بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
شب جمعه متعلّق به قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود، یعنی حضرت ولیعصر«عجلاللهتعالیفرجهالشریف» است؛ اظهار ارادت کنید خدمت آقا با سه صلوات.
قبل از آنکه وارد بحث شوم تذکر بيست و دوم بهمن را بدهم. گرچه میدانم مردم ما مردم فهميدهای هستند و مثل بيست و دوم بهمن را از نظام میدانند و يک شعار در جمهوری اسلامی میدانند و هميشه به خوبی عمل کردهاند و امسال چون حساس است، حتماً به وظيفه عمل خواهند کرد و مشت محکمی به دهان استکبار جهانی با اين حرفهای ناپايدارش است. لذا میدانم شرکت میکنيد، اما بدانيد بيست و دوم بهمن و نظير روز قدس از شعارهای مقدس نظام ماست و بايد در هرحالی اين شعار زنده بماند و عالی و پايدار بماند و هميشه افتخاری برای تشيّع و ننگی برای دشمنان جمهوری اسلامی باشد.
برای پايداری اين نظام مقدس، برای سلامتی مقام معظم رهبری و مخصوصاً برای روح ملکوتی حضرت امام، صلوات.
بحث ششم ما دربارۀ انس با قرآن بود و راجع به انس با قرآن، يکی راجع به خواندن قرآن و مراتبش صحبت کردم. يکی هم راجع به دقت در قرآن و تفسير قرآن و برداشت از قرآن مختصر صحبت کردم.
بحث امشب که مهمتر از آن دو بحث است، بحث عمل به قرآن است. قرآن کتاب عمل است. آمده است به واسطۀ عمل، آدم بسازد. قرآن اين آيۀ شريفه که در سورۀ جمعه است، تکرار کرده است:
«هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ»
خدا مبعوث کرده است رسولش را و برای او قرآن نازل کرده است، برای اينکه اين انسان را بپروراند از نظر علم و عمل. يعنی قرآن يک کتاب آموزشی و پرورشی است. پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» يک معلم آموزشی و پرورشی است. قرآن شريف در همه جا وقتی میخواهد يک انسان سعادتمند را معرفی کند، میفرمايد: «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»؛ کسی که ايمان دارد و عمل شايسته هم دارد. در قرآن نداريم جايی که فقط بگويد مسلمان کسی است که عقيده داشته باشد و ايمان داشته باشد. هرکجا فرموده: «الَّذينَ آمَنُوا»، بلافاصله فرموده است: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ».
بيش از دويست جا اين جمله تکرار شده است، و معنايش اينست که اين قرآن کتاب عمل است. آمده است که آدم بسازد. آمده است انسان را از صفر برساند به آنجا که به جز خدا نداند. آمده است برای اينکه به واسطۀ اعمال خوب رستگاری دنيا و آخرت برای او پيدا شود. اين عمل هم مثل خواندن قرآن و مثل دقت قرآن مراتبی دارد. مرتبۀ اول مربوط به احکام است. انسان تقيّد به ظواهر شرع داشته باشد و به قول بزرگان اهل سير و سلوک باشد. معلمهای اخلاق میگويند: هيچ چيزی را بهتر از ظواهر شرع نمیدانیم. قرآن آمده که متقی بسازد. به واسطۀ اهميت به واجبات و به واسطۀ اهميت به مستحبات به اندازهای که بتواند و به واسطۀ اجتناب از گناه، متقی شود. وقتی متّقی شد، قرآن میفرمايد: «طُوبى لَهُمْ»؛ خوشا به حال تو. در وقتی که متّقی شد، اهل سعادت است. اين عمل متوقف است بر اينکه يک رساله در ذهنش باشد. رسالۀ مرجع تقليد بيان عمل به قرآن است، برای اينکه هرچه مرجع تقليد میگويد از روايت میگويد و روايت از قرآن میگويد.
