می‌دادند گفت اين شتر نر است يا ماده است. اما آنها نمی انستند نر يا ماده است. بالاخره شتر را به دزد دادند و رفت و معاويه اين آقا را خواست و شتر را به او داد و پول حسابی هم به او داد و گفت برو خبر به اميرالمومنين علی و بگو شصت هزار نفر افراد اينگونه را برای جنگيدن با تو مهيا کرده‌ام.

    آنچه خيلی کار را مشکل کرد، اين بود که در جنگ صفين معاويه و معاويه صفت‌ها شکست خوردند. عمروعاص از سياستمداران دزد و رياست‌طلب بود و دستور داد قرآن‌ها را سر نيزه کنيد و بگوييد ما جنگ نداريم و بياييد به آنچه قرآن می‌گويد عمل کنيم. ناگهان ديدند در لشکر معاويه قرآن‌ها سر نيزه رفت. داد و فرياد بلند شد که مسلمان‌ها نجنگند و هرچه قرآن می‌گويد به آن عمل شود. مالک اشتر جلو رفته بود و نزديک بود فتح کند و معاويه را بکشد و معاويه‌صفتان را نابود کند. مولا اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» فرستادند که مالک برگرد. هرچه اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» به اطرافيان می‌گفتند اينها دزدی و تقلب است و اينها قرآن را قبول ندارند. نکنيد که بيچاره و بدبخت می‌شويد و معاويه مسلط بر شما می‌شود و شما را می‌کشد. اما آنها می‌گفتند ما با قرآن جنگ نداريم. مالک اشتر به مولا اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» گفت يا علي! دو سه ساعت ديگر به من مهلت بده من جنگ را فتح می‌کنم و معاويه را می‌کشم و معاويه‌صفتان را نابود می‌کنم. اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» فرمودند آنگاه وقتی برگشتی علی را نداري. پس برگرد. بعد چيزی که جلو آمد، حَکَم بود. همين مسلمان‌های بی‌فرهنگ اطراف اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» و همين مسلمان‌های بی‌دين و بی‌فرهنگ اطراف معاويه گفتند يک نفر از اين طرف و يک نفر از آن طرف بنشينند و هرچه آنها گفتند همين شود يعنی اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» محکوم شود. هرچه اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» گفتند اينها تقلب و حقه‌بازی است و می‌خواهند اسلام را براندازی کنند و شما را نابود کنند، همه چه اطرافيان اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» و چه اطرافيان معاويه می‌گفتند حَکَم باشد. بالاخره خودشان دو نفر را حَکَم قرار دادند و از طرف معاويه عمروعاص بود. آن سياستمدار دغل و گول‌بزن. از طرف مسلمان‌های اطراف اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» ابوموسی اشعري. يک آدم خرفت و نادانی را انتخاب کردند. هرچه مولا اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» می‌گفت اگر می‌خواهی حَکَم قرار دهيد مالک اشتر يا محمد بن ابی‌بکر و اين آدم‌های فهميده با فکر خوب و اسلام خوب و سياستمدار عالی باشند. اما آنها قبول نمی‌کردند. دو نفر در مقابل دو لشکر نشستند. حرف‌های عمروعاص امر را رساند به اينجا که هردو اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» را خلع از حکومت و معاويه ار خلع از حکومت کنند و خود مسلمان‌ها خليفه‌ای بتراشند. ابوموسی اشعری قبول کرد و گفت اعلام کن. عمروعاص گفت تو پيرمرد هستی و از اصحاب رسول خدا هستی و تو اعلام کن. اين بدبخت هم انگشتر را از دستش درآورد و گفت ای مردم من همينطور که انگشتر از دستم درآوردم، علی و معاويه را خلع از خلافت کردم. عمروعاص انگشترش را درآورده بود و انگشتر را در دست کرد و گفت همينطور که انگشتر در دست کردم، معاويه را منصوب به خلافت کردم.

    قضيه تا اينجا تمام شد. اينها خيلی مهم است که ما باید مواظب باشيم، مخصوصاً در دينمان و در گفتار و کردارهايمان. اينها علی را ديدند و آمدند به طرفداری اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه». ناگهان دادشان بلند شد و گفتند «لا حکم الاّ لله»، علی کافر شد. برای اينکه حکم مختص به خداست و اين حکم را علی به عمروعاص داد. هرچه اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» می‌گفتند من نگفتم و من سرتاپا قبول نداشتم و ندارم و همۀ شما می‌دانيد پس «لا حکم الاّ لله» يعنی چه! اما آنها شعار می‌دادند. بالاخره معاويه پيروز شد و رفت.

    اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» تنها ماند. اما ای کاش تنها مانده بود. کسانی که گفتند لا حکم الاّ لله، معمولاً مسلمان‌های مقدس مآب بودند. معمولاً به تقوا شناخته شده بودند و معمولاً سرشناس بودند. چهارهزار نفر عليه اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» بودند و شعارشان هم لا حکم الاّ لله بود، يعنی علی کافر شده است. زيرا گفته ابوموسی اشعری و عمروعاص حکَم باشند. هرچه اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» می‌فرمودند من اينطور نگفتم اما آنها سرشان نمی‌شد.

