عوامل به وجود آمدن جذبه در وجود انسان بسیار فراوان است.
به عنوان مثال عواملی نظیر دعا، توسّل، خدمت به خلق خدا برای رضای خدا، صبر در
مصیبت، سربلندی در امتحان الهی، شکر الطاف جلیه و خفیه خداوند و عبادت حقیقی و
مداوم، ميتواند زمینهساز ایجاد جذبه در وجود سالک باشد. گاهی نیز جذبهها در عمق
جان سالک به طور ناخودآگاه موجود است؛ نظیر محبّت حرّ بن یزید ریاحی به اهل
بیت«سلام الله علیهم» و یا مثل کسی که سلامت نفس دارد و حجابهای ظلمانی، دل او را
فرا گرفته است. گاهی نیز گفتار یا کرداری که از نظر سالک خیلی کوچک و کم اهمیّت
است، ميتواند موجب جذب توفیق الهی شود. مانند بهدست آوردن یک دل، حتّي دل یک
حیوان و یا آهی برای مظلوم کشیدن. برای روشنتر شدن مطلب، ذیلاً به شرح برخی از
عوامل به وجود آمدن جذبه اشاره ميشود.
خدمت به خلق خدا
خداوند کریم در قرآن عظیم ميفرماید:
«الَّذينَ
يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ
يُنْفِقُونَ» [1]
آن کسانی که به جهان غیب ایمان آورند و نماز به پا دارند و
از هر چه روزیشان کردیم انفاق کنند.
ميفرماید: از صفات متّقین،
اوّل ایمان به خدا و روز قیامت است، دوّم بهپا داشتن نماز و بعد از آن انفاق کردن
ميباشد. از منظر قرآن کریم، انفاق که همان خدمت به خلق خداست، بعد از اقامۀ نماز
بیشترین اهمیّت را دارد. کسی که مال دارد، باید از مال خود انفاق کند. کسی که علم
دارد، باید با علم آموزی به دیگران خدمت کند. کسی که اهل قلم است با نوشتن و
کسیکه آبرو دارد باید با آبروی خود به دیگران خدمت نماید. در واقع توفیقِ خدمت
به دیگران، همان جذبهای است که از طرف خدا داده شده است.
خداوند متعال در هرجای قرآن کریم که امر به نماز فرموده
است، پس از آن اداي زكات را واجب شمرده است. اين زكات که در قرآن مکرراً بیان
گردیده، زكات اصطلاحي نيست، آن زکات اصطلاحی آیهای مخصوص به خود دارد و جزو دیون
شرعی است و پرداخت آن مانند خمس، تحت شرایطی واجب است. ولی واژۀ زکات که همواره
بعد از نماز به آن اشاره شده است، بیانگر لزوم رعایت قانون مواسات است.
قانون مواسات يعني اینکه يك مسلمان باید همان طور كه با خدا
رابطه دارد، با مردم نیز رابطۀ محکم داشته باشد و به حوائج آنان رسيدگي کند. به
عبارت روشنتر مسلمان باید دو بعدی باشد. يك بُعد وجود او مربوط به خدا و رابطه با
او از طریق عبادات فردی مثل نماز باشد، بعد ديگر او مربوط به ارتباط با مردم است.
انتظار قرآن از یک مسلمان این است که از آنچه دارد برای رفع حوائج دیگران صرف کند.
«لِيُنْفِقْ ذُوسَعَةٍ مِنْ
سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّه» [2]
منظور قرآن کریم این است که هرکسی باید همانطور که برای خود
و خانوادهاش به فکر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج است، به فکر دیگران هم باشد. هر مسلمانی باید به اندازۀ وسعش ديگرگرا باشد.
خود گرايي، خود محوري و خود خوري از نظر اسلام ممنوع است.
نکتۀ مهم این است که سالک باید در انفاق خود اخلاص داشته
باشد و هنگام کمک و خدمت به دیگران، نوعی حسّ رضایتمندی سراسر وجود او را فرا
بگیرد، در این صورت احساس شادی و لذّت فراوانی در دل او به وجود ميآید و کمک یا
خدمتی که برای رضای خدا به دیگران کرده است، موجب پیشرفت فوقالعادۀ او در سیر و
سلوک ميشود.