استاد بزرگوار ما آقای بروجردی«رضواناللهتعالیعليه» بارها اين روايت را برای ما میخواندند و نظير اين روايت آقای بروجردی فراوان است. ايشان میفرمودند: امام باقر«سلاماللهعليه» میفرمايند: هرچه من بگويم از پدرم است و هرچه پدرم بگويد از پدرش است و هرچه پدرش بگويد از پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» است و هرچه پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بگويد، از جبرئيل است و هرچه جبرئيل بگويد از قرآن است و هرچه قرآن بگويد از خداست. ادعای تشيع اينست که رسالۀ مرجع تقليدش همان تفسير قرآن است، اما با اتکا به روايات اهلبيت«سلاماللهعليهم» است. اگر ما بخواهيم قرآن به ما کمک کند، بايد از نظر تقيّد به ظواهر شرع، آشنايی کامل به رسالۀ مرجع تقليد داشته باشيم. اگر کسی تقليد نکند، مثل مريضی است که دکتر نرود و بالاخره میميرد. اگر کسی جاهل باشد و وارد کاری شود، آن کار را خراب میکند. بايد از کسی که متخصّص در کار است، مشورت بگيرد. ما هم بايد تقليد کنيم و تقليد به قول بزرگان يک امر فطری است و امريست که خود انسان درک میکند. چطور اگر مريض شد، به طور ناخودآگاه به دنبال دکتر میرود و اگر کار تخصصی پيدا کرد به دنبال خبره میرود و کسی که مربوط به اين حرفهاست اگر حکمی از احکام برايش جلو آمد بايد به دنبال رسالۀ مرجع تقليد برود، اين عمل به قرآن است. فرقش اينست که قرآن را اهلبيت«سلاماللهعلیهم» تفسير کردهاند در روايات ما، و سنّيها اين را ندارند. ما الحمدالله از نظر روايات مستغنی هستيم و روايات ما مربوط به اهلبيت«سلاماللهعلیهم» است. پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» تا آخر عمرشان بيش از هزار مرتبه فرمودهاند: ««انّى تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضَلُّوا كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى وَ اهْلَ بَيْتى فَانَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوضَ»[6]
ای مسلمان، قرآن،اهلبيت«سلاماللهعلیهم» و اهلبيت«سلاماللهعلیهم»، قرآن. اين دو جدا شدنی نيستند. يکی اصل و يکی مفسر و يکی اصل و يکی مبيّن است و اين دو بايد دوش به دوش هم باشند تا روز قيامت. روايت ثقلين به ما همين را میگويد که ما بايد از نظر عمل تابع قرآن باشيم و اگر بخواهيم تابع قرآن باشيم بايد تابع اهلبيت«سلاماللهعلیهم» باشيم و اگر بخواهيم تابع اهلبيت«سلاماللهعلیهم» باشيم، بايد به رسالۀ مرجع تقليد آشنايی کامل داشته باشيم. لذا واجب و لازم است بر همه و مخصوصاً جوانها که در شبانه روز يک ساعت رساله بخوانند و وارد در رساله باشند. جداً اگر در شبانه روز يک ساعت رساله بخوانند آشنايی کامل به رساله پيدا میکنند و رساله همه چيز دارد. ولو اينکه عمر هفتاد هشتاد سالۀ مرجع تقليد است، اما از نظر عمل کوتاه نيامده و هرچه شما از نظر عمل بخواهيد، رسالۀ توضيح المسائل دارد و اگر به طور تفصيل نباشد، بايد سوال شود و جواب داده شود و بالاخره آشنايی کامل به احکام باشد. اين يک عمل به قرآن است که بايد باشد.
دوم، عمل به قرآن است. قرآن از نظر اعتقادات خيلی رساست. زبان فلسفه و عرفان را ندارد، اما بالاتر از زبان فلسفه و عرفان، اعتقادات فطری دارد. از نظر اعتقادات قرآن کمبود ندارد. قرآن از نظر توحيد در اصل وجود خدا بسيار عالی بحث کرده است. راجع به مراتب توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد عبادی و توحيد افعالی به طور عالی قرآن صحبت کرده است. اگر کسی وارد در قرآن باشد و بخواهد اعتقادات خود را از قرآن بگيرد، بالاترين مراتب توحيد در قرآن است. به عبارت ديگر آنچه بزرگان گفتهاند، در قرآن هست.
