بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
هفتۀ ولايت يعني از هيجدهم تا بيست و پنجم ذيالحجه، هفتۀ فوقالعاده مهمي است. در اين هفته بيش از ده آيه دربارۀ اهلبيت نازل شده است. بعد هم روز بيست و پنجم، سورۀ «هل اتي» دربارۀ اهلبيت، اما مختص به حضرت زهرا «سلاماللهعليها» نازل شده است. در اين هفته اظهار ارادتي داشته باشم و اگر زنده مانديم و خدا عنايت کرد، هفتۀ آينده تتمۀ بحث را داشته باشم.
اوّلاً توجّه به اين مطلب که شيعه در اين هفتۀ ولايت، کوتاهي ميکند. از نظر خداوند، از نظر پيغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» و از نظر ائمۀ طاهرين«سلاماللهعليهم»، مهمتر از اين چند روز، نداريم. به قول امام صادق«سلاماللهعليه»، عيد اکبر است. عيدي بالاتر از عيد هيجدهم ذيالحجه نداريم. هفتهاي مهمتر از هفتۀ ولايت نداريم. و اين آياتي که در هفتۀ ولايت نازل شده است، مهمترين آيات در قرآن است. نميتوانيد آيهاي پيدا کنيد که مهمتر از آياتي باشد که در اين هفته نازل شده است. شيعه در اين باره کوتاهي کرده و کوتاهي ميکند. شيعه بايد هفتۀ ولايت را نظير عيد نوروز و نظير دهۀ محرم، با شکوه برگزار کند؛ ولي عيد نوروز ما ايرانيان مقدم شده بر هفتۀ ولايت. آن سر و صدايي که در عيد نوروز است، در اين هفتۀ ولايت يک در ده يا يک در صد آن هم نيست. عاشورا و دهۀ محرم ما متوقّف بر اين هفتۀ ولايت است. اگر ما علي را نداشته باشيم، عاشورا به چه درد ما ميخورد؟ عاشورا و دهۀ محرم مهم است. از شيعه بايد تشکّر کرد و شيعه هم بايد شکر کند که دهۀ محرم را با آن سوز و گداز و شور برگزار میکند؛ اما بايد توجه داشته باشد که هفتۀ ولايت يعني هيجدهم ذيالحجه تا بيست و پنجم ذيالحجه، از دهۀ محرم خيلي بالاتر است. ما بايد شوري در اين هفته داشته باشيم. ما بايد در اين هفتۀ ولايت به دنيا بنمايانيم که اين هفته عيد ماست و تشيّع ما وابسته به اين هفته است و بالاخره اگر ما تشيع داريم، ريشۀ آن، آيات نازل شده در هفتۀ ولايت است. بايد اين آيات را کاملاً بررسي کنيم و متأسّفانه بررسي نميشود. کار رسيده به آنجا که دشمن براي براندازي اين نظام و براي براندازی تشيّع و براي براندازي اسلام عزيز ايجاد شبهه ميکند و اين شبههها در دانشگاهها ميرود. لذا ميبينيم که بچّه شيعهها هم سؤالهاي عجيب و غريبي ميکنند.
اگر جوانهاي ما راجع به ولايت کار کرده بودند، دشمنان ميدانستند که اين شبههها پنبه است. اين شبههها فوقالعاده خرافت است، آنگاه ايجاد شبهه نميکردند. آنها توانستند با شبهه، دين و تشيّع جوانهاي ما را خدشهدار کنند، و اين به علّت جهل ماست و اينکه از جهل ما و از جهل جوانها سوء استفاده ميکنند و الاّ تشيّع چيزي نيست که خدشهبردار باشد.