همچنین انفاق در راه خدا و خدمت به خلق خدا برای سالک لذّت
مضاعف دارد. زیرا بندگان حق تعالی، عیال حضرت احدیّت محسوب میشوند و وابستۀ به
او هستند. پس در حقیقت خدمت به خلق خدا برای سالک، خدمت به وابستگان محبوب و معشوق
او است. وقتی انسان عاشق کسی باشد، طبیعتاً وابستگان به او را عزیز میدارد و به
آنان نیکی مینماید؛ در نتیجه سالک باید اشتیاق فراوانی برای خدمت به خلق خدا
داشته باشد.
یکی از شاگردان مرحوم آخوند همدانی«ره» به نام آية الله سید
محمدسعید حبوبي«ره» [3]چنین نقل ميکند که مرحوم آخوند همدانی«ره» به زیارت امام
حسین«سلام الله علیه» مشرّف شده بودند و من هم قصد داشتم به شوق زیارت امام حسین«سلام
الله علیه» به کربلا مشرّف شوم، تا بالأخره توفیق نصیب شد و توانستم به وسیلۀ یک
قایق از کوفه راهی کربلا شوم. در بین راه گروهی از اعراب شیعه که زوّار حضرت ابی
عبد الله الحسین«سلام الله علیه» بودند، در قایق به ما ملحق شدند و مجبور شدیم
خیلی نزدیک به هم بنشینیم. در نزدیکي من، یک عرب تنومند که لباس و بدنی کثیف داشت،
نشست. در بین راه به خواب فرو رفت و سنگینی بدن او روی من افتاد و مجبور شدم او و
کثیفی بدن او را تحمّل کنم. او خرخر ميکرد و آب دهانش به روی من ميریخت، چند
مرتبه ميخواستم او را بیدار کنم ولی با خود گفتم زائر امام حسین«سلام الله علیه»
است، نباید ناراحت شود. آن وضعیت نفرت آور را تا مقصد تحمّل کردم و آن مرد عرب را
از خواب بیدار ننمودم تا به کربلا رسیدیم.
اوّل به زیارت بارگاه مقدّس و مطهّر امام حسین«سلام الله
علیه» رفتم و بعد هم رفتم خدمت استاد عزیزم. وقتی درب منزل را زدم، مرحوم آخوند
همدانی خودشان با پای برهنه به استقبال من آمدند. درب را باز کردند و با خوشحالی
فراوان به من فرمودند: آقا سیّد سعید شما راه را خیلی خوب پیمودی! مرحبا به شما! و
این در حالی بود که من هنوز حرفی نزده بودم و در مورد اتّفاقی که در راه افتاده
بود، صحبتی نکرده بودم. ایثار، گذشت و خدمت خالصانه به دیگران، باعث شد که آقای
سید سعید راه پر فراز و نشیب سیر و سلوک را خیلی زود بپیماید و عارف واصلی همچون
استادش نیز به او مرحبا بگوید. سخن آخوند همدانی«ره» و آفرین گفتن او، علاوه بر
این که حکایت از دید باطنی این ولیّ خدا دارد، حلم، بردباری و از خودگذشتگی مرحوم
سیّد سعید را نیز مورد تشویق و تقدیر قرار داده است.
از این موارد در زندگی روزمرۀ انسانها بسیار اتفاق ميافتد،
در خانواده همسر نسبت به همسر و فرزندان، فرزندان نسبت به پدر و مادر و حتّي
فرزندان نسبت به یکدیگر ميتوانند مهربانی کنند و برای رضای خدا دل همدیگر را به
دست آورند. ارزش این کار از یک حج و عمرۀ مقبول بیشتر است و عامل مفید و مؤثّری برای
جذب کشش و جذبۀ الهی به شمار میرود.