    بالاخره جنگ سوم را جلو آوردند. و اين مسلمان‌کشی بود، اما مسلمانی که پيشانی آنها از عبادت پينه زده بود و تقيد به ظواهر شرع داشتند. نقل می‌کنند اين خوارج نهروان می‌رفتند و يک خرما از درخت صاحب باغ روی زمين افتاده بود. يکی از  خوارج نهروان خرما را برداشت تا بخورد و شخص ديگری در صورتش زد و خرما را گرفت و دور انداخت و گفت دهانت را بشوي. چند قدمی جلو رفتند و رسيدند به يکی از شیعيان خاص اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» به نام عبدالله با زن آبستنش، آمدند در مقابل عبدالله و اينها فهميدند شيعه است و در مقابل زن شکمش را پاره کردند به جرم شيعه‌گري. بعد آمدند سراغ زن و به خانم گفتند اين بچه که در شکم داری پسر است يا دختر است؟ خانم گفت نمی‌دانم. تا که گفت نمی‌دانم خنجر را بيرون کشيد و به شکم خانم زد و بچه را بيرون آورد و خانم دم مرگ بود و بچه را در مقابل چشمانش گرفتند و گفتند پسر است.

    بالاخره اينها به نام خوارج نهروان شورش کردند مثل همين داعشي‌ها و گرفتن موصل. اگر عراقي‌ها به راستی آدم بودند و پيرو مراجع بودند و به راستی حرف آقای سيستانی را شنیده بودند، نبايد موصل گرفته شود. الان جمهوری اسلامی است که نمی‌گذارد عراق تجزيه شود و اگر جمهوری اسلامی نبود الان نه تنها عراق را تجزيه کرده بودند و داعشي‌ها گرفته بودند. داعشي‌ها همين خوارج نهروان هستند. آنها هم بيگناه شکم پاره می‌کنند به جرم شيعه‌گری و خانم را می‌کشند به جرم شيعه‌گري. کارهای غريب و عجيب می‌کنند و حتی زن‌ها را اسير می‌کنند و بعد اسارت به عنوان کنيز می‌فروشند. خوارج نهروان بدتر از داعشي‌ها بودند و خيلی بد عمل کردند.

    حال اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» مجبور است که اينها را نابود کند. نابود می‌کرد اما گريه می‌کرد و می‌فرمود هيچکس نمی‌تواند چشم اين فتنه را کور کند به جز علي، ‌اما روی آن گريه می‌کرد برای مسلمان‌کشی و مقدس‌کشی اما نفهم‌کشی که با لا حکم الاّ لله جمع شده بودند در مقابل کسی که خدا می‌گويد ولايت دارد و خدا می‌گويد علم ماکان و مايکون و ما هو کائن دارد. خدا می‌گويد ايمانش از همه بالاتر است.

    عمر در وقتی که می‌خواست بميرد، شورای شش نفره تشکيل داد.  اين شورای شش نفره خيلی حرف دارد و چون حرف سياسی دارد نبايد حرف‌هايش را بزنيم و اما آنچه می‌گويم اينست که برای هرکدام از اين شش نفر ننگ و نقصی درست کرد، اما وقتی به اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» رسيد گفت: «وَ أَ مَّا أَنْتَ يَا عَلِيُّ فَوَ اللَّهِ لَوْ وُزِنَ‏ إِيمَانُكَ‏ بِإِيمَانِ أَهْلِ الْأَرْضِ لَرَجحهُمْ»[1] ‌ايمان جن و انس و ملائکه را يک طرف بگذار و ايمان خودت را يک طرف بگذار، آنگاه ايمان تو برتری دارد بر ايمان همه از جن و انس و ملائکه.

    اين حرف از عمر نيست، بلکه عمر از پيغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» گرفته است. يکی از شعارهای پيغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» همين بود. اين راجع به اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» شعار شده بود که پيغمبر در فرصت‌ها می‌گفت يا علي! اگر ايمان اهل آسمان و زمين را يک طرف بگذارند و ايمان تو را يک طرف بگذارند، ايمان تو بر ايمان همه برتری دارد؛ اما خوارج نهروان می‌گفتند کافر شده و اصحابش را نابود می‌کردند. بالاخره اميرالمؤمنين را کشتند. وقتی شمشير به فرق مولا اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» آمد، يک جمله دارند و فرمودند: «فُزْتُ‏ وَ رَبِ‏ الْكَعْبَةِ»[2] يعنی راحت شدم.

    مولا اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» سی سال بعد از پيغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» کار کرد. در آن بيست و پنج ساله وحدت را حفظ کرد و در اين پنج سال ولو وحدت را برهم زدند، اما بالاخره مولا اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» اسلام را حفظ کرد، اما اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» بالاخره توانست مثل خوارج نهروان را نابود کند، اما برای اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» مشکل بود. مظلوم‌تر از همه علی بود و برای او خيلی بايد گريه کنيم.

    تاريخ مولا اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» را خيلی بايد مطالعه کنيم. الحمدلله در اين باره کتاب‌های زيادی نوشته شده است، هم شيعيان و هم سني‌ها و هم غيرمسلمان‌ها خيلی کتاب دربارۀ اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» نوشته‌اند. تقاضا دارم به جای ديدن اين فيلم‌ها و نشستن در مجالس بی‌معنا و العياذبالله نشستن در مجالس اختلاط زن و مرد و کنسرت‌ها، لاأقل در شبانه‌روز يک ساعتش را اختصاص دهيد به مولا اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه». بچه‌های شما بايد علی‌وار باشند. الحمدلله عقيده به اهل‌بيت داريد و شعارتان هم خوب است و من الان اسم علی بياورم، همۀ شما صلوات می‌فرستيد.

     

    نسئلک اللّهم و ندعوک باسمک العظیم الأعظم الأعز الأجل الأکرم

    بامام زماننا، یا الله

    یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک



    [1]. شرح نهج البلاغه (ابن‌ابی‌الحدید)، ج 12، ص 259.

    [2]. اعلام الوری، ص 87.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365