آياتي که مربوط به ولايت است و در اين هفته نازل شده، بيش از سي سند شأن نزول هر آيه از سنّيهاست. در موضوعی نظير امام دوازدهم ما و خصوصيات و غيبت و ظهورش، سنّيها سهچهار هزار روايت نقل ميکنند. در اين باره کتابها نوشته شده است؛ امّا متأسّفانه دانشگاه ما غالباً خبر ندارد. جوانهاي ما اصلاً در اين باره خبري ندارند؛ که از قضيۀ مهدي«روحيفداه» سه چهار هزار روايت از سنّي داريم. ما تقريباً ده هزار روايت راجع به دوازده امام و راجع به مهدي«روحي فداه» داريم، و اين روايتها در کتابخانههاي سنّيها، در عربستان و مکه و مدينه هم هست. در سایر کشورهای دنيا هم که کتابخانههاي مهمي دارند، مانند کتابحانۀ لندن، اين کتابها و اين روايتها موجود است. چنانچه در کتابخانههاي تشيع هم هست؛ امّا متأسّفانه ما اگر خيلي مرد باشيم، صبحهاي جمعه يک دعاي ندبهاي بخوانيم؛ اين خوب است اما همۀ ما بايد راجع به ولايت کار کنيم و کار کرده باشيم که دشمن نتواند ايجاد شبهه کند. اما آنچه اسلام بايد برايش خون گريه کند، اينجاست که استاد دانشگاه که شيعه هم هست، در دانشگاه ايجاد شبهه ميکند که اين ايجاد شبهه را دشمن درست کرده است و برخی از اين دانشجوها که اصلاً در ولايت کار نکردهاند، شبهه را ميشنوند و با هم گفتگو ميکنند. معلوم است که گفتگوي جاهل هم به جايي نميرسد. ما طلبهها هم از اين نظر نقص داريم.
مرحوم علام اميني، الغدير نوشته و خيلي از ما طلبهها اصلاً الغدير را نديدهايم. مرحوم علامه اميني چه زحمتها و چه خون جگرها و دوازده جلد کتاب راجع به ولايت نوشته است که جلد اول و دومش مربوط به غديرخم و آيات مربوط به دهۀ ولايت است. در اين دوازده جلد، بنا داشته که روايت از شيعه نقل نکند و همۀ روايتها از سنّي است. اگر ما تسلّط بر الغدير داشتيم، براي ما ايجاد شبهه پوچ بود و ايجاد شبهه، خرافت بود؛ اما چون جاهليم و معناي مزخرف هم همين است که براي جاهل زرق و برق دارد. يک گردنبند، امّا بدلي است و يک زرق و برق عجيبي براي خانم دارد و زرق و برقش از طلاي ناب هم بالاتر است و به اين مزخرف ميگويند. اين شبهات در مقابل الغدير، مزخرف است؛ اما چه کنيم که ما در ولايت کار نکردهايم و اين ظلم به مولا اميرالمؤمنين است. کسي در دنيا مثل اميرالمؤمنين مظلوم نيامده است. مظلومي مولا اميرالمؤمنين رسيده به آنجا که در ايراني که الحمدلله، «اشهد أن علياً ولي الله» در آن بلند است، بعضي از معلمها راجع به غديرخم شبهه ميکنند. بعد هم شبهه را ميبرند در ميان طلبهها و دانشجوها و کمکم ميبرند در ميان افراد عادي و اين افراد هم که در ولايت کار نکردهاند و آنگاه مزخرف ميشود و براي جاهل هم يک زرق و برقي پيدا ميکند و در لغت به اين مزخرف ميگويند.