از حضرت امام باقر«سلام الله علیه» از قول نبي مکرّم
اسلام«صلی الله علیه و آله و سلم» روايت شده که فرمودند:
«مَنْ
سَرَّ مُؤْمِناً فَقَدْ سَرَّنِي وَ مَنْ سَرَّنِي فَقَدْ سَرَّ اللَّهَ» [4]
و در روايت ديگري منقول است که شخصی خدمت امام صادق«سلام
الله علیه» آمد و از آن حضرت درخواست کرد نامهای برای استاندار اهواز که اتّفاقاً
از شعیان بود و تقیّه میکرد، بنویسند و در آن نامه درخواست کمک به شخص مراجعه
کننده را مطرح فرمایند. امام«سلام الله علیه» در نامه ای به آن استاندار که نجاشی
نام داشت، فرمودند: «برادرت را خوشحال کن تا خدا تو را خوشحال کند.» سپس نامه را
توسط همان شخص به نزد نجاشی فرستادند. نجاشی نیز به محض دریافت مرقومۀ مبارک امام
ششم، آن را خواند و به نشانۀ احترام، بر سرش قرار داد و گفت: مشکل تو چیست؟ شخص
گفت: ورشکسته شدهام و توان پرداخت مالیات ندارم. نجاشی مبلغ مالیات او را از مال
خودش پرداخت کرد و یک کیسۀ پول و یک اسب هم به او داد و از او پرسید: آیا تو را
خوشحال کردم؟ شخص جواب داد: آري. آن شخص میگوید سال بعد که خدمت امام صادق«سلام
الله علیه» رسیدم، ایشان از این ماجرا و آنچه اتّفاق افتاده بود بسیار اظهار
خرسندی کردند. آن شخص پرسيد يابن رسول الله انگاري شما بسيار خوشحال گشتيد. آن
حضرت فرمودند: والله خدا و رسولش خوشحال شدند. [5]
با این بیان روشن ميشود که خشنودی امام زمان«ارواحنافداه»
تأثیر فوق العادهای در کسب توفیق برای جذب کشش الهی دارد. پس سالک باید در هر
کاری که انجام ميدهد، حتماً رضایت و خشنودی حضرت ولیّ عصر«ارواحنافداه» را در نظر
داشته باشد.
ایثار
ایثار، یکی از صفات ارزشمند اخلاقی است. این خصلت نیکو که در قرآن
کریم و روایات، مورد ستایش فراوان است، میتواند به صورت ناخودآگاه به سالک کمک
کند و جذبهای برای او حاصل نماید.
نمونههای
فراوانی در تاریخ زندگانی و سرگذشت اولیاءالله یافت میشود که با یک ایثار و یا یک
فداکاری توانستهاند کششی از سوی حق تعالی جذب نمایند و منازل هفتگانه را
بپیمایند. گاهی اهل معرفت با ایثاری که در مورد همسر و خانوادۀ خود نمودهاند، راه
را هموار دیدهاند. گذشت و ایثار و فداکاری باید در خانه حکمفرما باشد، اگر روح
گذشت در خانهای حاکم نباشد، آن خانه مبدّل به زندان میشود. گذشت یک طرفه هم
نتیجه ندارد، زن و شوهر باید نسبت به همدیگر ایثار کنند و گذشت و خطاپوشی را
سرلوحۀ زندگی قرار دهند. در این صورت نشاط و شادی آن خانه را فرا میگیرد و میتوانند
نزول رحمت و مغفرت الهی را به تماشا بنشینند.
یکی از
عرفای بزرگ نقل میکند که در حرم حضرت سیدالشهداء«سلام الله علیه» مشغول زیارت بودم. ـ
زیارت او شهودی بوده است. یعنی وجود مبارک امام سوّم را میدیده و عبارات زیارت را
مستقیماً خطاب به محضر ایشان میخوانده است. ـ ميفرمايد: در حین زیارت، دیدم
جوانی از درب ورودی حرم وارد شد و در مقابل ضریح مطهّر سلام و عرض ادب کرد و به زیارت
پرداخت. ناگهان متوجّه شدم که حضرت امام حسین«سلام الله علیه»، از زیارت من منصرف شدند
و به آن جوان توجّه فرمودند. جواب سلام او را دادند و به نشانۀ احترام به او تعظیم
فرمودند. آن جوان که متوجّه این لطف و مرحمت حضرت اباعبدالله الحسین«سلام الله علیه» نبود، زیارت خود را به
پایان رسانید و از حرم مطهّر خارج شد.
من که
بسیار شگفت زده و متعجّب بودم، زیارت را تمام کردم و به دنبال او رفتم و از وی
پرسیدم: چه کردهای که مستوجب رسیدن به این مقام والا شدهای؟ جوان پس از کمی تلاش
برای پاسخ نگفتن، نتوانست در مقابل اصرار من مقاومت کند و اینگونه لب به سخن گشود.