مرحوم صدرالمتألهين«رضواناللهتعالیعليه» در اول أسفار میگويد: من مدتی مشّاء خواندم و متخصّص در فلسفۀ مشّاء شدم، ديدم تاريک است. مدتی اشراق خواندم و متخصّص در فلسفۀ اشراق شدم و ديدم خطرناک است. دست زدم به قرآن و اهلبيت«سلاماللهعليهم» و ديدم آرام شدم. لذا خيلی جاها وقتی صدرالمتألهين بحثهای خيلی بالای فلسفی نظير حرکت جوهری را بیان میکند، بعد از بحثهای دقيق فلسفی يک جمله دارد و میفرمايد: «و هذا المطلب الشریف الغامض اللطیف مما وجدوه و حصلوه بالکشف و الشهود عقیب ریاضاتهم و خلواتهم، و هو مما اقمنا علیه البرهان مطابقاً لکشف والوجدان»؛ عمل به قرآن مرا به اينجا رسانده است. من روی عقيدهای که دارم، استدلال میکنم، يعنی استدلالهايم برای توست و برای خودم نيست؛ بلکه خودم به مرتبۀ يقين رسيدهام. خودم از نظر علمي، علماليقين و عين اليقين و حقاليقين، به واسطۀ عمل به قرآن و متابعت از اهلبيت«سلاماللهعلیهم» به اين مقام رسيدهام، اما متخصص در مشّاء و اشراق هستم. لذا برايت استدلال هم میکنم. لذا قرآن از نظر توحيد خيلی بالا و رساست و هر بيسوادی میفهمد. مثلاً صدرالمتألهين«رضواناللهتعالیعليه» چهل دليل برای اثبات وجود خدا میآورد، اما خود مرحوم صدرالمتألهين اقرار دارد که ادلّۀ در قرآن رساتر از چهل دليل اثباتی فلسفی من است. قرآن راجع به نبوت خيلی رسا و عالی دليل دارد و در باب نبوت کتابهای ارزندهای نوشته شده است، اما آن کتابها اگر متکی باشد به قرآن و متکی باشد به اهلبيت«سلاماللهعلیهم»، آنگاه خيلی رسا و عالی میشود و اما اگر از خود درآوری باشد، خوب است و نبوت را اثبات میکند، اما آنچه قرآن اثبات میکند، نيست. قرآن راجع به نبوت فوقالعاده رسا صحبت میکند و راجع به اعتقاد به نبوت و نبوت عام و خاص صحبت میکند. قرآن راجع به اصل قرآن و معجزه بودن قرآن خيلی دقيق صحبت میکند و طرز استدلال قرآن غير از استدلالهای علم کلام است. قرآن راجع به امامت عالی صحبت میکند. لذا شيعه درحالی که راجع به ولايت عالی بحث کرده است و زحمتها کشيده است؛ صاحب عبقات با سی چهل جلد کتاب راجع به ولايت علی«سلاماللهعليه» و اولادش خيلی عالی و رسا صحبت کرده است که يک افتخار برای شيعه است؛ احقاقالحق در سی چهل جلد مربوط به ولايت است؛ اما ايشان را هم شهيد کردند. کتابهای مختصر دربارۀ ولايت زياد از بزرگان نوشته شده است، هم سطحی و عوامی و هم متوسط و هم دقيق. يعنی لاأقل بيش از هزار جلد کتاب راجع به امامت داريم. اما همه اقرار دارند امامتی که قرآن اثبات میکند غير از امامتی است که ما میگوييم. ما استدلالی حرف میزنيم. متخصص در علم کلام هستيم و راجع به علم کلام و راجع به امامت صحبت میکنيم. اما قرآن نور است. به واسطۀ نور و تجلّی کردن در عمق جان ما، ولايت درست میکند و ولايت قرآن زياد است، به اندازهای که بعضيها حتی از سنّيها اقرار دارند که ثلث قرآن مربوط به ولايت است. اهلبيت«سلاماللهعليهم» ولايت دارند. روايات اهلبيت«سلاماللهعلیهم» راجع به ولايت هست. بالاخره قرآن راجع به