آيا اين مظلومي مولا اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» نيست که پيغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» براي همين کار يعني براي نصب مولا اميرالمؤمنين به مکه ميآيد و سنّي و شيعه اسم آن سفر را «حجّة الوداع» ميگويند. بعد از مکّه در جُحفه يعني در غديرخم، ميفرمايند کساني که رفتهاند، برگردند و کساني که نيامدهاند، صبر کنيد تا بيايند. در آن بيابان بيآب و علف و در آن گرماي عربستان و در ظهر همۀ مردم را جمع ميکند و ميفرمايند: مردم! يک آيه نازل شده و آن اينست که:
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»
يا رسول الله آنچه ميگوييم، تبليغ کن که اگر تبليغ نکني، رسالت تو هيچ و ناقص است. براي اينکه اسلام منهاي ولايت، ناقص است. حتّي قرآن ميفرمايد: «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»، يعني اصلاً تبليغ نکردهاي. اين زحمتهاي بيست و ساله، هيچ است. اي مردم! اين آيه نازل شده تا من اميرالمؤمنين علي«سلاماللهعليه» را نصب به خلافت کنم. صبر کنيد تا نماز بخوانيم. بالاخره در آن هواي گرم نماز ظهر را خواندند و بين نماز ظهر و عصر يک منبري از جهاز شتر براي پيغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» تهيه کردند و پيغمبر اکرم به منبر رفتند و مولا اميرالمؤمنين سر دست بلند کردند و فرمودند: «من کُنت مولاه، فهذا عليٌ مولاه»، هرکه من تام الاختيار او هستم، اين علي هم مثل من است. من مثل علي و علي هم مثل من است. بعد هم بلافاصله آيه نازل شد:
«اَليَوم أکمَلتَ لَکُم دينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ ديناً»
از آن موقع تا حالا دين ناقص بود و الان کامل شد. از آن موقع تا حالا دين ناتمام بود و الان دين تمام شد. از آن موقع تا حالا دين مرضيّ خدا نبود و الان مرضيّ خدا شد. بعد پيغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودند که بايد بمانيد و همه بيعت کنيد. خدا فرموده و پيغمبر اکرم هم گفته، پس بيعت براي چيست؟! بيعت براي تأکيد مطلب بود و براي اينکه مردم زير آن نزنند. فرمودند همه بيعت کنيد. اول کسي که به اميرالمؤمنين دست داد، عمر بود: «بَخْ بَخْ لَکَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة»ص بعد هم اطرافيان از جمله ابي بکر و عثمان و طلحه و زبير بيعت کردند و بالاخره پيغمبر اکرم سه روز در آن بيابان بيآب و علف و در آن گرماي عربستان مردم را نگاه داشت. فرمودند زنها هم بيعت کنند و بيعت زنها اين باشد که يک قدح آب در خيمه ميگذاريم و اميرالمؤمنين دست مبارکشان را در آن آب ميزنند و زنها هم در آن آب بزنند و بگويند يا علي، يا اميرالمؤمنين.
کسي هم در اين باره حرف نزد. فقط تاريخ نويسها ميگويند يک آدم معمولي جلو آمد و گفت اين کار از خودت بود يا از خدا بود؟ حضرت فرمودند مگر نديدي که از خدا بود و من هيچ کاره بودم. گفت نميتوانم اين را ببينم و از خدا بخواه يک آتشي بيايد و مرا نابود کند. حضرت فرمودند: در ميان مردم نميشود. براي اينکه قرآن ميگويد تا تو هستي در مقابل تو کسي را عذاب نميکنم. پس از اينجا برو، آنگاه درست ميشود. اين فرد هم با قهر و نق زدن، سوار شترش شد و از ميان مردم بيرون رفت. آنگاه يک صاعقهاي آمد و او را سوزاند و نابود کرد. خدا خبرش را به پيغمبر اکرم داد با اين آیه که: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ»، يک آدم لجوج و معاندي عذاب ميخواست و ما او را کشتيم. پيغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» سورۀ معارج را براي مردم خواندند.