گفت: پدرم علاقه داشت من با دختری ازدواج کنم و من به آن دختر علاقۀ چندانی
نداشتم، ولی برای خشنودکردن پدر، تن به این ازدواج دادم و پدرم را بسیار مسرور و
شاد یافتم. پس از ازدواج متوجّه شدم آن دختر باکره نیست. ولی برای حفظ آبرو و
جلوگیری از بدبخت شدن او، سکوت کردم و این موضوع را به احدی نگفتم و با گذشت به
زندگی ادامه دادم. اکنون نیز از آنجا که پدرم تمایل شدیدی به زیارت کربلا داشت، او
را بر دوش خود نهاده و به کربلا آوردم. چند روز که در کربلا ماندیم، پدرم وفات
یافت. او را در قبرستان دفن کردم و برای خداحافظی به حرم مطهّر آمده بودم که شما
چنین لطفی را از امام حسین«سلام الله
علیه» برای من مشاهده کردهاید.
ایثار در برابر گناه
به وجود آمدن حالت پشیمانی و اندوه از گناهان گذشته و دست
کشیدن از گناهانی که به صورت عادت در آمده است، زمینهای برای جذب کشش از طرف
خداوند محسوب ميشود. ایستادگی در مقابل گناه و عمل نکردن به خواهشهای نفسانی
گذشت میخواهد. تکرار نکردن ناگهانی گناهان همیشگی، ایثار میخواهد، امّا زمینهساز
جذب کشش الهی در سیر و سلوک است.
فضیل عیّاض نمونۀ روشنی از کسانی است که با گذشت از گناه،
جذبۀ پروردگار را به سوی خود جلب کرد. او یک دزد طاغی بود. ولی به يک باره تغییر
یافت و جزء اولیاءالله شد. شبی به نیّت دزدی از خانه بیرون رفت، روی یکی از پشت
بامها پیرمردی قرآن میخواند و رسید به این آیه:
«أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ
قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ ...» [6]
آیا برای آنانکه ایمان آوردهاند وقت آن نرسیده که دلهایشان به یاد خدا خاشع گردد؟
فضیل این آیه را شنید و با خود گفت: آیا وقت آن نرسیده که
دست از طاغیگری و دزدی برداری؟ آیا وقت آن نرسیده که خانۀ دلت برای پذیرش حق
آماده گردد؟ ناگهان به خود جواب داد: آري وقت آن رسیده است و با اینکه زمینۀ دزدی
و گناه برای او فراهم بود، از همان جا برگشت و متلاطم شد و در زمرۀ اولیاءالله
درآمد.
محبّت چهارده معصوم «ع»
براساس آياتي از قرآن شريف،
پروردگار عالم به بسياري از انبياء دستور ميدهد كه به مردم بگوييد ما اجر رسالت
نميخواهيم. زحماتي كه ميكشيم براي خداست و پاداش آن هم با او خواهد بود. ولي
راجع به پيامبراكرم«صلی الله علیه و آله و سلم» ميفرمايد كه من اجر رسالت نميخواهم؛
اجر زحمات بيست و سه سالۀ من با خداست. الاّ اينكه يك چيز ميخواهم:
«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ
عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» [7]
یعنی دوستي اهلبيت«سلام
الله علیهم» را ميخواهم. در آيۀ ديگري ميفرمايد اين مزد رسالت هم به خودتان بر
ميگردد:
«قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ
أَجْرٍ فَهُوَ لَكُم» [8]
یعنی نتيجۀ این مودّتی که
دارید، به خود شما بر ميگردد. و در آيۀ ديگري تبيين ميفرماید كه چگونه برگشت
پاداش رسالت به خود شماست؛ ميفرمايد:
«قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ
عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبيلاً» [9]
یعنی اگر كسي بخواهد راهی
به سوی حق تعالی بیابد، اگر كسي بخواهد به خدا برسد، بايد محبّت و مودّت اهل
بيت«سلام الله علیهم» را داشته باشد. کسی که محبّت چهارده معصوم«سلام الله علیهم»
را در دل دارد، عنایت ویـژۀ آن ذوات مقدّس، زمینهساز دریافت کشش الهی و بیداری
او میشود.
حُرِّ بن یزید ریاحی راه صد ساله را در یک نیم روز پیمود.
با اینکه حر، راه را بر کاروان امام حسین«سلام الله علیه» بست و در آن موقع دشمن
آن حضرت محسوب ميشد و به قول خودش آغازگر جنگ در کربلا بود، ولی توفیق استفاده از
جذبۀ الهی را پیدا کرد. در حالی که سایر لشکریان دشمن که برخی از آنها، این گناه
بزرگ را نیز مرتکب نشده بودند، هلاک شدند. علّت این امر این است که حر یک زمینه در
وجودش برای جذب این کشش الهی داشت و آن حبّ و دوستی اهل بیت«سلام الله علیهم» بود.