معاد فوقالعاده اهميت میدهد و هيچ چيز در قرآن به اين اندازه آيه ندارد. هزار و چهارصد آيه در قرآن راجع به معاد است و در بسياری از اين آيات معاد جسمانی و همان معاد پدر و مادری ما که پدر و مادر به ما ياد دادند. حضرت امام«رضواناللهتعالیعليه» میگفتند: همان معادی که پيرزن میگويد، صدرالمتألهين گفته است و همان معادی که صدرالمتألهين در حرکت جوهری میگويد، قرآن خيلی رسا و روايات اهلبيت«سلاماللهعلیهم» خيلی رسا برای ما گفتهاند. راجع به فروع و اصول دين هم زياد است. گفتم صاحب عبقات چندين سال در هندوستان و صاحب احقاق الحق عمرشان را صرف در ولايت کردند. آيا سزاوار نيست ما شبانه روز يک ساعت را صرف اصول دين قرآن کنيم؟ اينکه قرآن کتاب عمل است، فقط صورت اول نيست، بلکه علاوه بر صورت اول که ما را متقی میکند و بايد تقيد به ظواهر شرع پيدا کنيم، علاوه بر اين اصول دين قرآن و عمل به اعتقادات قرآن و عمل به طرز استدلالهای قرآن خيلی ارزنده است و واجب و لازم است بر همه و مخصوصاً جوانها که لاأقل در شبانه روز يک ساعت راجع به اصول دين از نظر قرآن کار کنند.
خواندن قرآن خيلی عالی و لازم است. تفسير و تدبّر در قرآن نيز خيلی لازم است، مخصوصاً برای جوانها و مخصوصاً در زمان ما واجب است. اما عمل به قرآن از آن دو هم واجبتر و لازمتر است. يک مرتبه از عمل به قرآن اينست که آشنايی کامل با رسالۀ مرجع تقليدی که از قرآن گرفته شده است، داشته باشيم. دوم اينکه کتابهای اعتقادی که از قرآن و روايات اهلبيت«سلاماللهعلیهم» گرفته شده، بلکه قرآن استقلالاً راجع به اصول دين حرفها و بحثهای ارزنده دارد، بايد مطالعه داشته باشيم. در اصل تقليد بايد مجتهد باشيم و در فروعات بايد مقلّد باشيم و در اصول دين بايد مجتهد باشيم. يعنی همۀ شما بايد در اصول دين يعنی اول توحيد، دوم عدالت، سوم نبوت، چهارم امامت و پنجم معادِ روز قيامت، کار کنيم و اين سرسری نباشد. بايد همۀ ما چه بيسواد و چه باسواد و چه پير و چه جوان بايد در اينها مجتهد باشيم.
سوم چيز در عمل به قرآن، تهذيب نفس است. آن کار فوقالعاده مشکل و کار فوقالعاده لازم است. اول سورۀ شمش يازده قسم دارد و بعد میفرمايد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها ، وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»؛ رستگاری از کسی است که درخت رذالت را از دل کنده باشد و درخت فضيلت را به جای آن بارور کرده باشد و ميوهدار کرده باشد و الاّ: «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها».
اگر صفت رذيله ای در دل او رسوخ کرده باشد، بدبخت است. صفت رذيله نمیگذارد اين سعادتمند شود. اين قرآن است که با يازده قسم به شما عزيزان میگويد بايد تهذيب نفس کنيد و بايد خودسازی کنيد. در شبانه روز يک ساعت عمر را به خودسازی دهيد، عالی میشود. راجع به خودسازی حرف زياداست و الحمدلله کتابها فراوان در اين باره نوشته شده است، اما بالاترين کتابها قرآن و روايات اهلبيت«سلاماللهعلیهم» است.
[6]. وسائل الشيعه، ج 27، ص 34.