اين حرفهايي که من از اول تا الان زدم، تنها از شيعه نبود، بلکه هرکدام بيست يا سي سند و بعضي اوقات شصت سند از عامه دارد. اين سندها علاوه بر اينکه در کتابهاي ما هست و در الغدير جمع شده، اما در صحاح ستۀ سنيها هم هست. يک سند و ده سند هم نيست و ما طلبهها ميگوييم همۀ آنها متواتر است؛ يعني مثل روز روشن است. سندها اينگونه است که مثل اينکه اگر روز باشد و کسي بگويد روز نيست، آنگاه ميگويند اين ديوانه و لجوج و معاند است، سندها هم اينگونه است و مثل روز روشن است. تمام آنچه گفتم در منابع سنّيها هست. در کتابخانههاي دنيا هم هست. هم در الغدير هست که جمع کرده و هم در عبقات هست که آن هم با چه زحماتي جمع کرده و هم در احقاق الحق هست و هم در کتابهایي که با موضوع ولايت هم به فارسي و هم به عربي، با زحمتهاي شيعه نوشته شده است. اين شبهاي پيشاور قصه مانند است و انصافاً خيلي شيرين است و از هر فيلمي شيرينتر است. معلوم است که شيعهاي که يک فيلم را بر شبهاي پيشاور مقدم بيندازد، بايد مزخرف را قبول کند. يا بگويد اميرالمؤمنين کجا به خلافت منصوب شده؟! خلافت انتخابي است و انتصابي نيست!
بعد از پيغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» مردم جمع شدند و ابي بکر را خليفه کردند. سنّيها مينويسند که وقتي ابيبکر را خليفه کردند، يک نامهاي به پدرش نوشت که مردم جمع شدند و مرا خليفة الله کردند، پدرش جواب داد تو خليفة الله نيستي و تو خليفة الناس هستي، براي اينکه خودت ميگويي مردم جمع شدند؛ خليفة الله کسي است که خدا منصوب کرده و آن علي است. در غديرخم خدا به دست و زبان پيغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» و با آمدن جبرئيل که پيغمبر اکرم ميفرمودند که اين جبرئيل است که آمده و اين آيه را خوانده و به من اينطور امر ميکند. پدر ابي بکر به ابي ابکر نوشت که اگر خليفة الله و اميرالمؤمنين بخواهيم، خدا درست کرده است و اما اگر خليفۀ مردم بخواهيم، بله تو خليفۀ مردم هستي. و همۀ اين کتابها در کتابخانههاي دنيا هست. در آمريکا و دنياي غرب و در دنياي شرق يعني چين و شوروي هم هست. در کتابخانههاي مسلمان خليج فارس هم هست، مخصوصاً تمام اين چيزهايي که گفتم در کتابخانههاي عربستان، مکه و مدينه هم هست. البته با شيعه بد هستند و از شيعه نقل نميکنند، امّا تمام آنچه گفتم از صحاح سته هم نقل ميکنند، در همين کتابخانههاي سنّيها.
جهل و عناد کار را به اينجا ميرساند و الاّ همه ميدانند که خدا، اميرالمؤمنين را منصوب به خلافت کرده و کمي بالاتر اينکه همه ميدانند که شيعه دوازده امام دارد و همۀ آنها انتصابي است، يعني خدا تعيين کرده است. ده هزار روايت از سني و شيعه هست و يکي از آن روايتها اينست که دربارۀ آیۀ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم» فرمودهاند از خدا و رسول خدا اطاعت کنيد و از اولي الامر يعني کساني که همه کاره هستند و آن کساني که از طرف خدا تام الاختيار هستند، يعني اميرالمؤمنين و فرزندان ایشان، اطاعت کنيد.
جابربن عبدالله انصاري ميدانست که اولي الامر چه کساني هستند، اما براي اينکه به ما و به سنّيها برسد، بلند شد و گفت يا رسول الله! اين اولي الامر چه کساني هستند؟! حضرت فرمودند: اينها دوازده نفر بعد از من هستند. به اين انتصاب ميگويند. اولی علي و دومي پسرش حسن و سوّمي آنها پسرش حسين و چهارمي از آنها پسرش علي بن الحسين و پنجم محمد باقر و بعد گفتند: اي جابر، تو اين باقر را ميبيني و وقتي او را ديدي، سلام مرا به او برسان. که يکي از خصوصيات امام باقر اينست که سلام پيغمبر را شنيد. بعد فرمودند: اي جابر، بعد جعفر و بعد موسي و بعد علي بن موسي و بعد محمد تقي و بعد علي النقي و بعد حسن ملقب به عسکري. چون آقا زندان و تبعيد بود و در لشکر بود، لذا به او حسن عسکري گفتند، اما پيغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» روي منبر عسکري را هم گفتند و بعد فرمودند: بعد از آن پسرش که اسم او اسم من است و لقبش هم لقب من است، از دست دشمنان غائب ميشود و غيبتش طولاني ميشود، اما بالاخره ظاهر ميشود و به دست او پرچم اسلام روي کرۀ زمين افراشته ميشود و عدالت اسلام سرتاسر جهان را ميگيرد. ما از اين روايتها زياد داريم که پيغمبر اکرم يا خداوند فقط اميرالمؤمنين را نصب نکردهاند بلکه ما ده هزار روايت داريم که سه چهار هزار روايتش مربوط به مهدي«روحيفداه» و نیز از سنّيهاست.