در اثر همین محبّت بود که وقتی امام حسین«سلام الله علیه» به او فرمودند: «ثَكِلَتْكَ
أُمُّك - مادرت به عزایت بنشیند.» حر گفت: من چون ارزش فوق العادهای برای مادر
شما قائل هستم، نمیتوانم نام ایشان را بر زبان بیاورم و پاسخ شما را بدهم. [10]
به طور کلی از شیوه و روش حر استفاده میشود که محبّت زیادی به اهل بیت«سلام الله
علیه» داشته است و این زمینۀ ارزشمند، باعث جذب کشش الهی در وجود او شد. پیامبر
اکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» میفرمایند:
«إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ
حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدًا» [11]
بهراستی که حسین«سلام الله علیه» حرارتی در قلوب همۀ
مومنین دارد که هر گز سرد نخواهد شد. ائمۀ طاهرین«سلام الله علیهم» واسطههای فیض الهی هستند.
سالک میتواند با خواندن دعاهای مشهور و از جمله زیارت جامعۀ کبیره، از این انوار
مقدس و به خصوص حضرت ولی عصر«ارواحنافداه» کسب فیض نماید و با نور آن بزرگواران
راه را بپیماید.
پیروزی در امتحان الهی
یکی دیگر از عوامل زمینه ساز برای جذب کشش الهی، پیروزی در
امتحانهائی است که از جانب خدای تعالی در سر راه سالک قرار ميگیرد. اگر سالک
بتواند در امتحانها موفّق شود و در مقابل مشکلات و بلایا، صبر و استقامت پیشه
کند، توفیق گرفتن جذبۀ الهی از طرف خداوند نصیب او خواهد شد.
خداوند در قرآن کریم ميفرماید:
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ
مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ
الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ» [12]
و البته شما را به سختیها بیازماییم چون ترس و گرسنگی و
نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت، و بشارت و مژده که آسایش از آن سختیها برای
صابران است.
به تحقیق میتوان گفت بلاها و مصائبی که در مسیر سیر و سلوک
الی الله قرار میگیرد، از وجود نعمت در این راه کارسازتر است. گاهی اوقات امتحان
سالک به بلا و مصیبت به خاطر این است که ظرفیت او برای دریافت جذبه، سنجیده شود.
اساساً وجود نعمت از الطاف جلیّه است، امّا فقر و بلا و مصیبت، از الطاف خفیّه به
شمار میآید. امتحان الهی، زنگار صفات رذیله و ناخالصیهای سالک را که مانند عایق
وجود او را فرا گرفته است، میزداید و او را برای جذب و اتّصال به آهنربای توفیق و
کشش حق تعالی آماده میکند.
خداوند گاهی انسانها را به نعمت ظاهری ميآزماید و گاهی
نیز به نعمت باطنی. و کسانی از آزمایش الهی سربلند بیرون میآیند که در هنگام نزول
بلا و مصیبت میگویند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا
إِلَيْهِ راجِعُونَ»
«الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ
مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ، أُولئِكَ
عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» [13]
آنانکه چون به حادثه ناگواری دچار شوند صبوری پیش گرفته و
گویند ما به فرمان خدا آمدهایم و به سوی او رجوع خواهیم کرد، آن گروهند مخصوص به
درود و صلوات الهی و رحمت خاص خداوند و آنها به حقیقت به سوی خدا هدایت یافتهگانند.
هنگامی که این افراد به مانعی برميخورند و مشکلی برای آنان
پدید ميآید، هدایت پروردگار متعال، جبران ناتوانی آنان را ميکند و راه حق را ميیابند.
پی نوشت ها:
[1]. البقرة / 3-1
[2]. الطلاق / 7: «کسي که داراي وسعت مالي است، از دارائي
خود هزينه کند و کسي که روزي بر او تنگ است، از آن مقدار که خدا به وي داده هزينه
نمايد.»
[3]. آيت الله سيد محمد سعيد حبوبی«ره» (1333-1266 ه ق.)
از شاگردان مرحوم آخوند همدانی و از طلايهداران عرفان و اجتهاد و جهاد در عراق.
[4]. الکافي، ج 2، ص 188
[5]. همان، ص190
[6]. الحديد / 16
[7]. الشوري / 23
[8]. سبأ / 47
[9]. الفرقان / 57
[10]. بحارالأنوار، ج 44، ص 376
[11]. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 318
[12]. البقرة / 155
[13]. البقرة / 157-156