از همۀ شما تقاضا دارم که روي ولايت کار کنيد، و الاّ اگر در روز قيامت اميرالمؤمنين از ما بپرسند که چرا در مورد ولايت کار نکردهايم، آنگاه چه جوابي داريم؟!
فرق ما و سنّيها همين است که سنّيها درخت بي ريشه هستند و ما درخت با ريشه هستيم و ما به قول قرآن شجرۀ طيبۀ قرآن هستیم. آنها ميگويند بعد از پيغمبر اکرم، مردم صلاح ديدند که ولايت را به انتخاب بگذارند و أبي بکر انتخاب شد. آنها ميگويند ولايت انتخابي است، آنگاه ميرسد به جايي که ميگويند معاويه هم انتخابي است و اميرالمؤمنين است يا ميرسد به آنجا که ظلمۀ بني اميه و بني عباس هم انتخابي است و اميرالمؤمنين است! در حالي که اجماع نيست، اما بالاخره يک بار زور است و يک بار هم جهل است و ميرسد به آنجا که ما نميدانيم که اميرالمؤمنين علي«سلاماللهعليه» در قرآن چه وضعي دارد؟!
همين سنيها ميگويند که ثلث قرآن راجع به اميرالمؤمنين علي«سلاماللهعليه» است. هر آيهاي که يک فضيلت دارد، سني و شيعه ميگويند: از علي است و شأن نزولش عليست. شجرۀ طيبۀ قرآن يعني تشيّع؛ اما اين شجرۀ طيبۀ قرآن در نزد ما مظلوم واقع شده است.
در آخر يک جمله بگويم و اين جمله را از من بشنويد که به جاي اين چيزهايي که وحدت شيعه و سني را از بين ميبرد و به جاي اين حرفهايي که هيچ کس راضي نيست، بياييد در ولايت کار کنيد و اين حرفهايي که من زدم، به يکديگر بزنيد تا اميرالمؤمنين از دست شما راضي شود.
ما لازم نيست حرف ناهنجار بزنيم، ما اگر زيارت ميخواهيم، زيارت عاشورا بالاترين زيارات است و صد لعن و صد سلام دارد و آن را در خانه بخوانيم. اگر تولّي هم ميخواهيم، در ولايت کار کنيم و با هم در مجلسي بنشينيم و دربارۀ ولايت صحبت کنيم. شبهاي پيشاور را مطالعه کنيم و روايات سني را از سني بگيريم و به رخ او بکشيم و بگوييم که ما شجرۀ طيبۀ قرآنيم و چقدر ريشه داريم از نظر علماي سني و از نظر صحاح ستۀ سنيها. ولي متأسّفانه به جاي اين کار، کاري را ميکنيم که مرضي اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» نيست.
. المائده، 67: «اى پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن؛ و اگر نكنى پيامش را نرساندهاى. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مىدارد.»
. المعارج، 1: «پرسندهاى از عذاب واقعشوندهاى پرسيد.»
. ر. ك: الغدير، ج 10، ص 68؛ تاريخ بغداد، ج 6، ص 219؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 364؛ سيرة الحلبيه، ج 2، ص 474 و ...